جلسه ششم ۳۰ شهریور ۱۳۹۰

نوشته شده توسط مقرر. ارسال شده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

بحث علم جنس هر چند بحث اصولی نبود اما چون ابتکاری از جمعی از بزرگان اصول است یک مثال برای روشن شدن بحث ذکر می کنم. محصل فرمایشات بزرگان این بود که علم جنس وضع بر متعین ذهنی شده است و همین سبب معرفه شدن آن است. به خلاف اسم جنس که چون وضع بر متعین نشده است نکره است.

توضیح این مطلب این است که در مثل لفظ اسد در مقام استعمال هر چند در متعین استعمال می شود اما حیثیت تعین مورد لحاظ در مقام استعمال نیست لفظ استعمال در ذات متمیز نه به قصد تمایز استعمال می شود به خلاف علم جنس که در مقام تمایز استعمال می شود.

اسد از پلنگ و غیر آن متمایز است اما نمی خواهید این تمایز را به طرف مقابل برسانید اما در اسامه می خواهید بگویید این شیر است و پلنگ نیست. در اسم جنس فقط حیثیت اثباتی است ولی در علم جنس علاوه بر حیثیت اثباتی حیثیت نفی هم هست.

علم جنس از قبیل تعلیل منحصر است که هم جنبه اثباتی دارد و هم جنبه نفی دارد در علم جنس حیثیت حصر را می خواهیم برسانیم ولی در مثل اسم جنس اگر چه مفهوم متمایزی را در نظر می گیریم اما در آن حیثیت انتفای سایر مفاهیم مورد لحاظ نیست. این مفهومی که برای علم جنس گفته می شود را کسی نفی نمی کند نهایت این است که غیر عرب علم جنس ندارند. اما خود عرب به زبان خودش واقف تر است و لذا مرحوم آخوند نمی تواند بگوید علم جنس با اسم جنس تفاوتی ندارد بلکه فقط در حیطه ای که کلمات مترادف بین دو زبان هستند ایشان حق اظهار نظر دارند اما در اینجا که در فارسی علم جنس وجود ندارد مرحوم آخوند نمی تواند آن را نفی کند.

یک نکته دیگر در بحث علم جنس این است که من احتمال می دهم علم جنس در لغت قدیم عبارت است از لفظ مستعمل در موارد حیوانات که بر وزان علم در اشخاص و علم در افراد انسان است. از قبیل اب و ام که کنیه هستند و جزو معرفه هستند. لغاتی که در حیوانات به وزان کنیه در انسان ها ست یا از قبیل القاب در انسان ها ست مثل قبیله و ... در نزد عرب علم جنس بوده است.

بعد از این مرحوم آخوند وارد مفرد محلی به لام شده اند. یکی از ادات اطلاق، مفرد محلی به لام است در مقابل جمع محلی به لام.

مرحوم آخوند می فرمایند مشهور بین علمای ادب این است که معرف به لام مستعمل در معانی متعددی است.

  1. جنس
  2. استغراق و شمول
  3. عهد

ایشان فرمودند این گونه نیست که مدخول معنای متفاوتی دارد چرا که مدخول لام که ذات است اوضاع متعددی ندارد بلکه مفهوم واحد دارد و این که خصوصیت جنس و عهد و شمول از آن استفاده می شود از باب دلالت مدخول لام نیست بلکه از باب دلالت امری خارج از مدخول است. معنا و مفهوم ذات رقبه ای که مدخول لام است با معنای رقبه مجرد از لام هیچ فرقی ندارد. و این تفاوت از جای دیگر فهمیده می شود. مثل اینکه گفته می شود زید عالم. زید دو وضع ندارد زید عالم و زید جاهل بلکه این خصوصیت و معنا از دالی خارج از کلمه زید فهمیده می شود. و این در حالی است که آنچه از کلمات ادباء فهمیده می شود این است که معنای مدخول لام متعدد است و متفاوت است.

بعد از این مرحوم آخوند وارد مدلول لام می شود. ایشان می فرمایند معروف بین ادباء این است که لام وضع برای تعیین و عهد شده است کانه استعمال لام در موارد جنس و در موارد شمول استعمال مجازی است و با عنایت است آنچه معنای وضعی لام است عهد غیر ذهنی است.

ایشان می فرمایند این حرف نا تمام است که بگوییم وضع کلمه لام برای عهد است چرا که اگر بخواهد در مثل رقبه لام در معنای معهود استعمال شده باشد ما یک معنای معهود خارجی از آن نداریم. اگر بخواهد دال بر تعیین باشد باید مشیر به تعیین معنای جنسی باشد یعنی رقبه در مقابل دیگر مفاهیم. و اینجا احتمال تعین خارجی داده نمی شود. و لازمه این حرف این است که این مواردی که رقبه می خواهد تطبیق بر زید و عمرو شود شما لفظ را از معنای لفظی اش منسلخ کنید. چرا که آنچه در خارج محقق می شود اشخاص است و جامع به وصف جامعیت در خارج محقق نمی شود اگر رقبه ای که وضع شده است بر مفهوم مقید به لحاظ و ذهن بخواهید در زید و عمرو استعمال کنید باید استعمال مجازی باشد و این خلاف وجدان است. ملاک صدق اتحاد در خارج است و اگر بنا باشد مفهوم رقبه امری ذهنی باشد ممکن نیست با وجود خارجی زید اتحاد داشته باشد تا حمل معنا داشته باشد. ولی ما به وجدان عرفی و لغوی خودمان می بینیم که استعمال رقبه در زید هیچ عنایت و تجوزی ندارد و رقبه با همان مفهومی که دارد منطبق بر افراد خارجی است و این نشان دهنده این است که معنای آن متقوم به لحاظ و امر ذهنی نیست. و اصلا این خلاف حکمت وضع است که یک لغتی برای معنایی وضع شود که قابلیت استعمال ندارد و هر گاه بخواهد استعمال شود باید به صورت مجازی استعمال شود.

و لذا این که بگوییم لام وضع برای تعین شده است حرف اشتباهی است. ایشان می فرمایند لام وضع برای تزیین شده است و هیچ مفادی ندارد. الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة

این لام فقط برای تزیین کلام است و هیچ مفادی ندارد. دخول لام بر کلمات که باعث هیچ تغییری در معنای مدخولش نمی شود نشان دهنده این است که لام هیچ معنایی ندارد و فقط برای تزیین است.

اگر کسی بگوید لام می تواند دلالت بر تعیین داشته باشد در مثل جمع محلی به لام یک تعینی دارد و آن اکثر مراتب و شمول و عموم است پس اگر مفاد لام تعیین باشد می توان یک تعیین غیر ذهنی برای پیدا کرد و آن تعیین به معنای شمول است مثل جمع محلی به لام و تعین آن به خاطر این است که بدیل ندارد یعنی امر دائر است بین اینکه مراد شمول باشد که تعین دارد و یا غیر آن باشد که تعینی در آنها نیست. منظور العلماء اگر همه علما باشد تعین دارد اما اگر دلالت برهمه علما نکند هیچ تعینی در باقی نیست.

مرحوم آخوند جواب می دهند که لام به معنای تعین نیست چون تعین اگر بخواهد به معنای شمول و عموم باشد ما می گوییم این تعین ندارد چون اقل مراتب هم تعین دارد. و چون قضیه مردد بین این تعین و آن تعین است نتیجه اش عدم تعیین است و تنها تعینی که در اسماء اجناس قابل تصور است تعین ذهنی است و چون دچار محذور بود پس مفاد لام نمی تواند تعین باشد. بعد می فرمایند در مثل جمع محلی به لام یا باید گفت مجموع کلمه به قید مجموع یک مفهوم دارد که همان شمول باشد یا از باب قرائن دیگری باید عموم و شمول را بفهمیم.

مرحوم آخوند می فرمایند از این مسیر نباید وارد شد بلکه باید گفت مجموع لفظ وضع برای عموم و شمول شده است. و لذا مرحوم آخوند دلالت مفرد محلی به لام را بر اطلاق نپذیرفته است.

مرحوم خویی نقض کرده اند که اقل مراتب هر چند از نظر تعداد تعین دارد اما از نظر تطبیق تعین ندارد اما معنای شمول و عموم تعین دارد.

آنچه مهم است این است که مفهوم قضیه لام اگر تعین هم باشد گفتیم در بحث اسم جنس که ذهنی بودن معنا محذوری ندارد به همان بیانی که گذشت و لذا مرحوم روحانی همان جوابی را که آنجا به مرحوم آخوند داده است همان بحث را اینجا هم مطرح فرموده اند. و بحث هم به نظر ما همان است که آنجا گفتیم و علاوه مدخول لام خودش اسم جنس است و حتی اگر لام دلالت بر اطلاق نداشته باشد اسم جنس خودش دلالت بر اطلاق دارد.

ادات بعدی که مرحوم آخوند ذکر کرده اند نکره است. ایشان می گوید نکره گاهی تعین واقعی دارد مثل و جاء من اقصی المدینة رجل که اگر چه برای ما نکره است اما در واقع تعین دارد و لذا هیچ کس ادعا نکرده است که تعین واقعی آن موجب شود که لفظ از نکره بودن خارج شود. و گاهی نکره حصه ای از یک مفهوم است و منظور از حصه یعنی ذات مقید به وحدت. مثل اعتق رقبة که یعنی یک بنده آزاد کن. این حصه است. این به خاطر این است که خیال نشود مفهوم نکره فرد مردد است که هیچ وجود و واقعیتی ندارد و یک امر ذهنی است. در حالی که ما می بینیم اعتق رقبة منطبق بر رقبه خارجی است در حالی که اگر نکره فرد مردد بود قابلیت انطباق بر خارج نداشت. این انطباق خارجی نشان دهنده این است که مفهوم نکره امر ذهنی نیست بلکه امری است که قابل انطباق بر خارج است.

نکته خاص دیگری در کلام آخوند نیست و بعد می فرمایند روشن شد که ادوات اطلاق وضع برای ماهیت مهمله شده اند و به حسب وضع دلالت بر لابشرط قسمی ندارند. پس برای دلالت بر اطلاق احتیاج به قرینه داریم و آن قرینه مقدمات حکمت است. و مرحوم آخوند مقدمه ای اضافه کرده اند که در کلمات سابق بر ایشان نیست.

و السلام علیکم

چاپ