جلسه بیست و یکم ۱۷ مهر ۱۳۹۱


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

بحث در این بود که چگونه باید ظهور نوعی را برای دیگران اثبات کرد. راه اول اعمال منبهات بود و این راه متعارف در اصول و فقه است.

راه دوم برای اثبات این جهت این است که اگر دیگری شک کند که آنچه برای دیگری ثابت شده است صحیح است و ظهور نوعی و عمومی است یا نه؟ بنای عقلا این است که اگر برای کسی چنین مطلبی ثابت شد آنها هم بنا می گذارند که چنین چیزی برای همه هست یعنی یک اصل عقلایی است که با آن اشتراک را ثابت می کنند.

راه سومی وجود دارد که در کلام مرحوم صدر نیامده است و آن این است که کسی که ادعای ظهور می کند قول او به بنای عقلا حجت است. بنابر حجیت قول ثقه در اخبار از حسیات. و ظهور یک امر حسی است. مثل اخبار از شجاعت و عدالت

حتی اگر شک کنیم اخبار از باب حدس است یا از باب حدس است. چرا که اصل عند العقلاء این است که خبر مبتنی بر حس است تا وقتی حدسی بودن آن احراز نشود. و حتی اگر از روی حدس هم باشد باز هم حجت است بنابر حجیت قول خبره.

حتی اگر حجیت قول لغوی را نپذیریم باز هم این راه درست است چرا که ممکن است بگوییم لغوی فقط موارد استعمال را ضبط می کند و می گوید این لفظ فقط در این موارد استعمال شده است. فرق است که لفظی در موردی استعمال شود یا در چیزی استعمال شود. مورد استعمال با مستعمل فیه متفاوت است. و کار لغوی جمع موارد استعمال است. لغوی حتی در مقام تعیین معانی استعمالی نیست چه برسد به اینکه در مقام بیان معانی حقیقی و وضعی باشد و لذا ممکن است بگوییم قول لغوی حجت نیست به این خاطر و اینکه او خبره در ظهورات نیست بلکه در موارد استعمال خبره است.

اما در اینجا ثقه خبر می دهد از اینکه لغت در چنین چیزی استعمال شده است و ظهور است. و لذا قول اصولی و قول لغوی در این موارد حجت است اگر چه قول لغوی حجت نباشد.

با این راه فرد مقابل ممکن است قانع نشود اما تعبدا می پذیرد به خلاف اعمال منبهات که فرد مقابل اقناع می شود.

و ما در مسائل شرعی و فقه درصدد رسیدن به حجت هستیم و انکشاف از واقع برای ما مهم نیست لذا ما از این جهت وارد مباحث هرمنوتیک نمی شویم چون در آنجا مساله کشف از حقیقت مراد ماتن یا متکلم است و ما اصلا چنین چیزی را مد نظر نداریم بلکه منظور فقط حجت است هر آنچه که بتوان به آن احتجاج کرد و یا معذر باشد و بس.

و از مویدات بطلان مباحث هرمنوتیک در بحث فقه و احتجاجات این است که باید در همه موارد عرفی چنین بابی باز باشد و در این صورت اصل تفاهم و ارتباط بین انسان ها مختل می شود و هیچ کس حرف دیگری را نمی فهمد و در حقیقت فقط الفاظ مجملی بین آنها رد و بدل می شود و دیگر تفهیم و تفهمی بین انسان ها رخ نمی دهد. و بلکه اصلا هدف از اصل بیان و تکلم ملغی است و کار لغوی است.

و لذا بحث هرمنوتیک یقینا اشتباه است و بقیه مسائل برای ما مهم نیست.

یکی دیگر از مباحث مهم در بحث ظهور، اصل عدم نقل است. آیا راهی هست که اثبات کنیم دلالت نوعی در این زمان، دلالت نوعی در گذشته هم بوده است؟

اصل اشتراک دلالت تصوری شخصی و نوعی برای زمان واحد از مسلمات است و همین طور اصل عدم نقل یعنی اشتراک دلالت تصوری نوعی این زمان و زمان های دیگر هم از پایه و اساس ظهورات است.

و هرمنوتیک در هر دو این دو اصل مسلم تشکیک کرده است.

اصولی نیز در این مساله شک دارد و احتمال می دهد اما با اصل عقلایی و بنای عقلا این احتمال را ملغی می کند و به آن اعتنا نمی کند.

حجیت قول لغوی

بحث بعدی که مطرح است حجیت قول لغوی است. مرحوم آخوند قبل از شروع بحث مقدمه ای را مطرح کرده اند و آن اینکه اگر کسی تردید در معنایی در مقام استعمال داشته باشد گاهی کلام ظاهر در معنایی است در این صورت ظهور حجت است به همان بیانی که قبلا گذشت.

اما اگر تردید در ظهور باشد سه منشا می توان برای آن تصور کرد:

۱. کلام مشتمل بر قرینه ای بوده است (قرینه متصل چون در این صورت تشکیک در خود ظهور است و قرینه منفصل در تکون ظهور دخالت ندارد بلکه در حجیت ظهور دخالت می کند) و آن قرینه به دست مخاطب نرسیده است. شک در اصل وجود قرینه است.

۲. شک در قرینیت موجود. یعنی چیزی به دست مخاطب رسیده است اما نمی داند این قرینه بر خلاف ظاهر هست یا نه. یعنی شک در قرینیت موجود است.

مثل جایی که چند عام متعقب به استثنای واحد باشند که نمی دانیم آیا این استثنا به همه برمیگردد یا فقط به آخری.

نسبت به مورد اول که شک در اصل وجود قرینه است در اینجا عقلا بنایشان بر اصل عدم قرینه است و به اصل ظهور اعتماد می کنند. اینجا دو مرحله نیست یعنی اول بنا بگذارند بر عدم قرینه و بعد ظهور شکل بگیرد بلکه ابتدا اصل ظهور است.

این اشاره است به کلام شیخ که می فرمایند اول بنا بر عدم قرینه است و بعد ظهور شکل می گیرد. مرحوم آخوند می فرمایند در این موارد مستقیما بنا بر ظهور گذاشته می شود. منشا این حرف آخوند این است که عقلا بنای تعبدی ندارد که اول بنای بر عدم قرینه بگذارند و بعد بنای بر ظهور بگذارند. خود ظهور کلام متکلم این است که متکلم هر چه می خواسته است را گفته است و لذا کلامش در هر چه ظاهر است حجت است. ظهور حالی متکلم حالی از این است که ظهور همین است و بس.

و البته این بحث مهم نیست و اثر عملی هم ندارد. اما باید توجه کرد که موارد شک در قرینه در حقیقت یا به احتمال کذب راوی بر می گردد یعنی تعمد در اخفاء و کذب داشته است و یا به احتمال خطا و اشتباه او.

عقلا در حجیت خبر ثقه به احتمال کذب اعتنا نمی کنند و همین طور بنای عقلا این است که اصل عدم خطا و غفلت است.

و نکته اصل عدم قرینه و اصل ظهور یکی از این دو است یعنی یا اصالة الضبط است و یا حجیت خبر ثقه است.

و لذا چون بحث ثمره عملی ندارد بحث بیشتر از آن ارزش ندارد.

اما در جایی که شک در قرینیت موجود باشد اینجا بحثی هست که آیا در این موارد معامله مجمل می شود یا بنای بر عدم قرینیت گذاشته می شود؟

مبنای این دو حرف این است که آیا اصالة الحقیقة اصلی تعبدی است تا در این موارد بنای بر آن بگذاریم و بنا را بر ظهور بگذاریم یا اینکه در حقیقت همان اصالة الظهور است که فقط در جایی درست است که ظهور باشد. و اینجا ظهوری نیست و معامله مجمل با آن می شود.

و حق این است که معامله مجمل می شود و اصالة الحقیقة در حقیقت همان اصالة الظهور است.



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است