جلسه هفتاد و یکم ۰۶ اسفند ۱۳۹۲
محصل کلام مرحوم اصفهانی در قاعده وجوب دفع ضرر قطعی یا محتمل این شد که این قاعده حقیقت و واقعیتی نه عقلا و نه عقلائیا وجود ندارد. نه به لحاظ ضرر عقوبت و نه به لحاظ ضرر دنیوی.
و آنچه هست دفع ضرر به ملاک تحسین و تقبیح و مدح و ذم نیست بلکه عقلاء در مورد ضرر محتمل حکم به دفع ضرر هم بکنند از باب فرار از ضرر و عدم اقتحام در ضرر است نه اینکه به ملاک حسن و قبح و استحقاق مدح و ذم باشد.
لذا ایشان دفع ضرر قطعی را هم به ملاک حسن و قبح عقلی نپذیرفتند.
ایشان گفت ملاک در حسن و قبح و استحقاق مدح و ذم، حفظ نظام است. یعنی در حقیقت حسن و قبح از دید مرحوم اصفهانی همان مدح و ذم است و ملاک آن در نزد عقلاء حفظ نظام و نظم اجتماعی است. هر کجا چیزی باعث اختلال نظام باشد یا باعث دفع اختلال نظام بشود حسن و قبح هست در غیر این صورت حسن و قبح نیست.
ایشان فرمود در اضرار به غیر عقلاء اگر مدح و ذم را در نظر نگیریم هیچ مانعی وجود ندارد و در آن اشکالی نمیبینند و تنها رادع از تعدی به حقوق دیگران همین مدح و ذم است و لذا ایشان میفرمایند اضرار به غیر قبیح است به این معنا که استحقاق ذم دارد و ترک آن خوب است و شارع هم مطابق آن حکم میکند.
اما در باب اضرار به نفس، چون انسان طبیعتا اقدام بر ضرر نمیکنند لذا اختلال نظامی هم به وجود نمیآید پس از نظر آنها اضرار به نفس هیچ قبحی ندارد و هیچ استحقاق ذمی در آن نیست.
بله عقلاء اقدام به اضرار به نفس نمیکنند اما از باب حب ذات و حب نفس و خودخواهی نه از باب قبح آن و استحقاق ذم.
تمام حرف ایشان این است که احکام عقلی اصلا ادراک واقعیات نیست بلکه احکام عقلی انشائات عقلائیه هستند. لذا حسن و قبح همه از انشائات عقلائیه هستند که عقلاء به ملاک حفظ نظام و نظم اجتماعی آن را قرار دادهاند.
در حقیقت حکم به حسن و قبح از نظر ایشان مثل همان حکم عقلاء به حجیت ظواهر و خبر واحد است فقط در ملاک متفاوتند. حجیت ظواهر و خبر واحد ملاک دیگری غیر از اختلال نظام دارند و حسن و قبح به ملاک اختلال نظام است.
و ایشان تصریح کرد قاعده قبح عقاب بلا بیان از مصادیق ظلم است پس باید معتقد باشد که قبح ظلم هم به همان ملاک است.
البته خود ایشان هم در وجدانشان خلاف این را احساس کردهاند و لذا سعی کردهاند عبارت را تغییر دهند و گفتهاند حفظ نظام نوعا متوقف بر ترک ظلم است. ظلم بنوعه موجب اختلال نظام است. و به خاطر این همه ظلم از همه افراد قبیح است حتی اگر منجر به اختلال نظام هم نشود.
«و من الواضح أنّ حكم العقل بقبح العقاب بلا بيان ليس حكماً عقليّاً عمليّاً منفرداً عن سائر الأحكام العقليّة العمليّة بل هو من أفراد حكم العقل بقبح الظّلم عند العقلاء، نظراً إلى أنّ مخالفة ما قامت عليه الحجّة خروج عن زيّ الرقيّة و رسم العبوديّة و هو ظلم من العبد إلى مولاه فيستحقّ منه الذّم و العقاب، كما أنّ مخالفة ما لم تقم عليه الحجّة ليست من أفراد الظّلم، إذ ليس من زيّ الرقيّة أن لا يخالف العبد مولاه في الواقع في نفس الأمر، فليس مخالفة ما لم تقم عليه الحجّة خروجاً عن زيّ الرّقية حتّى يكون ظلماً، و حينئذٍ فالعقوبة عليه ظلم من المولى إلى عبده، إذ الذّم على ما لا يذمّ عليه و العقوبة على ما لا يوجب العقوبة عدوان محض و إيذاء بحت بلا موجب عقلائي، فهو ظلم و الظّلم بنوعه يؤدّي إلى فساد النّوع و اختلال النّظام و هو قبيح من كلّ أحد بالإضافة إلى كلّ أحدٍ و لو من المولى إلى عبده»
عرض ما نسبت به کلام ایشان این است که:
۱. اگر ملاک در حسن و قبح فقط حفظ نظام است چرا در جایی که نظام مختل نیست عقلاء چنین حکمی بکنند؟ اینکه میگویید چون در نوع موارد مخل به نظام است در آن مواردی هم که مخل به نظام هم نیست قبیح است ادعای گزاف است. چرا در جایی که ملاک وجود ندارد چنین حکمی داشته باشند؟!
۲. اگر ملاک همین باشد که ایشان فرمودهاند خداوند هر ظلمی که انجام دهد هیچ قبحی نخواهد داشت چون خداوند قادر بر حفظ نظام معیشت و نظم اجتماعی است. اگر خداوند فرد نیکوکار را به جهنم ببرد کدام نظام معیشت مردم مختل خواهد شد؟!
نه فقط از طرف خداوند بلکه قدرتمندانی که امکان حفظ نظام را دارند چون قدرت به دست آنها ست هر ظلمی انجام دهند هیچ قبحی وجود ندارد.
این حرف ایشان یقینا اشتباه است. اینکه ما ملاک حسن و قبح را فقط حفظ نظام اجتماعی بدانیم یقینا اشتباه است و توابعی دارد که قابلیت التزام ندارد.
و ما به تفصیل قبلا این را رد کردیم و گفتیم همان چه ایشان از آن تعبیر به فطرت میکند همان عقلی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است.
و البته حرف ایشان مسبوق به دیگران هم هست و لذا قبلا از مرحوم لاهیجی رد این کلام را نقل کردیم که نشان میداد این حرف در سابق بر مرحوم اصفهانی هم بوده است.
عقل حکم به قبح بعضی موارد و حسن بعضی موارد میکند حتی اگر هیچ نظام اجتماعی در عالم امکان وجود نداشته باشد. و ملاک صدق آن هم تحقق در خارج نیست بلکه همان ادراک عقل است.
ایشان میگوید اضرار به نفس هم قبیح نیست چون عقلاء در مواردی که ترک موردی ضرری نیست بلکه حداکثر عدم نفع است برای به دست آوردن آن به خودشان ضرر میزنند.
مثلا فرد کسب مال میکند در حالی که اگر کسب مال هم نکند ضرری نمیکند بلکه نفع نمیبرد با این حال برای کسب مال به خودش ضرر میزند.
در هر حال کلام مرحوم اصفهانی ناتمام است و دفع ضرر حتما لازم است اما این طور نیست که هر حرمتی مستلزم ثبوت ضرر باشد. حرمت مستلزم ثبوت مفسده هست اما مستلزم ثبوت ضرر نیست. و با پذیرش قاعده قبح عقاب بلا بیان احتمال ضرری هم در میان نخواهد بود تا حکم به لزوم دفع آن شود.
لذا ما حسن و قبح را به عنوان یک واقعیت پذیرفتهایم اما حکم عقل به قبح عقاب بلابیان را قبول نداریم و این رویه عقلائی است نه اینکه حکم عقل باشد.