جلسه نهم ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

نوشته شده توسط مقرر. ارسال شده در بطون قرآن

روایات بطن قرآن

از برخی کلمات مرحوم علامه طباطبایی استفاده می‌شود که آیات قرآن که مشتمل بر عام و مخصص متصل است، ضمن اینکه عام تخصیص خورده است اما ذات عام مجرد از مخصص هم موضوع حکم است یا می‌تواند موضوع حکم باشد، روشن نشد که آیا از نظر ایشان این بطن قرآن است یا حتی مدعی هستند ظهور لفظی قرآن هست. در هر حال این کلام حرف غریبی است که بر اساس قواعد محاوره و عرف قابل پذیرش نیست مگر اینکه دلیل تعبدی نسبت به آن داشته باشیم و به نظر این ادعا مختص ایشان است و غیر ایشان دیگری به آن معتقد نیست.

«و اعلم أنك إذا تصفحت أخبار أئمة أهل البيت حق التصفح، في موارد العام و الخاص و المطلق و المقيد من القرآن وجدتها كثيرا ما تستفيد من العام حكما، و من الخاص أعني العام مع المخصص حكما آخر، فمن العام مثلا الاستحباب كما هو الغالب و من الخاص الوجوب، و كذلك الحال في الكراهة و الحرمة، و على هذا القياس. و هذا أحد أصول مفاتيح التفسير في الأخبار المنقولة عنهم، و عليه مدار جم غفير من أحاديثهم.

و من هنا يمكنك أن تستخرج منها في المعارف القرآنية قاعدتين:

إحداهما: أن كل جملة وحدها، و هي مع كل قيد من قيودها تحكي عن حقيقة ثابتة من الحقائق أو حكم ثابت من الأحكام كقوله تعالى: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»: الأنعام- 91، ففيه معان أربع: الأول: قُلِ اللَّهُ‏، و الثاني: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ‏، و الثالث: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ‏، و الرابع: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ‏. و اعتبر نظير ذلك في كل ما يمكن.

و الثانية: أن القصتين أو المعنيين إذا اشتركا في جملة أو نحوها، فهما راجعان إلى مرجع واحد. و هذان سران تحتهما أسرار و الله الهادي.» (المیزان، جلد ۱، صفحه ۲۶۰)

برای ما روشن نشد منظور ایشان این است که استخراج معارف قرآنی بر اساس قاعده اول، بر اساس ظهور است یعنی در هر جمله قرآنی که بر قیود متعدد مشتمل است، ظهور این باشد که هم عام و مطلق یک معنای منظور است و هم مطلق با هر کدام از قیود منظور است؟ اگر این مراد باشد قابل التزام نیست و ظهور چنین چیزی نیست. این طور نیست که از «اکرم کل عالم عادل فقیه» چند معنای در عرض هم منظور باشد آن هم به این صورت که ایشان ادعا کرد که عام استحباب باشد و خاص وجوب باشد. این ادعا قطعا خلاف قواعد ظهور است و مفهوم از یک کلام مشتمل بر قید متصل، بیش از یک حکم نیست مگر در برخی موارد بر اساس مناسبات یا الغای خصوصیت و ... که نتیجه آنها هم عدم تقیید حکم به قید مذکور است نه اینکه هم حکم مقید باشد و هم مطلق باشد و در یکی الزامی باشد و در دیگری غیر الزامی.

صرف اینکه یک معنای صحیحی قابل تصور باشد غیر از این است که لفظ بر آن دلالت کند و مقصود از کلام باشد. در همین مثالی که ایشان بیان کرده است آنچه مفهوم از آیه شریفه است یک معنا و مطلب است نه چهار معنا که ایشان ادعا کردند و ادعای ایشان حتما خلاف قواعد ظهور است و اینکه ایشان از کدام روایات چنین قاعده تفسیری استفاده کرده‌اند روشن نیست و حتی اگر روایات هم بر چنین چیزی دلالت کنند، امر تعبدی و خارج از قواعد محاوره است.

آنچه از قواعد تفسیری ائمه علیهم السلام معهود است غیر از چیزی است که ایشان ادعا کرده‌اند و ائمه علیهم السلام به ظواهر قرآن و مفاهیم عرفی استناد می‌کنند مثل عموم، اطلاق، الغای خصوصیت، مفهوم شرط، فحوی و اولویت، مناسبت حکم و موضوع و ... و البته تفسیرهایی هم از ایشان رسیده است که شاید ادعا کنیم بر اساس بطن و تأویل اتفاق افتاده است و خارج از قواعد ظهور و محاورات عرفی است که بر اساس رمز و اشاره است که فهم آنها محدود به خود ایشان است اما آن این موارد هم بر خلاف ظهور نیستند بلکه آیه در آنها ظاهر نیست نه اینکه ظاهر در خلاف آنها باشد و اینکه ایشان ادعا کرده است که رویه تفسیری ائمه علیهم السلام استفاده از آیات بر خلاف آنچه ظاهر آیات بوده است غیر از آن مواردی است که گفتیم.

قرار بود به برخی مواردی که ائمه علیهم السلام به آیات استدلال کرده‌اند اشاره کنیم.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ أَنَّهُمَا سَأَلَا أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَدَعَا بِطَسْتٍ أَوْ تَوْرٍ فِيهِ‏ مَاءٌ فَغَمَسَ يَدَهُ الْيُمْنَى فَغَرَفَ بِهَا غُرْفَةً فَصَبَّهَا عَلَى وَجْهِهِ فَغَسَلَ بِهَا وَجْهَهُ ثُمَّ غَمَسَ كَفَّهُ الْيُسْرَى فَغَرَفَ بِهَا غُرْفَةً فَأَفْرَغَ عَلَى ذِرَاعِهِ الْيُمْنَى فَغَسَلَ بِهَا ذِرَاعَهُ مِنَ الْمِرْفَقِ إِلَى الْكَفِّ لَا يَرُدُّهَا إِلَى الْمِرْفَقِ ثُمَّ غَمَسَ كَفَّهُ الْيُمْنَى فَأَفْرَغَ بِهَا عَلَى ذِرَاعِهِ الْيُسْرَى مِنَ الْمِرْفَقِ وَ صَنَعَ بِهَا مِثْلَ مَا صَنَعَ بِالْيُمْنَى ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَيْهِ بِبَلَلِ كَفِّهِ لَمْ يُحْدِثْ لَهُمَا مَاءً جَدِيداً ثُمَّ قَالَ وَ لَا يُدْخِلُ أَصَابِعَهُ تَحْتَ الشِّرَاكِ‏ قَالَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ‏ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَدَعَ شَيْئاً مِنْ وَجْهِهِ‏ إِلَّا غَسَلَهُ‏ وَ أَمَرَ بِغَسْلِ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَدَعَ شَيْئاً مِنْ يَدَيْهِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ إِلَّا غَسَلَهُ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ- فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ‏ ثُمَّ قَالَ‏ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ‏ فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ مَا بَيْنَ الْكَعْبَيْنِ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ فَقَدْ أَجْزَأَهُ قَالَ فَقُلْنَا أَيْنَ الْكَعْبَانِ قَالَ هَاهُنَا يَعْنِي الْمَفْصِلَ دُونَ عَظْمِ السَّاقِ فَقُلْنَا هَذَا مَا هُوَ فَقَالَ هَذَا مِنْ عَظْمِ السَّاقِ وَ الْكَعْبُ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِكَ‏ فَقُلْنَا أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَالْغُرْفَةُ الْوَاحِدَةُ تُجْزِئُ لِلْوَجْهِ وَ غُرْفَةٌ لِلذِّرَاعِ قَالَ نَعَمْ إِذَا بَالَغْتَ فِيهَا وَ الثِّنْتَانِ‏ تَأْتِيَانِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ. (الکافی، جلد ۳، صفحه ۲۵)

در این روایت امام علیه السلام به ظهور آیات شریفه استدلال کرده است مثل اینکه وقتی در آیه به شستن صورت امر شده است ظاهر آن این است که باید همه صورت شسته شود چون قسمتی از صورت که صورت نیست تا شستن بخشی از صورت کافی باشد. یا وقتی حد شستن دست‌ها بیان شده است یعنی تمام قسمت محدود باید شسته شود. اما در مورد مسح چون در آیه شریفه گفته شده است «بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُم»

مسح قسمتی از سر و پا لازم است نه مسح همه آنها یعنی امام علیه السلام «باء» را به معنای تبعیض دانسته‌اند و بر اساس آن گفته‌اند آنچه در وضو لازم است مسح بخشی از سر و پاها ست نه همه آنها.

وَ قَالَ زُرَارَةُ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَ لَا تُخْبِرُنِي‏ مِنْ‏ أَيْنَ‏ عَلِمْتَ‏ وَ قُلْتَ إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ فَضَحِكَ وَ قَالَ يَا زُرَارَةُ قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَزَلَ بِهِ الْكِتَابُ مِنَ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ- فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ‏ فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ‏ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ‏ فَوَصَلَ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ بِالْوَجْهِ فَعَرَفْنَا أَنَّهُ يَنْبَغِي لَهُمَا أَنْ يُغْسَلَا إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ‏ فَقَالَ- وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ‏ فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ‏ بِرُؤُسِكُمْ‏ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ فَقَالَ- وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ‏ فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهُمَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهِمَا ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاسِ فَضَيَّعُوهُ‏ ثُمَّ قَالَ- فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ‏ فَلَمَّا أَنْ وَضَعَ الْوُضُوءَ عَمَّنْ لَمْ يَجِدِ الْمَاءَ أَثْبَتَ بَعْضَ الْغَسْلِ مَسْحاً لِأَنَّهُ قَالَ‏ بِوُجُوهِكُمْ‏ ثُمَّ وَصَلَ بِهَا- وَ أَيْدِيكُمْ‏ مِنْهُ‏ أَيْ مِنْ ذَلِكَ التَّيَمُّمِ لِأَنَّهُ عَلِمَ‏ أَنَّ ذَلِكَ أَجْمَعَ لَمْ يَجْرِ عَلَى الْوَجْهِ لِأَنَّهُ يَعْلَقُ مِنْ ذَلِك‏ الصَّعِيدِ بِبَعْضِ الْكَفِّ وَ لَا يَعْلَقُ بِبَعْضِهَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُ‏ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ‏ وَ الْحَرَجُ الضِّيقُ. (من لایحضره الفقیه، جلد ۱، صفحه ۱۰۳)

در این روایت هم امام علیه السلام به ظواهر قرآن استدلال کرده‌اند و بر اساس اینکه چه چیزی به چه چیزی عطف شده است و کدام مورد از مورد دیگر جدا شده است و ... طریقه صحیح وضو را اثبات کرده‌اند.

 

 

چاپ