جلسه صد و سی و نهم ۳۱ خرداد ۱۳۹۹


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

مشتق

بحث در تصویر نزاع در اسم زمان بود. جواب آخوند را به دو تقریر نقل کردیم و البته شاید گفته شود آنچه مرحوم اصفهانی فرموده‌اند تقریر کلام آخوند نباشد بلکه جواب مستقلی است که خودشان بیان کرده‌اند و ما گفتیم آنچه ایشان گفته‌اند در حقیقت التزام به اشکال است و اینکه اگر هیئت اسم زمان وضع مستقلی داشته باشد نزاع در آن غیر معقول است و بر فرض هم که هیئت برای اسم زمان وضع مستقلی نداشته باشد بلکه هیئت مشترک بین زمان و مکان باشد با این حال نزاع مشتق به لحاظ تطبیقات و استعمالات خارجی است نه اینکه یک بحث فرضی باشد و از آنجا که اسم زمانی که بعد از زوال تلبس باز هم استعمال شود وجود ندارد.

بیان دیگری از مرحوم محقق تهرانی نقل شده است و مرحوم اصفهانی به این بیان اشکال کرده‌اند و ما گفتیم این اشکال وارد نیست. مطابق نقل مرحوم اصفهانی، ایشان معتقد است اتصال زمان‌های متعدد در خارج مساوق با وحدت است و همین وحدت اتصالی مصحح جریان نزاع در اسم زمان است به این بیان که زمان به مبدأ متلبس بوده است و بعد تلبس زائل شده اما زمان باقی است.

مرحوم اصفهانی فرمودند درست است که اتصال اجزای زمان در خارج باعث وحدت اتصالی است و بر اساس دقت عقلی این اتصال موجب وحدت است اما وحدت اتصالی باعث نمی‌شود اجزای متصل، حقیقت و هویت واحد پیدا کنند به اینکه وجود هر کدام عین دیگری باشد بلکه اجزای متعدد، هویات متعدد در وجودند که برخی از آنها به مبدأ متلبس بوده‌اند و معدوم شده‌اند و آنچه موجود است وجودی غیر از آنها ست و اگر وحدت اتصالی مصحح بقای هویت باشد، اسم زمان به آن عنوان خاص مثل روز عاشورا اختصاص ندارد بلکه چون روز بعد هم به آن روز متصل است، پس باید به روز یازدهم هم مقتل الحسین علیه السلام صدق کند و همین طور تا ماه بعد و سال بعد و تا قیامت در حالی که قطعا مقتل بر غیر روز عاشوراء اطلاق نمی‌شود. بله ممکن است اسم زمان به عناوین خاصی اضافه شود و به لحاظ عناوین بر زمان اطلاق شود مثل ساعت قتل، روز قتل، ماه قتل، سال قتل و ... و این به وحدت اتصالی که قرار است از نظر این قائل مصحح صدق بقاء باشد ارتباطی ندارد چون اطلاق به این اعتبار و لحاظ، تا وقتی آن مضاف الیه باقی باشد اصلا مبدأ منقضی نمی‌شود یعنی تا وقتی مثلا ماه یا سال خاص باقی است مبدأ منقضی نشده است و اطلاق اسم زمان بر آن مضاف الیه به لحاظ انقضای تلبس نیست چون اطلاق مشتق به لحاظ تلبس آن مضاف الیه است و تا زمانی آن مضاف الیه باقی است تلبس هم باقی است.

نتیجه اینکه اگر اطلاق به لحاظ اضافه به یک واحد متصل زمانی باشد (مثل ساعت یا روز یا ماه یا سال و ...) تا وقتی آن واحد باقی است تلبس هم باقی است و اطلاق مشتق در فرض انقضای تلبس نیست و اگر اطلاق به لحاظ وحدت اتصالی زمان باشد تا زمانی دهر باقی است اطلاق مشتق هم باید صحیح باشد و اصلا انقضای تلبس قابل تصور نیست و انقضای تلبس به این است که در زمان این اتفاق نیافتاده باشد.

به نظر می‌رسد منظور محقق تهرانی مطلب دیگری است غیر آنچه مرحوم اصفهانی بیان کرده‌اند و در هر حال مطلبی که بیان می‌کنیم مطلب درستی است چه مراد مرحوم تهرانی همین بوده باشد یا نه.

توضیح مطلب:

زمان‌ها در نظر عرف عناوین خاصی دارند که به لحاظ آن عناوین نوعی وحدت برای آنها وجود دارد و با زوال آن عناوین، زمان منقضی می‌شود و زمان دیگری می‌آید و مصحح این وحدت صرف وحدت اتصالی اجزای زمان نیست تا گفته شود اجزای زمان تا ابد به یکدیگر متصل است بلکه منظور این است که یک وحدت و تقطیع اعتباری به لحاظ وضع اسماء برای زمان وجود دارد. درست است که قطعات آن واحد اعتباری به یکدیگر متصلند و آن اتصال هم در اعتبار وحدت دخیل است اما صرف اتصال برای آن وحدت اعتباری کافی نیست تا اتصال اجزای زمان تا ابد، موجب شود زمان امر واحدی به حساب بیاید.

مثلا «روز» در مقابل «شب» یک وحدت اعتباری دارد که با غروب خورشید آن واحد منقضی می‌شود. درست است که شب به آن متصل است اما از نظر عرف، شب زمان دیگری غیر از روز است. یا با طلوع خورشید، شب تمام می‌شود و اتصال آن به روز، موجب نمی‌شود از نظر عرف یکی باشند و عرف آنها را واحد حساب کند. همان طور که امروز و فردا به یکدیگر متصلند اما از نظر عرف دو زمان متفاوتند نه اینکه یکی باشند و از نظر عرف هر روز، واحدی متفاوت از روز قبل یا بعد است همان طور که در هفته و ماه و سال و ... هم همین طور است. اگر گفته شود «زمان قتل» چنانچه به یک وحدت اعتباری خاصی اضافه شود مثل «ماه قتل» همان اضافه موجب تعین آن می‌شود و همان طور که مرحوم اصفهانی فرمودند خارج از محل بحث است و تا وقتی مضاف الیه باقی باشد تلبس هم باقی است، اما اگر به زمان خاصی اضافه نشود بلکه به طور مطلق گفته شود «زمان قتل»، یک زمان عقلی هست که همان لحظه‌ای است که فعل در آن واقع شده است و از بین می‌رود و وجود قار ندارد و یک زمان عرفی هست مثلا زمان قتل یعنی روز قتل  و وحدت اعتباری روز داخل در مفهوم اسم زمان است نه لحظه وقوع قتل مگر اینکه قرینه‌ای بر آن معنا اقامه شود. منشأ اضافه حادث به آن زمان (مثل روز در مقابل هفته و ماه و سال)‌ همان وحدت اتصالی اعتباری است نه وحدت اتصالی حقیقی که یک اتصال عقلی و موجب وحدت حقیقی است. این وحدت اعتباری با آن وحدت حقیقی متفاوت است و لذا این وحدت اعتباری موجب می‌شود این زمان با زمان دیگر متفاوت باشد هر چند بین آنها اتصال حقیقی هم وجود دارد. این باعث می‌شود که «زمان قتل» به وحدت اعتباری مثل روز منصرف باشد. مقتل الحسین علیه السلام یعنی روز عاشوراء هر چند این روز خودش لحظات متعددی است و حادث در لحظه خاصی اتفاق افتاده است، اما مفهوم از مقتل الحسین علیه السلام (که به قطعه و واحد اعتباری خاصی اضافه نشده است) روز قتل است روزی که فقط قطعه‌ای از آن به حدث قتل متلبس بوده است آیا «مقتل» یعنی همان قطعه خاصی که آن حدث در آن واقع شده است یا اعم از آن لحظه و لحظات دیگر آن واحد اعتباری که تلبس از آنها زائل شده است. این وحدت اعتباری موجب می‌شود از نظر عرف آن واحد یک امر قار محسوب شود که وقوع حدث در بخشی از آن باعث می‌شود صدق کند ذات واحدی باشد که به مبدأ متلبس بوده است و بعد تلبس به مبدأ از آن زائل شده است اما آن واحد هنوز باقی است.

به نظر می‌رسد منظور محقق تهرانی از پاسخی که بیان کرده است همین مطلبی است که ما بیان کردیم (یعنی وحدت اعتباری اجزای زمان) نه آنچه مرحوم اصفهانی بیان کردند و آن اینکه چون زمان یک وحدت اتصالی دارد همین مصحح جریان نزاع است تا اشکال شود که این وحدت اتصالی تا ابد بین اجزای زمان وجود دارد. پس «مقتل» یعنی زمان قتل و منصرف از آن روز قتل است و فقط بخشی از آن روز متلبس به مبدأ بوده است و بعد تلبس به مبدأ از آن زائل شده است و بر این اساس نزاع مشتق در آن جاری خواهد بود.

و لذا مرحوم اصفهانی هم نقل کردند: «أنّ للزمان استمرارا و بقاء عرفا، و البقاء فرع الوحدة، فاذا وقع في أول هذا الواحد حدث و انقضى صح لك أن تقول: إن هذا الأمر الوحداني تلبّس بعنوان الظرفية لشي‏ء و انقضى، فبقي بلا تلبس» در حالی که وحدت اتصالی یک وحدت عقلی و دقی و حقیقی است و ایشان ادعا کرده‌اند زمان استمرار و بقای عرفی دارد.

و بعد هم فرموده‌اند اگر این جواب را نپذیریم در همه اموری که در زمان اتفاق می‌افتد و همه امور تدریجی (یعنی در غیر امور قار حقیقی مثل جسم) همین مشکل وجود خواهد داشت. مثلا قیام که در زمان واقع می‌شود، هر لحظه از آن غیر از لحظه سابق است و این طور نیست که قیام واحد باشد در حالی که جریان نزاع مشتق در مثل «قائم» مورد پذیرش همه است و آنچه موجب جریان نزاع است همان وحدت اتصالی اعتباری قیام است در حالی که هر لحظه غیر از لحظه سابق است. پس همان چیزی که مصحح جریان نزاع در مثل «قائم» است که همان وحدت اتصالی اجزای قیام است، نزاع مشتق در اسم زمان را هم توجیه می‌کند که همان وحدت اتصالی اعتباری است نه مطلق اتصال اجزاء که وحدت حقیقی و دقی و عقلی است.

به نظر ما این مطلب صحیح است و جریان نزاع مشتق در اسامی زمان به این بیان قابل تصویر است. بله توجه به این نکته لازم است که در مثل «قائم» مشتق بر ذات زید که یک امر قار است اطلاق می‌شود و مصحح اطلاق «قائم» بر زید بعد از زوال تلبس او به قیام، وحدت اتصالی قیام است که گاهی به لحاظ وجود خود قیام در خارج است (اتصال اجزای قیام در خارج) و گاهی به لحاظ اتصال اتصاف است (نه اتصال اجزای وصف) که حتی بعد از زوال تلبس به قیام هم متصور است. پس اشکال نشود که محل بحث ما اطلاق مشتق بر ذات است (اطلاق قائم بر زید) نه اطلاق مشتق بر مبدأ (اطلاق قائم بر قیام) و روشن است که بعد از زوال تلبس به مبدأ، اتصال اجزای قیام هم زائل می‌شود و اطلاق مشتق مصحح ندارد.

جواب این اشکال از آنچه گفتیم روشن می‌شود که بعد از زوال اتصال اجزای قیام، اتصال اتصاف معقول است و اتصال اعتباری باقی است (اگر مشتق را وضع در اعم بدانیم).

پس این بیان می‌تواند جریان نزاع در اسم زمان را حل کند البته اگر اسم زمان منصرف به یک واحد اعتباری باشد مثلا «مقتل» به معنای روز قتل باشد.

توجه به این نکته لازم است که اسم زمان مثل مقتل الحسین علیه السلام ممکن است به لحاظ روزهای عاشورای دیگر هم اطلاق داشته باشد یعنی تلبس هر چند در سال ۶۱ هجری بوده است اما روز دهم محرم در سال‌های دیگر هم همان زمان است بدون تلبس. البته منظور این نیست که مقتل الحسین علیه السلام برای کلی روز عاشوراء وضع شده باشد تا نسبت هر عاشورا به آن نسبت فرد به کلی باشد بلکه به این اعتبار است که مقتل یعنی زمان قتل و زمان قتل هم یعنی روز قتل و روز عاشورای هر سال همان روز عاشورای سال قبل است اما متلبس به مبدأ نیست. انگار این روز همان روز سال قبل است که با غروب آفتاب رفته است و الان مجددا آمده، پس عرفا یک وحدت اعتباری برای همه روزهای عاشورا وجود دارد که از نظر عرف همه آنها روز واحد است (نه واحد بالحقیقة و الماهیة بلکه واحد بالشخص) یعنی شخص یک روز است که هر سال می‌‌آید و می‌رود و مجدد سال آینده می‌‌آید. از نظر عرف روز عاشورا یک شخص قار است مثل زید، همان طور که زید بعد از اینکه معدوم شود و در قیامت مجددا برگردد، گفته می‌شود این همان شخص است، روز عاشورا هم یک شخص است که هر سال می‌آید و می‌رود نه اینکه یک کلی است که هر سال یک فرد از آن موجود می‌شود و این یک نظر اعتباری و تسامحی عرفی است نه نظر دقی و عقلی.

پس نزاع مشتق را هم می‌توان به لحاظ وحدت اعتباری «مقتل» نسبت به یک روز تصویر کرد که فقط یک لحظه از آن متلبس به مبدأ بوده است و بعد تلبس زائل شده است و هم می‌توان نسبت ایام متعدد که به آن عنوان معنون است، تصویر کرد.

این بیان تمام است و شاید آنچه در کلام مرحوم نایینی هم آمده است (تعبیر کلی و فرد) همین بوده است و به صورت تسامحی تعبیر شده باشد و اینکه منظورشان این باشد که از نظر عقلی کلی و فرد هستند نه اینکه عرفا هم کلی و فرد محسوب شوند و گرنه خیلی روشن است که نزاع در مشتق به این لحاظ نیست که اگر یک فرد از کلی به مبدأ متلبس بود می‌توان مشتق را بر فرد دیگری از آن کلی که به مبدأ متلبس نبوده است اطلاق کرد یا نه؟

 



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است