جلسه سی و ششم ۲۵ آبان ۱۳۹۵

ارسال شده در فقه سال ۹۶-۱۳۹۵

تسلیم مورد اجاره

بحث در تحقق تسلیم در اجاره اعمال بود.

گفتیم تسلیم عمل، اگر چه نقشی در ملکیت اجرت ندارد اما در استحقاق مطالبه اجرت نقش دارد. سید فرمودند فراغ از عمل، به معنای تسلیم عمل مورد اجاره است و بعد از آن اجیر، مستحق مطالبه اجرت است و تفاوتی ندارد عمل اثر ماندگاری در خارج داشته باشد یا نداشته باشد.

اما برخی مثل مرحوم نایینی در مساله تفصیل داده‌اند و گفتند در اعمالی که اثری بر آنها مترتب است، استحقاق مطالبه اجرت، منوط به تسلیم اثر است.

مرحوم نایینی فرموده است مالیت در اعمال گاهی به لحاظ صدور عمل است و بذل عوض به خاطر تحقق عمل است و مستاجر کاری به اثر مترتب بعد از آن ندارد و بعد از اتمام عمل، حالت منتظره‌ای وجود ندارد.

در این صورت استحقاق مطالبه اجرت به مجرد اتمام عمل است. اما مالیت برخی از اعمال، به اعتبار اثری است که دارد. مثلا عرف ارزش خیاطی را به اعتبار اثر آن می‌دانند. و بدون در نظر گرفتن لباسی که از خیاطی به وجود می‌آید، خود عمل دوختن مالیتی ندارد. البته در کلام ایشان معلوم نیست که ایشان می‌فرمایند خود همین دوختن مالیت دارد اما به لحاظ اثری که بر آن مترتب است یا اینکه می‌فرمایند مالیت مال خود اثر است و آن عمل مالیتی ندارد.

عرض ما این بود که مرحوم آقای خویی مبنای بحث را مساله‌ای قرار داده‌اند که اگر چه خود آن مساله صحیح است اما مبنای این مساله نیست.

ایشان فرموده‌اند ملاک اینکه آیا تحویل اثر ملاک استحقاق مطالبه اجرت هست یا نیست مبنی بر این است که آیا صفتی که اعمال یا اعیان وجود دارد، مملوک است و عوض در مقابل آن قرار می‌گیرد یا اینکه آن صفات مملوک نیستند؟

و چون تحقیق این است که صفات مملوک نیستند و در مقابل عوض قرار نمی‌گیرند و خودش مضمون نیست، بنابراین در باب اجاره اثر به ملک مستاجر درنمی‌آید و مستاجر مستحق ذات عمل است بنابراین همین که عمل از اجیر صادر شود، اجیر مستحق مطالبه اجرت است هر چند اثر را تحویل ندهد.

البته ایشان در ادامه فرمودند اگر چه صفات قابل ملیکت مستقل نیستند و در بنای عقلاء مملوک نیستند اما چون در عقد اجاره شرط ازتکازی وجود دارد که تحویل اجرت متوقف بر تحویل اثر است، اجیر با صرف اتمام عمل و بدون تحویل اثر، مستحق مطالبه اجرت نیست چون به شرط عمل نکرده است.

برخی از معاصرین به مرحوم آقای خویی اشکال کرده‌اند که اگر چه صفات قابل تملیک نیستند اما علت اینکه استحقاق مطالبه اجرت منوط به تحویل اثر است نه چون شرط زائد ارتکازی در عقد اجاره است بلکه چون در این گونه اعمال، تحویل و تسلیم عمل به تحویل و تسلیم اثر است و اگر اجیر اثر را تحویل ندهد اصلا عمل را تحویل نداده است.

پس تحویل و تسلیم عمل در همه موارد شرط استحقاق مطالبه اجرت است اما از نظر صغروی گاهی با فراغ عمل اثر آن هم محقق می‌شود مثل نیابت در حج و نماز و ... که اثر آنها که فراغ ذمه منوب عنه است با فراغ از عمل آن اثر مطلوب حاصل می‌شود و لذا با اتمام عمل، عمل تحویل داده شده است اما در برخی اعمال، تحویل و تسلیم عمل در صورت تحویل اثر است.

ایشان تصریح دارند که صفات حادث در عمل مملوک کسی نیست و عمل مملوک است و تحویل عمل به تحویل اثر است.

عرض ما که ممکن است با کلام مرحوم نایینی قابل جمع باشد این است که آنچه در کلمات مرحوم آقای خویی به عنوان مبنای این مساله ذکر شده است اشتباه است. آنچه قابل تملک نیست، صفات در اعیان است و کسی که عینی را مالک است، این طور نیست که دو ملکیت داشته باشد یکی ملکیت عین و دیگری ملکیت صفت آن.

اما این ملازم با این نیست که صفات اعمال در اجاره قابل تملیک نیست. این مساله ارتباطی با باب اجاره ندارد. در باب اجاره اعمال چه اشکالی دارد خود آن صفت مملوک مستاجر قرار بگیرد؟ مستاجر آنچه را بر عهده این اجیر قرار داده است ایجاد این صورت و صفت است.

مرحوم اصفهانی نیز می‌فرمایند در این نوع اعمال، مستاجر مالک و مستحق، ایجاد آن هیئت است و اجیر وقتی می‌تواند آن را به مستاجر تحویل دهد که اثر را تحویل دهد.

به نظر ما مرحوم آقای خویی خلط کرده‌اند بین صفاتی که در بیع قابل تملیک نیستند و بین صفاتی که در اجاره قابل ملکیت و طلبکاری هستند و می‌توانند بر عهده اجیر قرار بگیرند.

بنابراین نه نیاز به شرط ارتکازی که مرحوم آقای خویی گفته‌اند داریم و نه نیاز به تکلفی که برخی از معاصرین گفته‌اند داریم بلکه خود این صفات و صورت حاصل از عمل، در اجاره بر عهده اجیر قرار گرفته است و مستاجر همان اثر حاصل را مالک شده است و از اجیر طلب دارد و به قول مرحوم اصفهانی صدور این اثر و ایجاد نفس هیئت مورد تملیک در اجاره واقع شده است.

بعد از این مرحوم سید تفاوت دو قول را ذکر کرده‌اند که مثلا در مورد خیاطت اگر بگوییم اجاره بر عمل است یا بگوییم اجاره بر اثر عمل است سه تفاوت دارند:

اول) استحقاق مطالبه اجرت بعد از فراغ از عمل و قبل از تحویل اثر

دوم) اگر اثر قبل از تحویل و بعد از فراغ از عمل به تلف غیر مضمون و تلف سماوی، تلف شود.

در این صورت اگر بگوییم ملاک تسلیم عمل، اتمام عمل است نه تحویل اثر، اجیر مستحق مطالبه اجرت است ولی اگر بگوییم استحقاق مطالبه به تحویل اثر است، اجیر مستحق مطالبه اجرت نیست.

سوم) اگر اثر قبل از تحویل و بعد از فراغ عمل به تلف مضمون تلف شود یا اتلاف شود در این صورت اگر بگوییم ملاک تسلیم عمل و استحقاق مطالبه اجرت، اتمام عمل است نه تحویل اثر که مختار خود مرحوم سید است، اجیر مستحق مطالبه به اجرت است و اجرت المسمی را طلبکار است و مطالبه می‌کند و مستاجر نیز عوض پارچه دوخته شده و آن لباس را بر ذمه متلف طلبکار است. چون لباس دوخته شده و آن پارچه ملک مستاجر بوده است و وصف آن نیز ملکیت مستقلی ندارد بلکه ملک او بوده است.

اما اگر بگوییم استحقاق مطالبه اجرت منوط به تحویل اثر است، در این جا، اجیر مستحق چیزی نیست چون اثر را تحویل نداده است، و مستاجر نیز عوض پارچه خام و ندوخته را طلبکار است. چون اثری که متولد شده است، اثر عمل اجیر بوده است که تحویل نشده است و آنچه هم ملک مستاجر بوده است خود پارچه است و وصف آن که به لباس تبدیل شده بود حاصل عمل خود اجیر است که چون تحویل نداده است مالک اجرتش نیست.

بعد از این سید فرموده‌اند و طبق قول دوم احتمال دارد بگوییم مالک مستحق عوض پارچه دوخته است و اجیر هم مستحق چیزی نیست. اجیر مستحق چیزی نیست چون اثر را تحویل نداد و مالک هم مستحق عوض پارچه دوخته است چون صفات قابل ملکیت مستقل نیستند و تابع اصل هستند پارچه با همین وصفی که در آن حادث شده بود ملک مستاجر بود و لذا عوض آن را از اجیر طلب دارد.

و بعد فرموده‌اند این احتمال بعید است که دلیل بعد آن هم این است که مستاجر اگر عوض لباس دوخته شده را بگیرد در حقیقت اثر عمل را هم تحویل گرفته است. چون وقتی عوض لباس دوخته شده را بگیرد، در حقیقت خیاطی شدن آن را هم تحویل گرفته است. تحویل گاهی به شخص عمل است جایی که خود لباس به او مستاجر تحویل شود و گاهی به بدلش است و جایی که اجیر پول لباس دوخته شده را به او می‌دهد گویا خود آن اثر را هم تحویل داده است. پس بنابراین مستحق اجرت هم هست و لذا قول به اینکه اجیر مستحق اجرت نباشد و از طرف دیگر باید عوض لباس دوخته شده را به مستاجر بدهد ناصحیح است.

 

ضمائم:

کلام مرحوم نایینی:

بل الثاني و ضابط ذلك هو أنّه لو كان ماليّة العمل باعتبار نفس صدوره من العامل كالعبادات مثلًا و حفر البئر و بناء الجدار و حمل المتاع و نحوه من مكان إلى آخر فالفراغ عن العمل تسليمه و إن كان الأثر المتولّد منه هو مناط ماليّته كالخياطة و القصارة و الصياغة و نحو ذلك فذلك الأثر يملك تبعاً لتملّك العمل و يتوقّف تسليم ما آجر نفسه له على تسليمه بتسليم مورده على الأقوى فلو تلف قبل ذلك بعد الفراغ عن العمل المستأجر له كالخياطة مثلًا كان بالنسبة إلى متعلّق الإجارة من التلف قبل القبض الموجب لانفساخها و لو أتلفه المؤجر أو الأجنبيّ يتخيّر المالك في فسخ الإجارة فيستوفي قيمة الثوب غير مخيط ممّن أتلفه أو إمضائها فيستوفي قيمته مخيطاً و يدفع إلى العامل أُجرة الخياطة و يثبت للعامل حقّ حبس العين بعد إتمام العمل إلى أن يستوفي أُجرته. (النائيني).

 

کلام آقای شاهرودی:

وامّا في مثل الثوب الذي اعطاه ليخيطه أو الكتاب الذي يكتبه أو نحو ذلك مما كان العمل في شي‏ء بيد الموجر فهل يكفي اتمامه في التسليم فبمجرد الاتمام يستحق المطالبة أو لا الّا بعد تسليم مورد العمل فقبل ان يسلم الثوب مثلًا لايستحق مطالبة الاجرة؟ قولان أقواهما الأوّل، لانَّ المستأجر عليه نفس العمل والمفروض انه قد حصل لا الصفة الحادثة في الثوب مثلًا وهي المخيطية حتى يقال انها في الثوب وتسليمها بتسليمه.

 ليس باعتبار انَّ الاتمام هنا تسليم، كيف وفي هذه الاعمال أيضاً تكون نتيجة العمل هي المطلوبة، وإنّما من جهة حصول النتيجة بيد المستأجر لكون العين عند المستأجر لا الأجير، والظاهر انه مقصوده قدس سره ايضاً.

 وهو ظاهر الشرايع ووافقه عليه في الجواهر واختار القول الثاني العلّامة في القواعد ووافقه عليه الميرزا النائيني قدس سره في حاشيته في المقام وكذلك بعض أساتذتنا العظام قدس سره‏. ولا يبعد أن يكون الأقوى هو الثاني، بمعنى‏ انّه لا يستحق الموجر المطالبة من دون تسليم العين للمستأجر، لا من جهة ما ذكره وربط البحث به من انَّ متعلق الاجارة هي الهيئة الحاصلة أو الوصف العرضي‏ في العين كالمخيطية ليقال انها لا تملك مستقلًا لعدم كونها مالًا الّا بالعرض والمجاز، وإنّما هي حيثية تعليلية لازدياد مالية العين. ولا من جهة انَّ متعلق الاجارة المنفعة والمالية الزائدة الحاصلة في العين نتيجة العمل ليقال بانها منفعة العين فتكون مالًا تابعاً للعين في الملكية. ولا من جهة ما ذكره بعض أساتذتنا العظام قدس سره من الشرط الضمني الارتكازي بذلك ليقال بانَّ التسليم للعمل إذا كان متحققاً والوفاء بالاجارة من ناحية المعوض حاصلًا فلماذا يفترض شرط خارج عن مقتضى المعاملة.

بل لانَّ متعلق الاجارة وان كان في اجارة الاعمال دائماً هو العمل أي ايجاد الخياطة مثلًا بما هو ايجاد وتحقيق لتلك النتيجة التي فيها المنفعة للمستأجر، الّا انَّ تسليم المنفعة إنّما يكون بتمكين المستأجر من الانتفاع أي بجعله بحيث يمكنه أن ينتفع به، وهذا في اجارة الأعيان يكون بتسليم العين المستأجرة.

وفي الأعمال التي يكون الغرض والنفع حاصلًا بنفس صدورها وتحققها خارجاً كالصلاة والحج الاستيجاريين يتحقق باتمام العمل، واما في الاعمال التي تكون المنفعة في نتائجها فالتسليم لها لا يكون الّا بتسليم تلك الاعيان وجعلها تحت استيلاء المستأجر، فصح ان يقال انه لايتحقق تسليم للعمل اذا بقي الثوب تحت يد الاجير، لانَّ هذا هو الغرض النوعي في باب المعاوضات.

فليس وجوب تسليم العين خارجاً عن مقتضى الوفاء بالاجارة أو عن مورد شرط التسليم الارتكازي في المعاوضات.

وبهذا يظهر: انَّ القول الثاني لا يتوقف على القول بتعلق الملكية بوصف‏ المخيطية في الثوب كما تصوّره السيد الماتن قدس سره.

وقال الميرزا النائيني قدس سره في تعليقته «بل الثاني، وضابط ذلك هو انّه لو كان مالية العمل باعتبار نفس صدوره من العامل كالعبادات مثلًا وحفر البئر وبناء الجدار وحمل المتاع ونحوه من مكان إلى آخر فالفراغ عن العمل تسليمه وإن كان الأثر المتولد منه هو مناط ماليته كالخياطة والقصارة والصياغة ونحو ذلك فذلك الأثر عليك تبعاً لتملك العمل ويتوقف تسليم ما آجر نفسه له على تسليمه بتسليم مورده على الأقوى، فلو تلف قبل ذلك بعد الفراغ عن العمل المستأجر له كالخياطة مثلًا كان بالنسبة إلى متعلق الاجارة من التلف قبل القبض الموجب لانفساخها، ولو أتلفه الموجر أو الأجنبي يتخيّر المالك في فسخ الاجارة فيستوفي قيمة الثوب غير مخيط ممن أتلفه أو امضائها فيستوفي قيمته مخيطاً ويدفع إلى العامل اجرة الخياطة ويثبت للعامل حقّ حبس العين بعد اتمام العمل إلى أن يستوفي اجرته».

وظاهره انّه يرى انّ الأثر المتولّد من العمل إذا كان له المالية يملك تبعاً لتملك العمل فتكون المخيطية في الثوب مثلًا مملوكة أيضاً للموجر أوّلًا وللمستأجر ثانياً بعقد الاجارة فيكون تسليم ما آجر نفسه له بتسليمه.

وقد تقدم انّ هذا خلاف قاعدة تبعيّة الأوصاف والهيئات الحاصلة في الأعيان للأعيان في المالية وانّه لا مالية مستقلة لها وإنّما هي حيثيات تعليلية توجب ازدياد مالية العين وإن كان علة ايجادها العمل. ولهذا إذا لم‏ يكن العمل باجارة ولا بأمر من قبل صاحب العين لم يصبح العامل شريكاً معه بأن يملك أحدهما الثوب والآخر وصف المخيطية فيها أو يملكان معاً الثوب كل بحسب المالية الحاصلة فيه.

وهذا بخلاف التوجيه الذي ذكرناه نحن، فانّه لا يتوقف على الالتزام بذلك بل مبني على تحليل الغرض النوعي من المعاوضات وهو التسليم والتسلّم وانّه يكون في باب الاجارة بجعل المنفعة أو العمل تحت سلطان المستأجر وفي معرض انتفاعه وهذا في بعض الأعمال يكون بمجرد صدور العمل وفي بعضها لا يكون إلّا بتسليم مورده كما في الخياطة والقصارة ونحوهما، فكأنّ المستأجر عليه أن يمكّنه من الانتفاع بالمخيط وهذا لم يتحقق.

(کتاب الاجارة للشاهرودی، جلد ۱،‌ صفحه ۳۲۵)

 

کلام مرحوم اصفهانی:

قال «قدّس سرّه» في الشرائع: كل ما يتوقف عليه توفية‌ المنفعة. إلخ.

تنقيح المقام أن لا اقتضائية عقد الإجارة مما عدا ملك المنفعة مما لا اشكال فيه، إلا أن الموجب للمقدمات المتوقف عليها استيفاء العمل أو المنفعة دعوى وجوب تسليم العمل و تسليم المنفعة، فتجب مقدماتهما على من يجب عليه ذوها.

و التحقيق أن الكلام في مقامين: أحدهما في مقدمات العمل، و ثانيهما في مقدمات تسليم المنفعة.

أما المقام الأول: فنقول: العمل تارة كالصلاة المشروطة بالطهارة و التستر و نحوهما المتوقفة على تحصيل الماء و الساتر و نحوهما. فهذا العمل الخاص إذا كان واجبا بعقد الإجارة تجب مقدماته، و اخرى كالخياطة و الكتابة و هي تنحل إلى هيئة و مادة. فهيئة الخياطة هي الهيئة الاتصالية بين بعض أجزاء الثوب و بعضها الآخر، و مادتها المتقومة بها الهيئة هو الثوب و الخيوط و كذا الكتابة هيئة نقش خاص و هي حالة في القرطاس بمداد.

و من البين بعد التأمل أن العمل المستأجر عليه نفس إيجاد الهيئة و هو الذي يستحقه المستأجر من الأجير، و مقدمات إيجاد الهيئة بما هو إيجاد الهيئة ما هو الدخيل في صدوره لا ما هو الدخيل في حلوله. فمثل آلات الخياطة من الإبرة و نحوها من مقدمات الصدور، و مثل الخيط كالثوب من مقدمات الحلول فهما من مقدمات تسلم الهيئة لا من مقدمات إصدارها. و ما ذكرناه ليس تفصيلا في مقدمات الواجب المطلق بل من باب نفي مقدمية الثوب و الخيط لما هو الواجب على الأجير، و مثله آلات البناء و مقدمة صدور العمل و التركيب الخاص على العامل.

و أما ما يتقوم به التأليف و التركيب و بمنزلة المادة للهيئة فهو على المستأجر كالآجر و الجص و نحوهما. هذا هو القول الكلي من حيث اقتضاء المقدمية و لكنه ربما تكون العادة جارية على كون بعض مقدمات الحلول على العامل كالخيط في الخياطة‌

و المداد في الكتابة فإذا كانت مستقرة عليه و لو في عصر و مصر فهي متبعة و بمنزلة الالتزام الضمني في المعاملة لا باقتضاء الإجارة و لا باقتضاء وجوب مقدمة العمل الواجب.

و أما المقام الثاني: فنقول: قد مر مرارا أن تسليم المنفعة بتسليم العين و إدامتها تحت يد المستأجر على نحو يمكن استيفاء المنفعة المقصودة منها، فكما يجب تسليم الدار فارغة حتى يتمكن من الانتفاع بها كذلك يجب تسليم ما هو اللازم للانتفاع بسكانها من بيت الخلاء و البالوعة فارغتين ليمكن استيفاء المنفعة منهما، و كما أنه من لوازم سكنى الدار أن يكون لها باب، فلا بدّ من وضع الباب لو لم يكن لها باب أو تجديده ان فرض تلفه، كذلك بحسب العادة يحتاج الباب الى المفتاح، فلا بد من تسليمه ابتداء و تجديده ان فرض ضياعه و تلفه، حيث عرفت سابقا أنه لا فرق بين الحدوث و البقاء في تمكين المستأجر من استيفاء المنفعة.

و أما حديث لزوم المحمل و الكجاوة على المكاري أو على المستأجر فهو تابع لكيفية الإجارة، فإن استأجر بغلا مثلا لحمل المحمل و الكجاوة عليه فهما على المستأجر، و إن تملك منفعة ركوب المحمل و الكجاوة فهما على المكاري.

و أما تنقية بيت الخلاء و البالوعة بعد انتهاء مدة الإجارة فليست على المستأجر، لأن امتلائهما من لوازم استيفاء المنفعة، كتلف بعض أجزاء الدار من كثرة الاستعمال العادي، فإنه من لوازم الاستيفاء الذي يستحقه المستأجر. و أما الرماد الحاصل من الطبخ فهو ليس من لوازم الانتفاع بالمطبخ، فان لازمه و إن كان تسويد المطبخ فلا يجب تبييضه، إلا أنه ليس لازم الانتفاع بالمطبخ جمع الرماد فيه، كما هو لازم الانتفاع بالبالوعة و بيت الخلاء، فالأظهر أن أمثال الرماد و الكناسات كلها على المستأجر. و اللّه أعلم بأحكامه.

(کتاب الاجارة للاصفهانی، صفحه ۳۰۳)

 

 

چاپ