جلسه نودم ۹ اسفند ۱۳۹۵


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

استصحاب/ تنبیهات: استصحاب کلی

مرحوم آخوند کلی را به سه قسم تقسیم کردند که بحث در قسم اول و دوم گذشت.

قسم سوم جایی است که شک در بقای کلی مسبب از احتمال حدوث فرد دیگری غیر از فرد معلوم است که معلوم الارتفاع هم هست. یعنی به وجود و ارتفاع فردی در خارج علم داریم و احتمال می‌دهیم فرد دیگری غیر از آن حادث شده است.

می‌دانیم زید در خارج موجود شد و بعد از آن هم مرتفع شده است و شک ما در بقای کلی مسبب از این است که احتمال می‌دهیم عمرو در خارج موجود شده باشد که در این صورت بقای کلی در ضمن فرد دیگری است غیر از آن فردی که به آن علم داشتیم.

مثلا می‌دانیم این ظرف با خون نجس شده است و احتمال می‌دهیم با بول هم نجس شده باشد بعد از یک بار تطهیر، اگر فقط با خون نجس شده باشد حتما پاک است و اگر با بول هم نجس شده باشد، هنوز نجاست وجود دارد و پاک نشده است.

یا همین مثال را می‌توان با فرض علم به نجاست با بول و احتمال نجاست با ولوغ کلب هم در نظر گرفت که بعد از دو بار تطهیر اگر فقط با بول نجس شده باشد حتما پاک شده است ولی اگر با ولوغ هم نجس شده باشد پاک نیست.

معروف عدم جریان استصحاب در قسم سوم کلی است.

و البته کلی قسم سوم خود سه صورت مختلف دارد.

  • گاهی احتمال حدوث فرد دیگر، مقارن با فرد اول وجود دارد.
  • احتمال می‌دهیم مقارن با ارتفاع فرد اول، فرد دیگری محقق شده است.
  • احتمال می‌دهیم همان فرد اول که یقینا مرتفع شده است به فرد دیگری تبدیل شده است. مثلا وجوب به استحباب تبدیل شده باشد.

البته آن فرد دیگر که به آن تبدیل شده است نباید حقیقتی مباین با فرد اول باشد نباید مثل تبدیل گوشت به خاک باشد.

معروف می‌گویند شرط جریان استصحاب این است که احتمال استمرار همان معلوم وجود داشته باشد و در کلی قسم سوم این طور نیست چون آنچه معلوم بوده است حتما مرتفع شده است و اگر کلی باقی باشد در ضمن فرد دیگری محقق شده است که در این صورت، استمرار همان کلی نیست بلکه فرد دیگری از کلی است.

کلی اگر در ضمن همان وجود سابق باشد تداوم و بقاء است. و لذا تفاوت این قسم با قسم دوم همین است که ما در کلی قسم دوم احتمال می‌دهیم کلی در ضمن همان فردی که از اول موجود بوده است باقی باشد. یعنی احتمال بقای کلی ناشی از احتمال بقای همان فرد حادث است نه اینکه در ضمن فرد دیگری ادامه پیدا کرده باشد. در حالی که در قسم سوم شخص وجود سابق تداوم ندارد بلکه اگر هم کلی باقی باشد وجود حادثی غیر از آن وجود سابق است و این بقای همان وجود محسوب نمی‌شود.

تلازمی بین جریان استصحاب در کلی قسم دوم و جریان استصحاب در کلی قسم سوم وجود ندارد.

ممکن است گفته شود حرف مرحوم اصفهانی در جریان استصحاب در کلی قسم دوم اقتضاء می‌کند در کلی قسم سوم هم استصحاب جاری باشد. چون ایشان فرمودند کلی یک وجود وحدانی دارد و کلی عبارت است از حیثیت مشترک بین تعینات.

اما به نظر این حرف باطل است و برای روشن شدن آن باید کلام اصفهانی را بیان کنیم:

تعینات و تشخصات (هم تعینات عرضی و هم تعینات حصی) از کلی خارجند. ملازمات وجود و اعراض مثل رنگ و قد و ... یقینا از کلی خارجند و وجود آنها در حیث اندراج فرد در کلی هیچ دخالتی ندارد و حتی تعینات حصی هم دخلی در اندراج فرد در کلی ندارد. یعنی زید که در کلی انسان مندرج است به اعتبار تعیناتی که انسان در ضمن زید را متباین با انسان در ضمن عمرو قرار می‌دهد نیست.

ایشان فرمودند جهت جامعی که وجود دارد غیر از تعین حصص است و حصه مشتمل بر جامع و زیادی است. حصه متضمن جامع است و جامع متحقق در ضمن حصه است.

جامع عین فرد نیست بلکه تحلیلا جزء فرد است و جامع به عرض تحقق فرد، در خارج محقق است. به عرض منظور مجاز نیست بلکه منظور حیثیت تقییدیه است یعنی وجود جامع حدوثا و بقائا به تحقق فرد است و جامع وجود خاصی مباین و مغایر با فرد ندارد. جامع در ضمن تعین و فرد موجود است و حدوثا و بقائا تابع همان فرد است. بنابراین اگر فرد از بین برود، جامع هم وجود نخواهد داشت.

پس جامع، وجود خارجی دارد و این وجود یک وجود وحدانی است که نه متعدد می‌شود و نه متکثر. ایشان فرمودند این جامع که تعینی ندارد به عرض تعین فرد، در خارج موجود است و بین علم به حصه و فرد و بین علم به جامع تلازمی نیست.

در قسم دوم به وجود جامع علم داریم و احتمال می‌دهیم در ضمن همان فردی که موجود شده بود باقی باشد. یعنی احتمال دارد جامع در ضمن همان شخصی که محقق شده بود، در ضمن همان فرد باقی باشد. اگر چه وجود جامع فقط متقوم به آن فرد نیست اما احتمال می‌دهیم در ضمن همان فردی که محقق بود باقی باشد.

درست است که کلی و ذات تعینی نداشت اما وقتی در خارج موجود می‌شود به عرض تعین فرد در خارج است و ما احتمال می‌دهیم جامع به عرض همان فردی که موجود بود، باقی باشد.

اما در کلی قسم سوم، قطعا کلی در ضمن آن فردی که قبلا متعین بود و وجود داشت، الان باقی نیست و اگر کلی باقی باشد در ضمن فرد دیگری است.

و وجود در ضمن یک فرد، بقای وجود در ضمن فرد دیگر نیست. بقای کلی به بقای در ضمن وجود واحد است یعنی به اینکه سابقا و لاحقا در ضمن یک فرد متحقق باشد.

حصه کلی در ضمن یک فرد با حصه کلی در ضمن فرد دیگر متباین است و استمرار کلی و جامع در ضمن یک حصه، بقای کلی و جامع در ضمن حصه دیگر نیست.

در استصحاب استمرار در ضمن یک وجود مهم است نه اینکه استمرار موجود مهم باشد. اگر استمرار موجود مهم باشد در کلی قسم سوم، چنین چیزی هست و موجود (کلی و جامع) مستمر است اما برای ما استمرار در ضمن یک وجود مهم است.

اگر موجود واحد باشد اما در ضمن دو وجود باشد عرفا وجود دوم را بقای وجود اول نمی‌دانند و لذا استصحاب در کلی قسم سوم جاری نیست.



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است