جلسه سی و چهارم ۲۹ آبان ۱۳۹۸
معنای حرفی
بحث در ثمرهای بود که برای معنای حرفی بیان شده است که اگر وضع در حروف را از وضع عام و موضوع له خاص بدانیم شرط در واجبات مشروط باید به ماده برگردد نه هیئت در نتیجه وجوب مطلق است و آنچه مقید است ماده و واجب است.
مرحوم آخوند در همان بحث فرمودهاند قید در واجبات مشروط به هیئت و وجوب برمیگردد و حرف شیخ ناتمام است چون اولا ما موضوع له در حروف را عام میدانیم و لذا تقیید آن مشکلی ندارد و ثانیا اصلا ما چنین ثمرهای را قبول نداریم و اگر موضوع له در حروف را هم خاص بدانیم با این حال شرط به هیئت برمیگردد که توضیح آن خواهد آمد.
قبل از آن در حال بررسی معنای خاص بودن موضوع له در حروف بودیم. دو احتمال از کلام مرحوم آخوند نقل کردیم که ایشان هر دو معنا را رد کردند و فرمودند منظور از خصوصیت نه میتواند جزئی شخصی خارجی باشد چون ارتکاز و وجدان ما خلاف آن است و حروف حتی در قضایای حقیقی هم استعمال میشوند و این طور نیست که حروف لزوم فقط در قضایای جزئی خارجی استعمال شوند بلکه حتما حروف در قضایای غیر شخصی و خارجی استعمال میشوند و لذا «یجب علی الناس الحج الی مکة» قضیه حقیقیه است و شخصی خارجی نیست با این حال حرف در آن استعمال شده است و نه میتواند منظور جزئی ذهنی باشد یعنی آن عنوان ذهنی جامع بین اطراف موضوع له حروف باشد چون وجود ذهنی متقوم به حضور آن در ذهن است و هر بار تصور یک وجود ذهنی مغایر با وجود ذهنی دیگر است. علاوه که باید استعمال حرف در معانی خارجی و واقعی مجازی باشند چون فرضا موضوع له حروف جزئی ذهنی است و امر ذهنی جز با الغای خصوصیت قابل تطبیق در معانی خارجی نیست و این الغای خصوصیت یعنی استعمال لفظ در غیر موضوع له که مجاز است در حالی که ما در استعمال معانی حروف در قضایای خارجی (در مقابل ذهنی) هیچ مجازی احساس نمیکنیم.
عرض ما این بود که دو معنای دیگری از خصوصیت قابل بیان است:
یکی اینکه معنای حرفی خاص است یعنی خصوصیت به لحاظ اختلاف جملهها در اطراف مراد باشد. «سیر من البصرة» در مقابل «سیر من الکوفة» در مقابل «اکلت من طعام» یعنی همان طور که اعلام برای اشخاص مختلفی وضع شده است مثلا «حسن» هم برای «حسن بن علی» وضع شده است و هم برای «حسن بن زید» و ... حروف نیز برای جمل مختلف وضع شدهاند. یعنی مثلا «من» یک بار برای «من البصرة» و یک بار برای «من الکوفة» و ... وضع شده است یعنی از قبیل مشترک لفظی است. یعنی حرف برای نسبت کلامی به لحاظ اختلاف جمل وضع شده است نه به لحاظ تعدد استعمال.
به عبارت دیگر «سیر من البصرة» و «سیر من الکوفة» و «سیر من بغداد» هر کدام معنای مختلفی از من است. وضع حرف از قبیل وضع اعلام است که یک لفظ است اما موضوع له آن اشخاص مختلف است.
هر ترکیبی یک وضع است نه اینکه هر استعمال یک وضع است و لذا اگر یک ترکیب چند بار استعمال شود استعمال حرف در یک معنا ست اما هر ترکیب یک وضع در مقابل ترکیب دیگر دارد. جزئیت یعنی خصوصیت به لحاظ خصوصیت اطراف. معنای حرفی به معنای رابط بین اطراف است و بنابراین با تفاوت دو طرفی که با معنای ربطی به یکدیگر مرتبط میشوند معنای حرفی هم متفاوت خواهد بود و یک وضع دارد. واضع در موقع وضع، معنا را به نحو عموم لحاظ کرده است و این عموم مشیر به تک تک این ترکیبها ست و لفظ را برای همان تک تک ترکیبها وضع کرده است. برای تقریب به ذهن (هر چند این مثال از نظر ما غلط است) تصور کنید که امیر برای همه کسانی که در نیمه ماه رمضان به دنیا بیایند اسم «حسن» را وضع کند در اینجا معنایی که تصور کرده است عام است (همه کسانی که در نیمه ماه مبارک رمضان متولد شدهاند) اما موضوع له لفظ همان تک تک افرادی هستند که متولد شدهاند.
خلاصه اینکه خصوصیت در حروف همان خصوصیت به لحاظ اطراف معنای حرفی است نه خصوصیت استعمال تا هر بار استعمال یک وضع برای حروف باشد. مثل اعلام که وضع در آنها هم خاص است اما تکرار استعمال «حسن» در «حسن بن علی» یک وضع است نه اوضاع متعدد اما وضع «حسن» برای «حسن بن علی» متفاوت با وضع آن برای «حسن بن زید» است.
معنای دیگر خصوصیت این که منظور از خاص بودن معنای حرفی، هر استعمال در مقابل استعمال دیگر باشد یعنی حتی حرف در هر استعمال حتی اگر شبیه ترکیب دیگر هم باشد یک وضع دارد. با آنچه گفتیم روشن میشود که حروف میتواند در قضایای حقیقی هم استعمال شود و آن خصوصیت ماخوذ در معنای حرفی همان خصوصیت به لحاظ اطراف مرتبط به وسیله معنای حرفی است.
اگر خصوصیت در معنای حرفی را به این بیان تفسیر کنیم این خصوصیت قابل تقیید است چون خصوصیت معنای حرفی همان تفاوت اطراف مرتبط به وسیله معنای حرفی بود بنابراین میتواند هر استعمال مطلق باشد یا مقید باشد چون خاص بودن به این معنا بود که وضع «الی» برای «الحج الی مکة» متفاوت با وضع آن در «السفر الی بغداد» است اما خود «الحج الی مکة» میتواند مطلق باشد و میتواند مقید باشد و لذا تقیید آن ممکن است و قید به خود همان معنای حرفی برمیگردد. خاص بودن حرفی به معنای جزئی بودن نبود تا گفته شود قابل تقیید نیست بلکه به این معنا بود که وضع این حرف به لحاظ تعلقش به این اطراف متفاوت با وضع آن به لحاظ تعلقش به اطراف دیگر است.
با این بیان روشن شد که حتی اگر ما معنای خصوصیت را همان خصوصیت استعمال هم بدانیم یعنی وضع حرف را در هر بار استعمال متفاوت با وضعش در استعمال دیگر بدانیم باز هم تقیید معنای حرفی ممکن است چون اشکال ندارد هر استعمال مطلق باشد یا مقید باشد نهایتش این است که وضع این حرف در این استعمال متفاوت با وضع این حرف در استعمال دیگر است. این استعمال چه مطلق باشد و چه مقید، در مقابل استعمال دیگر است و لذا تقیید یا اطلاق هر استعمال با خاص بودن معنای حرف منافاتی ندارد.
پس ما جزئی بودن و خاص بودن معنای حرف را چه به معنای خصوصیت هر ترکیب در مقابل ترکیب دیگر باشد و چه به معنای خصوصیت هر استعمال در مقابل استعمال دیگر باشد. بله اگر منظور از خصوصیت همان وجود خارجی با همه تشخصاتش باشد این خصوصیت با تقیید منافات دارد چون خودش جزئی است که قابل تقیید نیست اما این معنا حتما باطل است چون واضح است که حروف در قضایای حقیقیه هم استعمال میشود و در این استعمال هم هیچ عنایت و مجازی وجود ندارد.
نکتهای هم در مورد معنای دوم خصوصیت که در کلام آخوند ذکر شده بود بیان کنیم. معنای دومی که ایشان ذکر کردند خصوصیت به معنای جزئی ذهنی بود. به نظر ما معنای اینکه موضوع له در حروف جزئی ذهنی است آن چیزی نیست که متقوم به تصور و حضور در ذهن است تا هر بار تصور وجود ذهنی دیگری در مقابل وجود ذهنی دیگر باشد بلکه منظور این است که حرف معنای مستقلی نیست. مفهوم اسمی اگر در خارج محقق شود یک مفهوم مستقل است (چه جوهر باشد و چه عرض). فرق جوهر و عرض این است که جوهر در خارج و ذهن وجود مستقلی دارد که به چیزی غیر خودش نیاز ندارد ولی عرض هر چند در ذهن مفهوم مستقلی است که قائم به چیزی نیست اما در خارج با محل محقق میشود و بدون محل نمیتواند تحقق پیدا کند. این معنا در مقابل وجود رابط است که حتی در ذهن هم وجود مستقلی ندارد و وجود ذهنی آن هم قائم به اطراف است. مطابق این نظر معنای حرفی از سنخ معنای رابط است یعنی نه فقط در عالم خارج که حتی در عالم ذهن هم قائم به اطراف است و معنای حرفی حتی در ذهن هم قابل تصور نیست مگر اینکه طرف اضافهای برای آن تصور شود. مثلا معنای ابتداء را مستقل از هر چیزی نمیتوان تصور کرد و حتما ابتداء یک امر اضافی است که باید با طرف اضافه آن را در نظر گرفت. پس جزئی بودن معنای حرفی یعنی معنای حرفی حتی در ذهن هم قائم به اطراف است و از سنخ وجود رابط است نه از سنخ وجود رابطی. بله ذهن قابلیت دارد که هنگام وضع، جامعی از همه آنچه طرف اضافه قرار میگیرد را تصور کند و لفظ را برای همه آن موارد وضع کند مثلا موضوع له در حروف «ابتدای از هر مکانی» است پس منظور از خاص بودن معنای حرفی این نیست که مثلا حرف در هر استعمال یا در هر ترکیب یک وضع دارد بلکه منظور این است که معنای حرفی یک وجود رابط است که حتی در ذهن هم وجود مستقلی از اطراف ندارد. پس درست است که حرف در ذهن هم بدون طرف اضافه قابل تصور نیست اما ذهن میتواند یک جامعی از طرف اضافه را تصور کند و حرف را برای آن وضع کند (در حقیقت طرف اضافه را مبهم میگذارد و به ابهام تصورش میکند). منظور از خصوصیت معنای حرفی این است که مفهوم مستقلی ندارد نه در ذهن و نه در خارج و مفهوم آن در ذهن هم متقوم طرف اضافه است آن طور که وجود خارجی عرض بر معروض استوار است و وزان وجود ذهنی معنای حرفی وزان وجود خارجی عرض است.
معنای حرفی به این بیان هم قابل اطلاق و تقیید است یعنی میتواند معنای حرفی مطلق باشد و میتواند مقید باشد. اینکه معنای حرفی یک معنای ربطی است یعنی مفهوم مستقلی از آنچه طرف ربط است ندارد نه اینکه قابل اطلاق و تقیید نیست. ربط به شیء ممکن است مطلق باشد و ممکن است مقید باشد این طور نیست که اطلاق و تقیید ربط لزوما به اطلاق و تقیید اطرافش باشد بلکه خود ربط میتواند مطلق باشد یا مقید باشد هر چند مفهوم مستقلی که بدون اطراف تصور بشود ندارد. این وجود ربطی که بدون اضافه قابل تصور نیست میتواند مطلق باشد و میتواند مقید باشد یعنی میتواند از حیث ارتباطش با اطرافش مقید باشد و میتواند مطلق باشد.
البته ما در این دوره به صورت مفصل وارد معنای حرفی نشدیم و گرنه در دوره قبل گفتیم بعید نیست حق با مرحوم آخوند باشد و موضوع له در حروف عام است و تفاوتی بین استعمال حرفی و اسمی نیست و اینکه اسم و حرف به جای یکدیگر استعمال نمیشوند اولا همه جایی نیست بلکه در برخی موارد اسامی و حروف کاملا به جای یکدیگر قابل استعمالند و برخی دیگر که قابل استعمال نیستند چون مرادف یکدیگر نیستند چون حیثیت ربط در اطراف هم جزو معنای حرف است و هر اسمی نمیتواند ربط برقرار کند اما اگر بتوان کاری کرد که حیثیت ربط هم در آن لحاظ شود به جای حرف قابل استعمال است و لذا این طور نیست که معنای «من» همان معنای «الابتداء» باشد بلکه حیثیت ربط در آن نیز ملحوظ است.