جلسه صد و چهاردهم ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
احتیاط: اقل و اکثر ارتباطی
قبل از کلام مرحوم نایینی پنج وجه برای عدم وجوب احتیاط ذکر کردیم.
اول: جریان برائت شرعی و حکومت اصل برائت بر ادله جزئیت و شرایط و آن را مبتنی بر اصل مثبت دانستیم.
دوم: تبعض در تنجیز که از میرزای شیرازی دوم نقل کردیم و این وجه را معقول ندانستیم.
سوم: انحلال حکمی که در تقریر کلام شیخ گذشت.
چهارم: انحلال حقیقی به لحاظ عالم عهده که ظاهرا مرحوم صدر نیز موافق با این وجه است.
پنجم: انحلال حقیقی به لحاظ مقام جعل که در کلام مرحوم اصفهانی ذکر شده است.
ششم: کلام مرحوم نایینی است. گفتیم کلام ایشان مثل کلام آخوند در متن کفایه است یعنی ایشان هم قائل به عدم جریان برائت عقلی شدهاند و برائت نقلی را جاری میدانند. کلام آخوند جریان برائت از جزئیت بود و با اثبات حکومت اصل برائت بر دلیل اجزاء و شرایط اثبات کرد باقی اجزاء واجب است و جزء مشکوک وحوب ندارد اما کلام نایینی در حقیقت برائت از وجوب اکثر است و ایشان وجوب باقی اجزاء را از اطلاق امر به واجب استفاده کرده است. امر دائر است که وجوب جزء مشکوک مطلق است و حتی در صورت جهل هم واجب است و یا اینکه وجوب جزء مشکوک به حکم ظاهری مقید به علم است. ایشان میفرمایند اصل برائت اثبات میکند وجوب نماز نسبت به جزء مشکوک مطلق است و حتی در صورت جهل وجوب سوره هم نماز واجب است.
ایشان عدم تقیید را با اصل برائت اثبات میکند. ایشان میفرمایند اصل برائت با دلالت مطابقی اثبات میکند وجوب نماز نسبت به جزئیت سوره مطلق است.
و لذا ایشان اگر چه اصل برائت عقلی را جاری نمیدانست اما اصل برائت نقلی را جاری میداند و آن را عین اطلاق میداند چون مفاد آن را عدم لحاظ وجوب جزء مشکوک میدانند و از آنجا که تقابل اطلاق و تقیید، تقابل عدم و ملکه است و اطلاق یعنی عدم لحاظ قید نه لحاظ عدم قید تا اثبات آن با اصل برائت مثبت باشد. اطلاق امر عدمی است و لذا با اصل برائت از قید که نفی اعتبار قید میکند اطلاق ثابت میشود و اصل مثبت نیست و بعد از اثبات اطلاق امر، آنچه مکلف در خارج انجام میدهد امتثال همان امر مطلق است.
در حقیقت ایشان با اصل برائت، جعل بدل را تصحیح میکند و لذا مرحوم عراقی اشکال کرده است که طبق مسلک اقتضاء نیاز به جعل بدل نیست و جریان اصل بدون معارض برای عدم منجزیت علم اجمالی کافی است و در اینجا چون اصل برائت در اکثر، اطلاق امر به اقل را اثبات میکند اصل برائت از اکثر، معارض با اصل برائت از اقل نیست چون با وجود اثبات اطلاق امر به اقل اصل برائت از اقل جاری نخواهد بود.
مرحوم خویی به مرحوم نایینی اشکال کردهاند و مرحوم صدر هم اشکال دیگری مطرح کردهاند و به نظر ما هیچ کدام از این دو اشکال به ایشان وارد نیست و اشکال دیگری به این بیان وارد است.
مرحوم خویی فرمودهاند این بیان طبق مبنای کسانی که تقابل بین اطلاق و تقیید را عدم و ملکه میدانند صحیح است اما طبق مبنای کسانی که تقابل بین اطلاق و تقیید را تقابل ضدین میدانند این بیان جاری نیست.
مرحوم صدر فرمودهاند مرحوم خویی پذیرفتهاند که اگر اطلاق عدمی باشد با اصل برائت اطلاق ثابت میشود و این حرف درست نیست و با اصل برائت اطلاق شکل نمیگیرد چون اطلاق امر عدمی است و اثبات آن با اصل برائت مثبت است چون اصل برائت از تقیید، عدم تقیید را اثبات نمیکند. اصل برائت نفی عقوبت میکند نه اینکه تقیید را نفی کند و اطلاق از نظر مرحوم نایینی عدم تقیید است نه عدم عقوبت بر قید.
بنابراین چون اصل برائت وجوب را نفی نمیکند بلکه نجز و استحقاق عقوبت را نفی میکند و شاهدش این است که استحباب احتیاط با اصل برائت نفی نمیشود.
اما این اشکال قابل جواب است و اطلاق را میتوان با استصحاب اثبات کرد چون شک داریم که شارع عدم قید را لحاظ کرده است یا نه؟ استصحاب عدم لحاظ قید، اطلاق را اثبات میکند.
اما از نظر ما این حرف نیز ناتمام است و اصل برائت نمیتواند اطلاق را اثبات کند چه اطلاق را عدمی بدانیم و چه وجودی بدانیم.
منظور نایینی از عدمی بودن اطلاق، یعنی ذات بدون تقیید و گرنه صرف عدم که اطلاق نیست و لذا جایی که ذاتی تصور نشود اطلاقی هم تصور نمیشود. صرف عدم تقیید اطلاق نیست بلکه ذات ساری است که مطلق است. ذات ساری را به دو نوع میتوان تصور کرد یک ذات ساری که قید در آن لحاظ نشده است و دیگری ذاتی که در آن عدم قید لحاظ شده باشد.
اطلاق وصف برای ذات است یعنی چیزی را باید مطلق تصور کرد بله این اطلاق دو بیان دارد یکی مبنای نایینی و دیگر مبنای آقای خویی.
بنابراین با اصل برائت حداکثر عدم تقیید اثبات شده است و این نمیتواند اثبات کند ذات غیر مقید است مگر با اصل مثبت. با اصل برائت از قید نمیتوان اطلاق ذات را اثبات کرد. و با استصحاب عدم تقیید نیز نمیتوان اطلاق ذات را اثبات کرد. استصحاب عدم تقیید اعم از این است که ذات واجب است یا نیست. اینکه ذات مطلقا واجب است به دلیل استصحاب عدم تقیید صحیح نیست مگر با اصل مثبت.
نفی قید اثبات اطلاق نمیکند و همان طور که اثبات وجود با نفی چیزی مثبت است اثبات اطلاق ذات با نفی تقیید آن مثبت است لازمه عقلی اینکه میدانیم وجوبی در عالم خارج هست و آن وجوب قیدی ندارد این است که وجوب مطلق است و این اصل مثبت است.