جلسه صد و هفتم ۲۸ فروردین ۱۳۹۸

نوشته شده توسط مقرر. ارسال شده در اصول سال ۹۸-۱۳۹۷

اخبار تخییر

بحث در روایت سماعة بود. مرحوم آقای صدر فرمودند این روایت در تعارض اخبار مربوط به مسائل اعتقادی است و حداقل این احتمال وجود دارد و لذا نمی‌توان بر اساس آن در تعارض اخبار مسائل فرعی به تخییر حکم کرد. ایشان گفتند در روایت آمده است یک روایت به اخذ آن امر می‌کند و یک روایت از آن نهی می‌کند و این با مسائل اعتقادی مناسب است و گرنه اگر مساله فرعی و عملی بود باید گفته می‌شد یکی روایت به انجام آن و عمل به آن امر می‌کند و دیگری از آن نهی می‌کند.

درست است که در مسائل فرعی هم تعبیر به «اخذ» داریم مثل امر به اخذ به سنت، یا اخذ معالم دین و ...  اما آنچه مفاد روایت است امر به اخذ است و این با امر به فعل متفاوت است. امر به نماز، متضمن امر به فعل نماز است نه امر به اخذ به نماز و این تعبیر با مسائل اعتقادی مناسب است و منظور از امر به اخذ یعنی امر به اعتقاد به آن و موید آن هم این است که امور اعتقادی است که تعقیب فوری آن لازم نیست بلکه می‌تواند آن را تاخیر بیندازد تا مساله روشن شود در حالی که در امور عملی، نیاز است مساله را پیگیری کند تا قول حق روشن شود و مطابق آن عمل کند.

علاوه که تعارض در مسائل فرعی به اخبار آمر و ناهی شاذ است و حمل روایت بر این موارد موجب حمل روایت بر مورد شاذ می‌شود. اکثر تعارضات در مسائل فرعی بین وجوب و عدم وجوب یا حرمت و عدم حرمت و ... است ولی اینکه یکی بر وجوب و دیگری بر حرمت دلالت کند بسیار کم است. (هر چند این موید قابل جواب است که جواب امام علیه السلام در پی سوال راوی است و سوال از فرد نادر قبیح نیست تا اختصاص جواب آن به مورد تعارض خبر آمر و ناهی حمل بر شاذ و قبیح باشد.)

در هر حال به نظر ما این روایت هم با توجه به اشکالات متعددی که وارد شد برای استدلال بر تخییر صلاحیت ندارد.

روایت بعدی مرسله کلینی است که به دنبال این روایت آمده است.

فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ وَسِعَك‏ (الکافی، جلد ۱، صفحه ۶۶)

مفاد این روایت تخییر در اخبار متعارض است و اینکه به هر کدام از دو خبر اخذ شود اشکالی ندارد. مرحوم کلینی در مقدمه کافی روایت مرسل دیگری به همین مضمون نقل کرده است.

بِقَوْلِهِ عليه السلام: «بِأَيِّمَا أَخَذْتُمْ‏ مِنْ‏ بَابِ‏ التَّسْلِيمِ وَسِعَكُمْ» (الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۷)

سند هر دو روایت مرسل است با این تفاوت که ایشان در مقدمه به صورت جزمی به امام علیه السلام نسبت داده است و اگر کسی مراسیل جزمی ثقات را حجت بداند باید این روایت را هم بپذیرد بلکه مرحوم کلینی در مقدمه تمام روایات کتاب را به صورت جزمی به ائمه علیهم السلام نسبت داده است (مانند آنچه مرحوم صدوق در ابتدای کتابش گفته است) و این نشان می‌دهد این روایات برای او ثابت بوده است اما این برای ما معتبر نیست و ما قبلا هم گفته‌ایم مرسلات جزمی هیچ کدام از روات حتی مثل مرحوم صدوق یا کلینی حجت نیست. بلکه مرحوم کلینی در مقدمه تمام روایات کتاب را به صورت جزمی به ائمه علیهم السلام نسبت داده است و این نشان می‌دهد این روایات برای او ثابت بوده است اما این برای ما معتبر نیست چون حجیت این روایت برای آنها به معنای شهادت بر صحت این روایت بر اساس وثاقت روات آنها نیست بلکه بر اساس قرائن حدسی و اجتهاد آنها بوده است و از این تعبیر مقدمه کافی چیزی بیش از این استفاده نمی‌شود.

اشکال نشود که اینجا اصالة الحس جاری است چون اصالة الحس در جایی جاری است که فرد از چیزی خبر بدهد اما اینکه فرد اعتقادش را بیان کند مثل اینکه «این روایت از نظر من حجت است» مجرای اصالة الحس نیست.

و حتی اگر کلام کلینی را اخبار از صدور هم باشد باز هم مجرای اصالة الحس نیست چون در آن احتمال معاصرت شرط است و گرنه اصالة الحس جاری نیست.

و با قطع نظر از این اشکال و با فرض اعتبار سند روایت، باز هم روایت بر تخییر در روایات متعارض دلالت نمی‌کند. مرحوم اصفهانی فرموده‌اند ما احتمال نمی‌دهیم که روایت منقول در مقدمه کافی نقل به معنا شده باشند یعنی این روایتی غیر از آنچه در کتاب کافی آمده است نیست بلکه مشیر به همین روایات تخییر است و لذا اگر ما دلالت آنها را انکار کنیم جایی برای تمسک به این مقدمه نیست.

اما آنچه در ذیل روایت سماعة آمده است مشخص است که روایت صدری داشته که برای ما نقل نشده است و لذا روایت برای ما مجمل است و احتمال هم نمی‌دهیم ابتدای این روایت مانند صدر روایت سماعة بوده باشد چرا که ضمائر و صیغه غیبت در روایت سماعة با ضمائر و صیغه مخاطب در روایت سماعة سازگار نیست.

عرض ما این است که این اشکال به دلالت روایت وارد نیست و مرحوم کلینی وقتی می‌گوید در روایت دیگر این چنین آمده است یعنی در روایت دیگری که متضمن همان قضیه‌ای است که در روایت قبل ذکر شده است. در حقیقت مرحوم کلینی موضوع سوال و جواب امام علیه السلام را نقل به معنا کرده است و این نشان می‌دهد برداشت ایشان از روایت سماعة حل مشکل در اخبار متعارض بوده است و اینکه امام علیه السلام به توقف امر کرده است و صدر روایت مرسله هم همین بوده است که در آن به تخییر حکم شده است و نقل به معنای روایات اشکال ندارد و در حقیقت مرحوم کلینی نقل می‌کند در روایات متعارض دو خبر وجود دارد یکی همان که در روایت سماعة آمده است و دیگری آنچه در این روایت آمده است که مفاد آن این است که به هر کدام از روایات متعارض اخذ کنی اشکالی ندارد و مجاز است.

و اینکه ما گفتیم روایت سماعة ممکن است در مورد روایات اعتقادی باشد نمی‌تواند مانع دلالت این روایت باشد چون قطع نداریم فهم ایشان از این روایت منحصرا مبتنی بر صرف روایت سماعة باشد و این روایت هم مثل همه روایاتی که به معنا نقل شده‌اند بر اساس فهمی که او نقل کرده است حجت است و اینجا مجرای اصالة الحس است چون از چیزی اخبار می‌کند که احتمال دارد از حس آن را نقل کرده باشد.

و اگر اشکال سندی که مطرح کردیم نبود، این روایت می‌توانست بر تخییر در متعارضین دلالت کند البته به این شرط که احتمال بدهیم این روایت غیر از آنچه در کتاب ذکر شده است، باشد. اما به خاطر ارسال سند روایت نمی‌توان بر اساس آن به تخییر حکم کرد.

چاپ