جلسه بیست و نهم ۳ آذر ۱۳۹۴
قاعده لاضرر
بحث در مدارک قاعده لاضرر بود. مرحوم آخوند فرموده بودند در مورد قاعده لاضرر روایات اجمالا متواترند و قطع به صدور برخی از آنها داریم. علاوه بر اینکه ضعف سند این روایات با شهرت منجبر است و به واسطه شهرت این روایت به ضمیمه موثق بودن و معتبر بودن برخی اسانید وثوق به صدور این روایات بعید نیست.
یعنی ایشان مدعیاند در قاعده لاضرر علاوه بر خبر ثقه، خبر موثوق به نیز موجود است.
بنابراین ایشان در اعتبار مدرک قاعده سه مرحله طی کردهاند: تواتر اجمالی، خبر ثقه، خبر موثوق به.
وجوهی که ممکن است در مدرک قاعده لاضرر مطرح شوند اموری است:
اول) خبر ثقه. یکی از طرق این روایت موثقه زاره است که به خاطر عبدالله بن بکیر روایت موثقه است. که البته در این روایت عبارت «لاضرر و لاضرار» مذکور است و کلماتی مثل فی الاسلام یا علی المومن و ... نیامده است.
در تکمیل این امر باید گفت مرحوم کلینی نقل دیگری در مقام دارند که مرحوم شیخ اعظم در مکاسب آن نقل را ذکر کردهاند. و البته این روایت مرسله است:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ سَمُرَةَ بْنَ جُنْدَبٍ كَانَ لَهُ عَذْقٌ وَ كَانَ طَرِيقُهُ إِلَيْهِ فِي جَوْفِ مَنْزِلِ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ فَكَانَ يَجِيءُ وَ يَدْخُلُ إِلَى عَذْقِهِ بِغَيْرِ إِذْنٍ مِنَ الْأَنْصَارِيِّ فَقَالَ لَهُ الْأَنْصَارِيُّ يَا سَمُرَةُ لَا تَزَالُ تُفَاجِئُنَا عَلَى حَالٍ لَا نُحِبُّ أَنْ تُفَاجِئَنَا عَلَيْهَا فَإِذَا دَخَلْتَ فَاسْتَأْذِنْ فَقَالَ لَا أَسْتَأْذِنُ فِي طَرِيقٍ وَ هُوَ طَرِيقِي إِلَى عَذْقِي قَالَ فَشَكَا الْأَنْصَارِيُّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ إِنَّ فُلَاناً قَدْ شَكَاكَ وَ زَعَمَ أَنَّكَ تَمُرُّ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ فَاسْتَأْذِنْ عَلَيْهِ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْخُلَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْتَأْذِنُ فِي طَرِيقِي إِلَى عَذْقِي فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص خَلِّ عَنْهُ وَ لَكَ مَكَانَهُ عَذْقٌ فِي مَكَانِ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ لَا قَالَ فَلَكَ اثْنَانِ قَالَ لَا أُرِيدُ فَلَمْ يَزَلْ يَزِيدُهُ حَتَّى بَلَغَ عَشَرَةَ أَعْذَاقٍ فَقَالَ لَا قَالَ فَلَكَ عَشَرَةٌ فِي مَكَانِ كَذَا وَ كَذَا فَأَبَى فَقَالَ خَلِّ عَنْهُ وَ لَكَ مَكَانَهُ عَذْقٌ فِي الْجَنَّةِ قَالَ لَا أُرِيدُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّكَ رَجُلٌ مُضَارٌّ وَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ عَلَى مُؤْمِنٍ قَالَ ثُمَّ أَمَرَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقُلِعَتْ ثُمَّ رُمِيَ بِهَا إِلَيْهِ وَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص انْطَلِقْ فَاغْرِسْهَا حَيْثُ شِئْتَ. (الکافی جلد ۵، صفحه ۲۹۴)
و البته این روایت مرسله است.
و البته مرحوم صدوق نقل دیگری در این مورد دارند:
رَوَى ابْنُ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ سَمُرَةَ ابْنَ جُنْدَبٍ كَانَ لَهُ عَذْقٌ فِي حَائِطِ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَانَ مَنْزِلُ الْأَنْصَارِيِّ فِيهِ الطَّرِيقُ إِلَى الْحَائِطِ فَكَانَ يَأْتِيهِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِ وَ لَا يَسْتَأْذِنُ فَقَالَ إِنَّكَ تَجِيءُ وَ تَدْخُلُ وَ نَحْنُ فِي حَالٍ نَكْرَهُ أَنْ تَرَانَا عَلَيْهِ فَإِذَا جِئْتَ فَاسْتَأْذِنْ حَتَّى نَتَحَرَّزَ ثُمَّ نَأْذَنَ لَكَ وَ تَدْخُلَ قَالَ لَا أَفْعَلُ هُوَ مَالِي أَدْخُلُ عَلَيْهِ وَ لَا أَسْتَأْذِنُ فَأَتَى الْأَنْصَارِيُّ رَسُولَ اللَّهِ ص فَشَكَا إِلَيْهِ وَ أَخْبَرَهُ فَبَعَثَ إِلَى سَمُرَةَ فَجَاءَهُ فَقَالَ لَهُ اسْتَأْذِنْ عَلَيْهِ فَأَبَى وَ قَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلْأَنْصَارِيِّ فَعَرَضَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَشْتَرِيَ مِنْهُ بِالثَّمَنِ فَأَبَى عَلَيْهِ وَ جَعَلَ يَزِيدُهُ فَيَأْبَى أَنْ يَبِيعَ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ لَهُ لَكَ عَذْقٌ فِي الْجَنَّةِ فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَ ذَلِكَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْأَنْصَارِيَّ أَنْ يَقْلَعَ النَّخْلَةَ فَيُلْقِيَهَا إِلَيْهِ وَ قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا إِضْرَارَ (من لایحضره الفقیه جلد ۳ صفحه ۲۳۳)
و البته ایشان نقل دیگری دارند که کبرای لاضرر و لاضرار در آن مذکور نیست:
رَوَى الْحَسَنُ الصَّيْقَلُ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ لِسَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ نَخْلَةٌ فِي حَائِطِ بَنِي فُلَانٍ فَكَانَ إِذَا جَاءَ إِلَى نَخْلَتِهِ نَظَرَ إِلَى شَيْءٍ مِنْ أَهْلِ الرَّجُلِ يَكْرَهُهُ الرَّجُلُ قَالَ فَذَهَبَ الرَّجُلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَشَكَاهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ سَمُرَةَ يَدْخُلُ عَلَيَّ بِغَيْرِ إِذْنِي فَلَوْ أَرْسَلْتَ إِلَيْهِ فَأَمَرْتَهُ أَنْ يَسْتَأْذِنَ حَتَّى تَأْخُذَ أَهْلِي حِذْرَهَا مِنْهُ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَدَعَاهُ فَقَالَ يَا سَمُرَةَ مَا شَأْنُ فُلَانٍ يَشْكُوكَ وَ يَقُولُ يَدْخُلُ بِغَيْرِ إِذْنِي فَتَرَى مِنْ أَهْلِهِ مَا يَكْرَهُ ذَلِكَ يَا سَمُرَةُ اسْتَأْذِنْ إِذَا أَنْتَ دَخَلْتَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَسُرُّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ عَذْقٌ فِي الْجَنَّةِ بِنَخْلَتِكَ قَالَ لَا قَالَ لَكَ ثَلَاثَةٌ قَالَ لَا قَالَ مَا أَرَاكَ يَا سَمُرَةُ إِلَّا مُضَارّاً اذْهَبْ يَا فُلَانُ فَاقْطَعْهَا وَ اضْرِبْ بِهَا وَجْهَه. (من لایحضره الفقیه جلد ۳، صفحه ۱۰۳)
گفتهاند این روایت ضعیف السند است به علت حضور محمد بن موسی بن المتوکل و علی بن الحسین السعدآبادی و الحسن الصیقل.
طریق مرحوم صدوق به الحسن الصیقل این است: و ما كان فيه عن الحسن الصيقل فقد رويته عن محمّد بن موسى بن المتوكّل- رضي اللّه عنه- عن عليّ بن الحسين السّعدآباديّ، عن أحمد بن أبي عبد اللّه البرقيّ عن أبيه، عن يونس بن عبد الرّحمن، عن الحسن بن زياد الصيقل الكوفيّ، و كنيته أبو الوليد و هو مولى
اما حق این است که حضور محمد بن موسی بن المتوکل باعث ضعف روایت نیست. چون مرحوم صدوق در مقدمه فرمودهاند من روایات این کتاب را از کتب مشهور نقل کردهام بنابراین مرحوم صدوق این روایت را از کتاب فرد دیگری نقل میکند و فقط محمد بن موسی بن المتوکل واسطه در کتاب است که در این صورت وثاقت یا عدم وثاقت او مهم نیست و او شیخ اجازه است نه اینکه واسطه در روایت باشد.
یا از کتاب خود او نقل میکند که در این صورت همین که مرحوم صدوق کتاب او را نقل میکند نشان دهنده اعتماد مرحوم صدوق بر او است و از این اعتماد وثاقت او کشف میشود.
با این وجه روایاتی که مرحوم صدوق در فقیه ذکر کرده است و شیخ بلاواسطه مرحوم صدوق مجهول است، از ناحیه مجهول بودن شیخ صدوق مشکلی پیش نمیآید چون یا این شیخ فقط واسطه در کتاب است نه واسطه در روایت (اگر مرحوم صدوق روایت را از کتاب او نقل نکرده است) و یا نقل مرحوم صدوق نشان دهنده اعتماد مرحوم صدوق است و این ملازم با وثاقت است (اگر مرحوم صدوق روایت را از کتاب خود او نقل کرده باشد).
دقت کنید که با این مبنا وثاقت مشایخ صدوق را اثبات نکردیم بلکه فقط گفتیم جهالت مشایخ صدوق باعث قدح در اعتبار روایات کتاب من لایحضره الفقیه نیست.
و اما علی بن الحسین السعدآبادی کسی است که ابوغالب زراری در موردش گفته است معلم و مودب من بوده است. و مودب بودن یعنی شیخ روایت او بوده است و این نشان دهنده وثاقت او است.
و اما الحسن بن زیاد الصیقل که عدهای از اجلای اصحاب ما از او نقل روایت کردهاند. ابن مسکان، صفوان، ابان بن عثمان، فضالة بن ایوب، علی بن الحکم از او نقل روایت کردهاند لذا از مرحوم صدر عجیب است که روایت را به خاطر وجود الحسن الصیقل ضعیف شمردهاند.
دوم) مرحوم صدوق این روایت را به صورت مرسله جزمی نقل کردهاند. (من لایحضره الفقیه جلد ۴، صفحه ۳۳۴)
و البته این اختصاصی به مرسلات مرحوم صدوق ندارد اگر علمای دیگر نیز جزما نسبت دهند همین کلام در مورد آنها جاری است. البته صرف ارسال جزمی برای ما ثمره ندارد بلکه با ضمیمه به اصالة الحس مثمر خواهد بود. یعنی در مواردی که ما نمیدانیم نقل و نسبت مبتنی بر حس است یا مبتنی بر حدس است، اصالة الحس تعیین میکند این نسبت از حس است.
و البته مرحوم آقای خویی این بیان را رد کردهاند و میفرمایند اگر چه ما زمانی بر اساس اصالة الحس معتقد به حجیت مرسلات جزمی صدوق بودیم اما از این حرف دست برداشتهایم چون کتاب فقیه، کتاب فقهی است و مبتنی بر اجتهاد است و در اجتهاد و فتوا شخص مقید نیست که بر اساس حس آنها را اثبات کند و لذا اصالة الحس در مورد آن جاری نیست.
ما نیز اگر چه زمانی معتقد به اعتبار مرسلات جزمی صدوق بودیم اما از این نظر دست برداشتیم و علت آن نه مطلب مرحوم آقای خویی است بلکه نکتهای در اعتبار اصالة الحس است که اگر چه ما اصالة الحس را معتبر میدانیم اما نکته اعتبار آن چیزی است که در مرسلات جزمی صدوق و باقی علماء حتی در کتب روایی جاری نیست.
و حاصل آن این است که اصالة الحس از باب بنای عقلاء نیست بلکه در حقیقت همان ظهور کلام راوی در نقل حسی است. یعنی وقتی میگویند فلانی گفت یعنی از روی حس نقل میکنم اما تفاوت هست بین فلانی گفت و فلانی گفته یا اینکه گفته فلانی است.
فلانی گفت در موارد حسی به کار میرود اما در مثل فلانی گفته یا گفته فلانی چنین ظهوری وجود ندارد.
و ما اینجا یقین داریم که مرحوم صدوق بلاواسطه این روایات را نشنیده است بنابراین اصالة الحس در این موارد جاری نیست.