جلسه سی و ششم ۳ آذر ۱۳۹۸


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معنای حرفی

گفتیم معنای حرفی هر چه باشد چه موضوع له عام باشد و چه خاص باشد و این خصوصیت را به هر معنایی که ذکر کردیم تفسیر کنیم، قابل تقیید است و لذا اینکه گفته‌اند اگر موضوع له در حروف را خاص بدانیم، شرط و قید به هیئت برنمی‌گردد بلکه باید به ماده برگردد حرف ناتمامی است و چون ارجاع قید به هیئت مانعی ندارد باید ظهور کلام را رعایت کرد و اگر ظهور رجوع قید به هیئت است باید هیئت را مقید دانست. گفتیم این به وجوب مشروط اختصاصی ندارد بلکه در همه مواردی که وجوب و حکم مقید می‌شود مثل وجوب کفایی و عینی، وجوب تعیینی و تخییری، وجوب نفسی و غیری این بحث جاری است. وجوب تخییری هم یعنی وجوب متعلق به فعل مقید به عدم انجام عدل است در مقابل وجوب تعیینی یعنی وجوب به عدم انجام عدل مقید نشده است بلکه مطلق است و لذا مرحوم شیخ باید حتی در این موارد هم به عدم ارجاع قید به هیئت معتقد باشد. حرف مرحوم شیخ مختص به واجب مشروط و مطلق نیست و هر جا قرار است به اطلاق هیئت تمسک شود همین بحث مطرح است همان طور که خود مرحوم شیخ هم در بحث واجب نفسی و غیری عین همین مطلب را فرموده‌اند. «أنّ‏ المستفاد من الأمر خصوص أفراد الطلب، من غير فرق بين اختلاف الدواعي التي تعتور باعتبارها النفسيّة و الغيريّة، فلا وجه للاستناد إلى إطلاق الهيئة لدفع الشك المذكور بعد كون مفادها الأفراد التي لا يعقل فيها التقييد.» (مطارح الانظار، جلد ۱، صفحه ۳۳۳)

هر کسی تقیید مفاد هیئت و معنای حرفی را ممکن نداند، در تمسک به اطلاق امر برای اثبات وجوب تعیینی عینی نفسی مشکل خواهد داشت.

مطلب بعد این است که برخی گفته‌اند اگر چه تقیید معنای حرفی از جهت موضوع له آن مشکلی ندارد و معنای حرفی ثبوتا قابل تقیید است اما تقیید معنای حرفی اثباتا ممکن نیست چون ظاهر قیود در کلمات تعلق به مفاهیم اسمی و مستقل است نه به مفاهیم حرفی و تبعی. پس تعلق قید به ماده به این لحاظ است که ماده مدلول استقلالی است بر خلاف هیئت که مدلول تبعی و ربطی است.

این بیان نیز غلط است و تعلق قید به معنای غیر مستقل و معنای حرفی هیچ اشکالی ندارد بلکه مطابق قواعد عربی است و لذا مرحوم شیخ هم معتقد بود که مقتضای قواعد عربی تعلق قید به هیئت است یعنی ظهور تعلق قید به همان مفهوم غیر مستقل است اما چون ثبوتا ممکن نیست باید از این ظهور رفع ید کرد.

نتیجه اینکه نزاع در معنای حرفی ثمری ندارد و لذا ما متعرض اختلاف در معنای حرفی نشدیم هر چند قبلا هم گفته‌ایم که از نظر ما حق با مرحوم آخوند است و موضوع له در حروف مثل موضوع له در اسماء اجناس عام است و اینکه گفته‌اند پس باید حرف بتواند جای اسم استعمال شود در حالی که حرف و اسم به جای یکدیگر استعمال نمی‌شوند و این را نشانه غلط بودن مبنای موضوع له عام در حروف دانسته‌اند حرف ناتمامی است و اینکه حرف و اسم به جای یکدیگر استعمال نمی‌شوند به این دلیل است که موضوع له آنها با هم متفاوت است. درست است که موضوع له هر دو عام است اما این به این معنا نیست که موضوع له هر دو دقیقا عین یکدیگر است و این عدم صحت استعمال نشان می‌دهد موضوع له عام در حروف چیزی غیر از موضوع له عام در اسماء است علاوه که در برخی موارد اسم به جای حرف استعمال می‌شود مثل «زید علی السطح» و «زید فوق السطح» یا «جاء القوم الا زید» و «جاء القوم استثنی زیدا» یا «من الناس من یشتری» و «بعض الناس من یشتری». اینکه در این موارد اسم به یک چیزی اضافه شده است باعث نمی‌شود مفهوم اسمی نباشد و این نشان می‌دهد که مفهوم حرفی همان معنای اسمی است اما ربط هم ایجاد می‌کند و این به این معنا نیست که موضوع له در حروف خاص است بلکه موضوع له در حروف عام است اما علاوه بر مفهوم اسمی، ربط هم می‌رساند.

چند نکته دیگر باقی است:

قوم بحث مفصلی در مورد حقیقت وضع دارند که آیا وضع علامیت است یا جعل علامت است یا تنزیل (اتحاد و هوهویة) است یا اعتبار است یا تعهد است یا قرن اکید است؟ و در ضمن آن گفته‌اند آیا دلالت الفاظ ذاتی است یا جعلی و غیر ذاتی است؟ به عنوان یک نظر مطرح شده است که دلالت لفظ بر معنا ذاتی است و بعد به آن اشکال کرده‌اند هر چند این حرف را به هیچ کس نسبت نداده‌اند و گفته‌اند لازمه‌اش این است که هر کسی باید عالم به همه لغات باشد در حالی که این خلاف وجدان است. و ما گفتیم اگر این نظر قائلی داشته باشد شاید ناظر به مثل اسماء اصوات باشد که در مثل آنها دلالت اسماء اصوات مثل دلالت ذاتی است (نه اینکه در آنجا هم ذاتی باشد) و بعد از آن بشر ناچار شده است در آنها توسعه بدهد به اینکه الفاظی را برای معانی مقرر کند و اینکه این مقرر کردن به چه نحو اتفاق افتاده است محل اختلاف است.

نکته دیگر اختلاف در منشأ وضع است که آیا وضع توسط بشر شکل گرفته است و لو بر اساس وضع تعینی یا اینکه مبدأ وضع، انبیاء بر اساس الهام الهی بوده‌ است؟ از برخی روایات استفاده می‌شود که لغات و اوضاع الفاظ توسط انبیاء و بر اساس الهام الهی شکل گرفته است و البته این یعنی اصل شکل گیری بر این اساس بوده است نه اینکه هر چه وضع وجود دارد توسط انبیاء بوده باشد.

 



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است