جلسه پنجاه و هفتم ۱۲ دی ۱۳۹۷

نوشته شده توسط مقرر. ارسال شده در فقه سال ۹۸-۱۳۹۷

قتل در حال خواب

گفتیم علماء بر عدم ثبوت قصاص بر فردی که در حال خواب مرتکب قتل شده‌ است متفقند همان طور که بر ثبوت دیه بر او اتفاق دارند و فقط در ثبوت دیه بر خود او یا عاقله‌اش اختلاف کرده‌اند اما مرحوم آقای خویی هم قصاص و هم دیه را نفی‌ کرده‌اند.

عرض کردیم قتل در حال خواب نه مشمول تعریف قتل عمدی است و نه مشمول قتل خطا و نه قتل شبه عمد.

اینکه قتل عمدی نیست واضح است و قتل شبه عمد جایی است که «یتعمد المجنی علیه بما لایقتل مثله» یعنی فرد قصد انجام کار بر مجنی علیه را دارد اما با چیزی که کشنده نیست در حالی که فرد خواب اولا قصد انجام کار بر مجنی علیه را ندارد و ثانیا کاری که انجام داده است کشنده است. و قتل خطایی هم نیست چون قتل خطا جایی است که «یرید شیئا و یصیب الآخر» یعنی جایی که فرد قصد انجام کاری را بر دیگری داشته است ولی خلاف مقصودش به مجنی علیه اصابت کرده است در حالی که فرد خواب اصلا قصد ندارد. خطا همان است که ما از آن به اشتباه تعبیر می‌کنیم و در مورد فرد خواب اصلا اشتباه معنا ندارد. کسی افعال فرد خواب را به اشتباه متصف نمی‌کند.

و همان طور هم که قبلا گفتیم قاعده «لایبطل دم امرئ مسلم» شامل این موارد نیست چون این قاعده در جایی است که ضمان از جایی دیگر ثابت باشد و این قاعده بر لزوم تدارک آن دلالت می‌کند و خود این قاعده مثبت ضمان نیست.

به نظر ما مختار مرحوم آقای خویی ناشی از این است که ایشان اسباب ضمان را منحصر در این سه عنوان دانسته‌اند و در نتیجه مواردی را که خارج از آن سه مورد باشد را مضمون ندانسته‌اند. اما دلیلی بر انحصار اسباب ضمان در این سه عنوان نداریم. آنچه در روایات مفسر عمد و خطا و شبه عمد آمده است در مقام انحصار سبب ضمان نیست بلکه در مقام تفسیر این عناوین است. چون بین فقه شیعه و فقه اهل سنت در تحدید این عناوین اختلاف وجود دارد، این روایات برای تبیین آنها وارد شده است. قبلا هم گفتیم شارع نه در «عمد» و نه در «خطا» هیچ اصطلاح خاصی ندارد و فقط همان مرتکز عرفی را بیان کرده‌اند چون اهل سنت قتل عمد را به موارد قتل با سلاح یا اشیاء برنده منحصر می‌دانسته‌اند و ائمه علیهم السلام برای تبیین اشتباه بودن این نظر همان معنای عرفی عمد را بیان کرده‌اند و چون در قسمی از خطا که از آن به شبه عمد تعبیر می‌شود اصطلاح خاصی برای شرع وجود دارد قسم دیگری از خطا را که مقابل آن است را هم معنا کرده‌اند نه اینکه برای خطا اصطلاح خاصی جعل کرده باشند. و هیچ کدام از این روایات در مقام حصر اسباب ضمان در این سه عنوان نیست در نتیجه این روایات مانع یا مخصص اطلاقات یا عمومات مثبت ضمان نیستند. بر همین اساس ما برای اثبات ضمان به چیزی بیش از اثبات استناد نیاز نداریم، همان طور که در اثبات ضمان اموال به چیزی بیش از استناد نیاز نداریم. و در این موارد فعل حتما به فرد خواب مستند است و در استناد به قصد نیاز نداریم. و این غیر از مواردی است که مثلا باد کسی را روی دیگری بیاندازد، که در آنجا اصلا استناد نیست. در استناد، اراده به معنای قصد شرط نیست و قتل هم از عناوین قصدی نیست تا صدق یا استناد آن متوقف بر قصد باشد.

قبلا گفتیم ادله اتلاف مال برای اثبات ضمان در موارد قتل کافی است چون مستفاد از آن ادله به ضمیمه الغای خصوصیت عرفی، ثبوت ضمان در موارد قتل و اتلاف نفس است و عرف از آن ادله می‌فهمد در موارد اتلاف نفس، همان بدلی که شارع برای نفس تعیین کرده است (که دیه است)‌ ثابت است.

علاوه بر این برخی از نصوص وارد در باب قتل هم اطلاق دارد. مثل:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ حَمَلَ مَتَاعاً عَلَى رَأْسِهِ فَأَصَابَ إِنْسَاناً فَمَاتَ أَوِ انْكَسَرَ مِنْهُ فَقَالَ هُوَ ضَامِنٌ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۱۴)

که این کار او نه عمد است نه شبه عمد و نه خطا.

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ... وَ قَالَ مَنْ أَضَرَّ بِطَرِيقِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً فَهُوَ ضَامِنٌ (تهذیب الاحکام، جلد ۹، صفحه ۱۵۸)

عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الشَّيْ‌ءِ يُوضَعُ عَلَى الطَّرِيقِ فَتَمُرُّ الدَّابَّةُ فَتَنْفِرُ بِصَاحِبِهَا فَتَعْقِرُهُ فَقَالَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ يُضِرُّ بِطَرِيقِ الْمُسْلِمِينَ فَصَاحِبُهُ ضَامِنٌ لِمَا يُصِيبُهُ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۴۹)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ أَضَرَّ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ طَرِيقِ الْمُسْلِمِينَ فَهُوَ لَهُ ضَامِنٌ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۰)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الرَّجُلِ يَحْفِرُ الْبِئْرَ فِي دَارِهِ أَوْ فِي مِلْكِهِ فَقَالَ مَا كَانَ حَفَرَ فِي دَارِهِ أَوْ فِي مِلْكِهِ فَلَيْسَ عَلَيْهِ ضَمَانٌ وَ مَا حَفَرَ فِي الطَّرِيقِ أَوْ فِي غَيْرِ مِلْكِهِ فَهُوَ ضَامِنٌ لِمَا يَسْقُطُ فِيهَا‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۰)

ابْنُ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ حَفَرَ بِئْراً فِي غَيْرِ مِلْكِهِ فَمَرَّ عَلَيْهَا رَجُلٌ فَوَقَعَ فِيهَا قَالَ فَقَالَ عَلَيْهِ الضَّمَانُ لِأَنَّ كُلَّ مَنْ حَفَرَ فِي غَيْرِ مِلْكِهِ كَانَ عَلَيْهِ الضَّمَانُ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۰)

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَخْرَجَ مِيزَاباً أَوْ كَنِيفاً أَوْ أَوْتَدَ وَتِداً أَوْ أَوْثَقَ دَابَّةً أَوْ حَفَرَ بِئْراً فِي طَرِيقِ الْمُسْلِمِينَ فَأَصَابَ شَيْئاً فَعَطِبَ فَهُوَ لَهُ ضَامِنٌ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۰)

و یا روایات دال بر ضمان صاحب حیوان در جایی که حیوان خسارتی وارد کند. در هر حال نصوص و روایات متعددی در این مساله قابل بیان است که به خاطر کثرت آنها از ذکر آنها خودداری می‌کنیم.

و لذا علماء هم در مورد قتل خواب با اینکه هیچ روایت خاصی غیر از دایه وجود ندارد، با این حال به ثبوت دیه قائل شده‌اند. و مثل مرحوم آقای خویی در جراحات هم باید همین نظر را به بپذیرند و دیه را ثابت ندانند.

تا اینجا اثبات کردیم که جنایت در حال خواب مضمون است اما ضمان بر کیست؟ بر خود شخصی است که خوابیده است یا بر عاقله او است؟ از نظر ما چون کشته شدگان در حال تصادف هم از قبیل قتل خواب است که نه عمد است نه شبه عمد و نه خطا و با این حال قتل مستند به راننده است، این بحث در آنجا هم ثمر دارد. اگر اثبات نکنیم ضمان بر کیست صرف علم اجمالی به ضمان خود شخص یا عاقله‌اش تاثیری ندارد چون منجز نیست مگر اینکه با این علم اجمالی صغرای قاعده «لایبطل دم امرئ مسلم» را ثابت بدانیم. مرحوم صاحب جواهر فرمودند اصل در موارد ضمان این است که ضمان بر خود شخص است و ضمان عاقله خلاف اصل است و باید دلیل داشته باشد. آیا این بیان درست است؟ به نظر ما بعید نیست ضمان را در این موارد بر عاقله بدانیم که توضیح آن خواهد آمد.

چاپ