جلسه نهم ۳۰ شهریور ۱۳۹۲
ظن در اصول اعتقادی
بحث بعدی که مرحوم آخوند مطرح کردهاند بحث اعتبار ظنون در اصول اعتقادی است. مرحوم آخوند به مناسبت بحث انسداد متعرض این مطلب شدهاند ولی مرحوم شیخ در رسائل به صورت مفصل متعرض مساله شدهاند.
بحث به نحو وسیعتری قابل طرح است و آن اینکه آیا شارع میتواند با قطع نظر از انسداد، برای ظن در مسائل اعتقادی جعل حجیت کند یا نمیتواند؟ آیا شارع میتواند مکلف را موظف به اعتقاد بر اساس خبر واحد قرار بدهد؟ یا اینکه اصلا حجیت ظن در مسائل اعتقادی غیر معقول است؟ شبههای که مرحوم ابن قبه مطرح کرده است در مسائل اعتقادی قابل طرح است. چرا که اعتقاد متقوم به علم است و در صورتی که علم نباشد اصلا اعتقاد معنا ندارد.
اگر فرض کنیم که امکان اثبات شود و تعبد به غیر علم در مسائل اعتقادی ممکن باشد آیا چنین چیزی واقع شده است و ادله حجیت خبر دال بر وقوع تعبد به خبر در مسائل اعتقادی هست یا نه؟
پس یک مرحله بحث ثبوتی است و یک مرحله بحث اثباتی است.
مسائل اعتقادی دو قسمند: یک قسم از مسائل اعتقادی هست که وجوب اعتقاد در آنها مشروط به حصول معرفت بر وجه تفصیل و علم است. وجوب اعتقاد مطلق نیست بلکه مشروط است. اگر علم پیدا شد اعتقاد به آن لازم است اما تحصیل اعتقاد و معرفت لازم نیست. خصوصیات بهشت و جهنم و حوادثی که در آنها اتفاق میافتد، وقایعی که در قبر هست و ... همه از این موارند. تحصیل علم و معرفت در این موارد لازم نیست.
قسم دوم از مسائل اعتقادی مسائلی است که تحصیل معرف و علم به آنها وجوب مطلق دارد. اعتقاد به آنها واجب است و مشروط به حصول علم نیست. مثلا همان طور که وجوب نماز نسبت به طهارت مطلق است در اینجا هم وجوب اعتقاد نسبت به علم مطلق است. اعتقاد واجب است و برای آن باید تحصیل مقدمات کرد که از جمله مقدمات آن تحصیل علم است.
محل بحث ما قسم دوم است همان طور که مرحوم آخوند هم متعرض شدهاند. قسم اول که از مسائلی هستند که اعتقاد به آنها مشروط به حصول علم واجب است اصلا بحث معرفت ظنی و حجیت ظن در آنها موضوع ندارد. مرحوم آخوند وجه دیگری اینجا ذکر کردهاند اما به نظر ما وجه صحیح همین است که گفتیم که در این موارد اصلا موضوع ندارد. در مسائل اعتقادی که از این قبیل است یعنی مسائل اعتقادی که تکلیف به اعتقاد در آنها مشروط به حصول علم است با عدم تحقق علم به آنها اصلا معنا ندارد.
اما مرحوم آخوند میفرمایند در اینجا ظن حجت نیست چون انسداد در آنها معنا ندارد و در این موارد اعتقاد تفصیلی لازم نیست بلکه اعتقاد اجمالی جزمی کافی است و این منسد نیست. در فروع اجمالی ممکن نبود اما در اعتقاد ممکن است و لذا چون باب علم منسد نیست نوبت به حجیت ظن نمیرسد.
این بیان هم تمام است.
اما در قسم دوم آیا معقول است که شارع ظن را حجت قرار دهد؟ و اگر معقول است آیا ادله حجیت ظنون وافی به این مساله هست؟
مسائلی که تحصیل معرفت و علم به آنها واجب است.
قبلا گفتیم که علم مساوق با اعتقاد نیست. چرا که ابلیس علم به وحدانیت خدا و ربوبیت خدا و ... داشت اما معتقد نبود. همین طور که عکس آن هم هست کسانی معتقد بودند اما علم به آن ندارند.
الان بحث در این است که اگر کسی متمکن از تحصیل علم در این موارد نبود آیا تحصیل ظن و گمان بر او لازم است؟
مرحوم آخوند میفرمایند آنچه اینجا واجب است تحصیل علم و معرفت است و کسی که نمیتواند معذور است و چیزی بر او لازم نیست. مثلا کسی که نمیتواند روزه بگیرد لازم نیست روزه بگیرد نه اینکه حالا باید جای آن نماز بخواند.
آنچه عقل یا شرع به آن حکم کرده است تحصیل علم و معرفت است اگر مکلف متمکن از آن باشد باید تحصیل کند اما اگر برایش مقدور نبود مکلف معذور است.
بعد از این مرحوم آخوند متعرض بحث دیگری شدهاند که آیا اصلا در این موارد شخص قاصر داریم یا نداریم.
در جملهای از امور اعتقادی مثل اصل وجود خدا و توحید و نبوت و امامت عقلا تحصیل علم لازم است از باب شکر منعم و از باب دفع ضرر محتمل که این دلیل آخر بیشتر در مورد نبوت و امامت جاری است.
در همه موارد تحصیل معرفت لازم نیست. در مواردی که میدانیم تحصیل معرفت لازم است که خوب باید تحصیل معرفت کرد و مواردی که میدانیم تحصیل معرفت لازم نیست باز هم تکلیف روشن است اما در مواردی که مشکوک است اصل برائت جاری است.
مرحوم شیخ در رسائل وجوهی را برای وجوب تحصیل معرفت در این مسائل مشکوک بیان کردهاند.
۱. استدلال به آیه شریفه و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون که در روایت تفسیر شده است معنای لیعبدون یعنی لیعرفون. پس تحصیل معرفت هدف خلقت است و واجب است و این اطلاق دارد و همه موارد را هم شامل است.
مرحوم آخوند میفرمایند این آیه هیچ دلالتی بر این ندارد. این آیه دلالت میکند که تحصیل معرفت خدا واجب است نه هر مسالهای. چون لیعبدون در اصل لیعبدونی بوده است و یاء محذوف است پس تحصیل معرفت به خدا لازم است. و معرفت به خدا همان توحید و اصل وجود خدا و ... هست.
۲. روایتی که وارد شده است که معرفت از همه واجبات با اهمیتتر است و حتی نماز و ... از آن پایینتر هستند.
گفتهاند این روایت دلالت میکند بر وجوب معرفت به صورت مطلق و اینکه در همه موارد تحصیل معرفت لازم است.
مرحوم آخوند جواب میدهند این روایت نگفته است چه معرفتی واجب است. بله یک معرفتی هست که از نماز هم بالاتر است اما آن چه معرفتی است مشخص نیست.