جلسه اول ۱۵ شهریور ۱۳۹۴

تعریف اجاره

مرحوم سید در تعریف اجاره دو بیان ذکر کرده‌اند.

اول) اجاره یعنی تملیک منفعت یا عمل به عوض

دوم) تسلیط بر عین برای انتفاع به عوض

اما به هر حال تعریف اول تملیک منفعت یا عمل است در مقابل بیع که تملیک عین است. این تعریف از اجاره، معروف و مشهور است اما در عین حال اموری به عنوان نقض بر تعریف ذکر شده است و تعریف جامع و مانع نیست. مثلا:

الف) تملیک عین به منفعت. عینی را در مقابل عملی که فرد انجام می‌دهد می‌فروشد. در بیع مبیع باید عین باشد اما ثمن لازم نیست عین باشد. این مثال بیع است ولی تعریف اجاره بر آن منطبق است. اگر معامله را از طرف صاحب عین در نظر بگیریم بیع است و اگر از طرف صاحب عمل در نظر بگیریم اجاره است.

ب) تملیک منفعت به شرط اینکه طرف مقابل مالی را به او واگذار کند. این مورد اجاره نیست اما تعریف اجاره شامل آن است. مثلا فرد منفعت خانه‌اش را برای یک سال به طرف مقابل تملیک می‌کند به این شرط که فرد ده میلیون تومان به او تملیک کند.

ج) در مواردی که مالکی بعد از عقد وجود ندارد. مثلا حاکم شرع برای نگهداری زکات جایی را اجاره می‌کند. در این مثال منفعت به ملک چه کسی درمی‌آید؟

هم چنین در موارد وقف، در جایی که ولی به مصلحت موقوف علیهم جایی را اجازه می‌کند این منفعت به ملک چه کسی درمی‌آید؟

این مثال یقینا اجاره است اما تملیک منفعت به چی کسی است؟ تعریف اجاره صادق نیست.

در جواب به این نقض‌ها باید گفت:

اولا حقیقت معاملات متقوم به الفاظ نیست بلکه معاملات حقایق ثابتی هستند و تفاوتی ندارد با چه الفاظی انشاء بشوند و حتی بدون لفظ انشاء بشوند.

بیع متقوم به لفظ «بعت» نیست بلکه با لفظ «بعت» واقعیتی که با قطع نظر از لفظ مفروض است ابراز و انشاء می‌شود.

همان طور که با اخبار از واقعیت حکایت می‌شود با الفاظ، حقیقت معامله ایجاد می‌شود یا ابراز می‌شود.

مهم برای فقیه کشف حقیقت معامله است. مثلا نکاح حقیقتی دارد در مقابل با زنا و لذا از نظر عرف حتی نکاح معاطاتی نکاح است و زنا نیست و این طور نیست که اگر لفظ نکاح ذکر شد، نکاح ایجاد شود لذا در ادیان دیگر که الفاظی هم در ازدواج معتبر نمی‌دانند بین نکاح و زنا تفاوت قائلند و دو حقیقت هستند.

برای فقیه تشخیص مفاهیم مهم است اینکه مفهوم بیع چیست و تا تفاوت آن با اجاره روشن شود.

چه تفاوتی است که فرد مغازه‌ای را به منفعت یک سال یک منزل اجاره کند و جایی که فرد منفعت یک سال منزل را در مقابل یک سال استفاده از مغازه بفروشد؟

در جایی که بیع کالا به کالا ست مشتری کدام است و بایع کدام است؟ اصلا این موارد بیع است؟

حقیقت بیع صرف داد و ستد و رد و بدل کردن نیست بلکه مهم این است که یک طرف ناظر به خصوصیت عین باشد و یک طرف ناظر به مالیت باشد.

کسی که ناظر به مالیت است فروشنده است به خلاف خریدار که ناظر به خصوصیت عین است. فروشنده برایش مهم این است که در مقابل کالایش، مالی تحویل بگیرد اما خریدار آنچه برایش مهم است جنس خاصی است و خصوصیت عین برای آن مهم است.

و لذا صرف داد و ستد دو کالا به یکدیگر بیع نیست و در معاملات جدید به آن عقد المقایضة گفته می‌شود که در آن برای هر دو طرف خصوصیت عین مهم و مد نظر است.

حاصل کلام اینکه آنچه برای ما مهم است حقیقت معامله است و حقیقت معامله با تغییر الفاظ تغییر نخواهد کرد.

و لذا در جایی که یک طرف خصوصیت مالیت برایش مهم است و یک طرف خصوصیت عین برایش مهم است بیع است حتی اگر با لفظ صلح انشاء شود. بله ممکن است بگوییم اگر با لفظ صلح انشاء‌ شود باطل است اما حقیقت آن بیع است و این طور نیست که با لفظ حقیقت آن تبدیل به صلح شود.

معاملات حقایقی دارند که الفاظ و انشائات آن را ایجاد می‌کند یا ابراز می‌کند.

ثانیا منع عقلی از اتصاف یک عقد به دو عنوان وجود ندارد.

 

 

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است