جلسه نودم ۱۴ اسفند ۱۳۹۶
به مناسبت بحث از جریان استصحاب در امور اعتقادی مقدمهای را ذکر کردیم که به تکمیل نیاز دارد. گفتیم اعتقاد با علم متفاوت است و نه ملازم با علم است و نه متوقف بر علم است. نه این طور است که اعتقاد متوقف بر علم باشد و بدون علم اعتقاد ممکن نباشد و نه این طور است که ملازم با علم باشد که انفکاک اعتقاد از علم ممکن نباشد. اعتقاد از مقوله فعل است و معتقد فاعل بالصدور است. عالم هم نسبت به علم فاعل است اما فاعل بالحلول است. همان طور که میت هم اسم فاعل است اما بالحلول. معتقد فاعل است به اینکه فعل از او صادر میشود مثل ضارب.
و گفتیم آیات و روایات متعددی حاکی از این مساله است علاوه که وجدانا هم در خارج هم همین طور است.
حتی در برخی روایات مذکور است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ الْعَبْدُ بِهِ مُشْرِكاً قَالَ فَقَالَ مَنْ قَالَ لِلنَّوَاةِ إِنَّهَا حَصَاةٌ وَ لِلْحَصَاةِ إِنَّهَا نَوَاةٌ ثُمَّ دَانَ بِهِ (الکافی، جلد 2، صفحه 397)
در این روایت امام علیه السلام میفرمایند همین که کسی نواة را که میبیند (و به آن علم دارد) بگوید این سنگ است و به آن معتقد شود پایینترین مرتبه شرک است.
آنچه باید در تکمیل این بحث اضافه کنیم این است که این طور نیست که هر آنچه معلوم انسان باشد، اعتقاد به آن لازم باشد بلکه بسیاری از امور، معلوم هستند اما اعتقاد به آنها لازم نیست. اعتقاد به مثل توحید و نبوت و معاد و ... واجبند و وجوب آنها هم شرعی است بله مساله فرعی نیستند بلکه اصولیاند اما اعتقاد به آنها واجب است هر چند این وجوب به عقل کشف شود. تعلق تکلیف به اعتقاد این امور، نشان دهنده این است که اعتقاد امری اختیاری است و انسان میتواند معتقد بشود و میتواند معتقد نشود. اما این طور نیست که اعتقاد به هر آنچه معلوم است، لازم باشد. کرویت زمین، گرما بخشی خورشید و ... همه معلوم ما هستند اما اعتقاد به آنها لازم نیست. این در امور غیر شرعی روشن است. اما در حیطه امور شرعی، آیا اعتقاد به هر آنچه معلوم است لازم است؟
مرحوم شیخ بحثی را مطرح کردهاند که آیا لزوم اعتقاد و التزام علاوه بر انجام تکلیف از ادله تکالیف استفاده میشود؟ ایشان فرمودهاند حق این است که چنین چیزی از ادله استفاده نمیشود و ادله تکالیف حداکثر لزوم عمل را اثبات میکنند و حتی در تعبدیات نیز که منوط به قصد قربت هستند نیازمند اعتقاد نیستند.
بله مسلمان بودن مستدعی این است که فرد به تکالیف ملتزم و معتقد هم باشد چون فرد باید به نبوت و رسالت پیامبر ملتزم باشد تا مسلمان باشد و این یعنی هر آنچه پیامبر فرمودهاند وحی از طرف خداوند است و لذا اگر جایی عبد میداند پیامبر وجوب نماز را گفته است چنانچه به آن معتقد نباشد، یعنی به رسالت پیامبر معتقد نیست.
اشکال نشود که مرحوم شیخ در بحث موافقت التزامیه گفتند چنین چیزی لازم نیست چون منظور ایشان در آن بحث این است که از ادله تکالیف، چیزی بیش از لزوم عمل استفاده نمیشود اما اینکه موافقت التزامیه و اعتقاد، لازمه مسلمانی است را در آنجا نفی نکردهاند.
و بر همین اساس گفتیم کسی که منکر ضروری است کافر است با اینکه کسی که تارک نماز است ولی منکر آن نیست کافر نیست.
بنابراین در حیطه شریعت، چنانچه چیزی برای انسان معلوم باشد اعتقاد به آن لازم است، بلکه حتی اگر چیزی معلوم انسان هم نباشد، اعتقاد متناسب با آن باز هم لازم است یعنی اگر احتمال دارد چیزی از شریعت باشد، مسلمان باید معتقد باشد که همان چیزی که پیامبر آورده است صحیح است و به آن معتقد باشد.
مرحوم آخوند فرمودند در امور اعتقادی که در آنها صرف اعتقاد لازم است و علم و معرفت در آنها نیاز نیست، استصحاب جاری میشود هم حکما و هم موضوعا. لذا اگر اعتقاد به چیزی قبلا واجب بوده است و الان در لزوم اعتقاد به آن شک داریم، استصحاب به لزوم اعتقاد حکم میکند. همان طور که در شبهات موضوعیه این امور استصحاب جاری است.
اما در امور اعتقادی که در آنها صرف تسلیم و اعتقاد مطلوب نیست بلکه معرفت و علم لازم است بین شبهات حکمی و موضوعی تفاوت است. در شبهات موضوعی استصحاب جاری نیست لذا اگر میدانیم امام علیه السلام زنده بوده است و الان در حیات ایشان شک کنیم نمیتوانیم با استصحاب حیات، اثبات کنیم امام هنوز زنده است و به امامت ایشان معتقد باشیم بلکه باید فحص کرد و به حیات یا ممات ایشان علم پیدا کرد.
اما اگر شبهه حکمیه باشد (که مثالی الان برای این موارد در ذهن من نیست) استصحاب جاری است.