جلسه صد و ششم ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

لزوم اجاره

بحث در فسخ اجاره بود. اگر فرد خانه‌ای را اجاره بدهد و بعد آن را بفروشد و بعد اجاره فسخ شود منفعت به ملک بایع برمی‌گردد یا به ملک مشتری؟

مرحوم آقای حکیم فرمودند منفعت به مشتری می‌رسد چون او مالک عین است و منافع تابع عین است و مشهور معتقد بودند به ملک بایع برمی‌گردد.

گفتیم فسخ، حل عقد است و نقل و انتقال به حالت قبل از عقد برمی‌گردد و از آنجا که مستاجر منفعت را از بایع گرفته است و منفعت از بایع به مستاجر منتقل شده است فسخ اقتضاء می‌کند آنچه از موجر به مستاجر منتقل شده است به خود موجر برگردد.

و ما کلام مرحوم آقای حکیم را هم جواب دادیم و گفتیم مبنای خود ایشان اقتضاء می‌کند منفعت به بایع برگردد. چون ایشان گفتند فسخ مقتضی تاثیر سبب سابق است و سبب سابق بر فسخ، ملکیت حال اجاره است و ملکیت حال اجاره مربوط به بایع است و فسخ اقتضاء می‌کند همان ملکیت حال اجاره برگردد البته فقط به لحاظ منفعت چون عین بدون منفعت توسط بیع به مشتری منتقل شده است.

فقط نقضی در کلام مرحوم علامه ذکر شده است که اگر مالک، کنیزی را که شوهر دارد به فرد دیگری بفروشد. در اینجا کنیز مسلوب المنفعة به خریدار منتقل می‌شود.

حال اگر به هر دلیلی نکاح فسخ شود یا به طلاق تمام شود طبق بیان مشهور این منفعت باید به ملک بایع برگردد در حالی که همه قبول دارند به ملک مشتری درمی‌آید.

اما حق این است که این نقض بر مشهور وارد نیست و نمی‌تواند موید مرحوم آقای حکیم باشد چرا که مورد ما با آنجا متفاوت است.

در عقد ازدواج، منفعت بضع به کسی تملیک نمی‌شود بله با ازدواج بضع حلال می‌شود اما ملک او نمی‌شود و لذا حق ندارد آن را به کسی بفروشد. در ازدواج کنیز هم این چنین است. درست است که مالک همان طور که مالک خود کنیز است مالک بضع کنیز هم هست و لذا می‌تواند آن را تحلیل کند اما اگر کنیز ازدواج کند این طور نیست که بضع از ملک مولی خارج شود بلکه بضع هنوز هم ملک مولی است اما از حلیت تمتع خارج می‌شود مثل بضع کنیز در حال حیض. بضع کنیزی که ازدواج کرده است ملک مولی است اما حق استفاده از آن را ندارد.

و وقتی این کنیز را می‌فروشد آن را با بضع می‌فروشد و مشتری مالک بضع می‌شود و نکاح همان طور که مانع از تمتع مولای اول است مانع از تمتع مولای دوم و مشتری هم هست. اما وقتی نکاح از بین رفت و زائل شد مانع از بین می‌رود و لذا مالک می‌تواند از آن استفاده کند. و این غیر از فرض محل بحث ما ست که منفعت به مستاجر تملیک شده است.

در ادامه مرحوم سید فرع دیگری مطرح کرده‌اند که اگر مالک معتقد باشد آنچه را می‌فروشد مورد اجاره است در حالی که واقعا اجاره صحیحی بر آن نبوده است یا اینکه مدت اجاره منقضی شده است و بعد از فروش آن معلوم شود که مال مورد اجاره نبوده است. در این صورت منفعتی که مالک خیال می‌کرده است مورد اجاره است آیا در ملک فروشنده باقی است یا به مشتری منتقل شده است؟

وجه اینکه در ملک فروشنده باشد این است که این مال مسلوب المنفعة به مشتری منتقل شده است و وجه اینکه به مشتری منتقل شده باشد این است که منافع تابع اصل و عین است مگر اینکه جایی منفعت با سبب صحیحی از مالکیت عین جدا شده باشد (مثل اینکه صحیح اجاره داده شده باشد) و یا منفعت در زمان فروش استثناء شده باشد در غیر این دو صورت منفعت از عین تبعیت می‌کند و در محل بحث ما نه استثناء وجود دارد و نه منفعت با سبب صحیح از عین جدا شده است.

مرحوم سید می‌فرمایند اقوی این است که منفعت به مشتری منتقل شده است و مرحوم آقای خویی اینجا مخالفت کرده‌اند و فرموده‌اند منفعت در ملک بایع باقی است.

 

 



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است