جلسه هفتاد و ششم ۱۵ بهمن ۱۳۹۶


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

بحث در مرتبه چهارم از مراتب تسبیب بود. صورت چهارمی که مرحوم محقق در این مرتبه تصویر کرده‌اند این است:

الرابعة لو جنى عليه فصيره في حكم المذبوح‌ و هو أن لا تبقى حياته مستقرة و ذبحه آخر فعلى الأول القود و على الثاني دية الميت و لو كانت حياته مستقرة فالأول جارح و الثاني قاتل سواء كانت جنايته مما يقضى معها بالموت غالبا كشق الجوف و الآمة أو لا يقضى به كقطع الأنملة.

اگر جانی با جنایت، مجنی علیه را در حکم مقتول و مذبوح قرار بدهد و بعد دیگری بر او جنایتی وارد کند که حیات را منقطع کند، جانی اول قاتل است و جانی دوم، جانی بر میت است.

ایشان در بیان ضابطه مساله فرموده‌اند جانی اول جنایتی انجام دهد که برای مجنی علیه حیات مستقری نباشد و جانی دوم، حیات باقی مانده غیر مستقر را از بین ببرد.

بحث در این است که جنایتی که حیات مستقر را از بین ببرد به چه معنا ست؟ آیا معنا این است که مجنی علیه بالاخره به خاطر این جنایت می‌میرد؟ یا معنای دیگری دارد.

عنوان «حیات مستقر» در باب صید مطرح است و در اینجا هم مطرح شده است. مرحوم صاحب جواهر در اینجا این عنوان را این طور معنا کرده‌اند که یعنی فرد مثل کسی بشود که سرش بریده شود. کسی که سرش بریده می‌شود دیگر درک و تکلم و حرکات اختیاری ندارد، هر چند حرکات قهری و غیر اختیاری دارد. این حیاتی که باعث و منبع این حرکات غیر اختیاری است ملاک قصاص نیست و از بین بردن این حیات، منشأ قصاص نیست.

صاحب جواهر فرموده‌اند منظور از حیات مستقر این نیست که فرد مدت طولانی زنده بماند در قبال زمان کوتاه، و لذا ممکن است فرد بعد از جنایت فرد حتی چند دقیقه بیشتر زنده نماند اما هنوز حیات مستقر داشته باشد.

مرحوم اردبیلی هم گفته است ما در هیچ کدام از نصوص چنین تعبیری نداریم و این عنوان را فقهاء برای تبیین مساله اختراع کرده‌اند.

پس منظور محقق از حیات مستقر یعنی حیات مساوی با ادراک و شعور و حرکات اختیاری و ارادی، در مقابل حیاتی که منبع حرکات غیر ارادی و اختیاری است و فرد دیگر در آن قدرت و امکان حرکات اختیاری و ارادی و ادراک و شعور ندارد.

پس اگر کسی را که حیات مستقر دارد حتی اگر در حد یک دقیقه باشد، بکشد به طوری که این حیات مستقر را قطع کند قاتل است.

به نظر ما هم بیان مرحوم صاحب جواهر بیان متینی است که مستفاد از کلمات فقهاء است. و با این بیان موارد مختلف استعمال این عنوان در کلمات محقق قابل جمع است.

مثلا ایشان گفته‌اند:

و لو أرسل المسلم و الوثني آلتهما فقتلاه لم يحل سواء اتفقت آلتهما مثل أن يرسلا كلبين أو سهمين أو اختلفا كأن يرسل أحدهما كلبا و الآخر سهما و سواء اتفقت الإصابة في وقت واحد أو وقتين إذا كان أثر كل واحد من الآلتين قاتلا. و لو أثخنه المسلم فلم تعد حياته مستقرة ثم ذفف عليه الآخر حل لأن القاتل المسلم.

ایشان می‌فرمایند اگر مسلم صید را طوری شکار کند که حیات مستقری برای او نماند صید حلال است هر چند بعد از او یک کافر سر حیوان را بریده باشد و ... چون قاتل صید همان مسلمان است. این عبارت موید این است که منظور ایشان از حیات مستقر، همان حرکت و شعور و ادراک اختیاری و ارادی است.

در جای دیگری می‌فرمایند:

و لو رمى صيدا فتردى من جبل أو وقع في الماء فمات لم يحل لاحتمال أن يكون موته من السقطة نعم لو صير حياته غير مستقرة حل لأنه يجري مجرى المذبوح. و لو قطعت الآلة منه شيئا كان ما قطعته ميتة و يذكى ما بقي إن كانت حياته مستقرة. و لو قده بنصفين فلم يتحركا ف‍ هما حلال. و لو تحرك أحدهما فالحلال هو دون الآخر و قيل يؤكلان إن لم يكن في المتحرك حياة مستقرة و هو أشبه

در جای دیگر گفته‌اند:

الثالثة إذا أرسل كلبه أو سلاحه فجرحه و أدركه حيا‌ ف‍ إن لم تكن حياته مستقرة فهو بحكم المذبوح و في الأخبار أدنى ما يدرك ذكاته أن يجده يركض برجله أو تطرف عينه أو يتحرك ذنبه و إن كانت مستقرة و الزمان يتسع لذبحه لم يحل أكله حتى يذكى و قيل إن لم يكن معه ما يذبح به ترك الكلب حتى يقتله ثم يأكله إن شاء أما إذا لم يتسع الزمان لذبحه فهو حلال و لو كانت حياته مستقرة و إن صيره الرامي غير ممتنع ملكه و إن لم يقبضه فلو أخذه غيره لم يملكه الثاني و وجب دفعه إلى الأول‌

این عبارت به خوبی نشان می‌دهد که منظور از حیات مستقر، همان حیاتی است که در آن حیوان حرکت ارادی دارد و منظور از حیات مستقر حیات طولانی نیست چون تصویر کرده‌اند که حیوان حیات مستقر داشته باشد و زمان برای ذبح آن نباشد.

عبارت دیگر:

عبارت بعدی:

الأولى يجب متابعة الذبح حتى يستوفي الأعضاء الأربعة‌ فلو قطع بعض الأعضاء و أرسله فانتهى إلى حركة المذبوح ثم استأنف قطع الباقي حرم لأنه لم يبق فيه حياة مستقرة و يمكن أن يقال يحل لأن إزهاق روحه بالذبح لا غير و هو أولى.

در بحث جنایت بر جنین می‌فرمایند:

و لو ألقته حيا فقتله آخر فإن كانت حياته مستقرة فالثاني قاتل‌ و لا ضمان على الأول و يعزر و إن لم تكن مستقرة فالأول قاتل و الثاني آثم يعزر لخطئه

این عبارت هم نشان می‌دهد که حتی اگر حیات بچه طولانی نباشد اما به اختیار باشد حیات مستقر است.

البته مرحوم محقق عبارتی دارند که شاید خلاف این بیان باشد. ایشان گفته‌اند:

الثالثة إذا قطعت رقبة الذبيحة و بقيت أعضاء الذباحة‌ فإن كانت حياتها مستقرة ذبحت و حلت بالذبح و إلا كانت ميتة و معنى المستقرة التي يمكن أن يعيش مثلها اليوم و الأيام و كذا لو عقرها السبع و لو كانت الحياة غير مستقرة و هي التي يقضى بموتها عاجلا لم تحل بالذباحة لأن حركتها كحركة المذبوحة.

البته در کلمات عده‌ای از علماء این است که عنوان قتل در موارد قطع حیات مستقر صادق است. یعنی اگر کسی حیات مستقر را قطع کند به او قاتل گفته می‌شود.

مرحوم اردبیلی می‌گوید:

و بالجملة، ليست الحياة المستقرة في الأدلة و لا بيانها، بل في بعض الاخبار: (إذا أدركت ذكاته فذكّه) أي أدركت و هو حيّ عرفا يقال: انه حيّ يمكن ذكاته أي يعيش بمقدار زمان يمكن تذكيته فيه عادة مع حصول الأسباب، فان لم يفعل ذلك يحرم حينئذ. (مجمع الفائدة و البرهان، جلد 11، صفحه 51)ژ

مرحوم فاضل هندی در جایی برای حیات مستقر چند احتمال ذکر کرده‌اند یکی اینکه دو سه روز زنده بماند، یکی اینکه نصف روز و یک روز زنده بماند، دیگر اینکه مدت معتنا به زنده بماند و یک احتمال دیگر اینکه محتمل البقاء باشد در مقابل آن مواردی که می‌دانیم زنده نمی‌ماند.

و إن كانت حياته مستقرّة بأن يعيش مثله اليوم أو الأيّام كما سيأتي ... على أنّه يمكن أن يراد هنا باستقرارها ما يسمّى به في العرف حيّاً و إن مات بعد لحظة، أو يقال: إنّما العبرة في استقرار الحياة بإمكان أن يعيش يوماً و هو لا يستلزم العيش فقد يموت بعد لحظة، أو المراد هنا ظنّ استقرار الحياة. (کشف اللثام، جلد 9، صفحه 204)

در جای دیگری گفته‌اند:

و نعني «بما حياته مستقرّة» ما يمكن في العادة أن يعيش مثله اليوم أو الأيّام قيل: أو نصف يوم و لم نقف لذلك على مستند. و في الدروس، و عن الشيخ يحيى: أنّ اعتبار استقرار الحياة ليس من المذهب، و نعم ما قال و بغير المستقرّة ما يقضى عادة بموته عاجلًا. (کشف اللثام، جلد 9، صفحه 231)

قسمت آخر کلام که از مرحوم علامه هم هست که عرفا بگویند فرد به زودی می‌میرد مباحث متعددی در پی دارد مثل قتل فرد محتضر که خواهد آمد.

و اگر این بیان را بپذیریم یا حیات غیر مستقر را حیاتی بدانیم که فرد فاقد حرکت ارادی و ادراک است و قطع این حیات را قتل ندانیم، افرادی که مرگ مغزی شده‌اند که فاقد هر گونه ادراک و شعور و حرکت اختیاری هستند میت محسوب می‌شوند و جنایت بر آنها جنایت بر میت محسوب نمی‌شود و مستلزم قصاص نیست.



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است