جلسه صد و پانزدهم ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸

نوشته شده توسط مقرر. ارسال شده در فقه سال ۹۸-۱۳۹۷

قتیل زحام

آنچه دیروز از کلام صاحب جواهر بیان کردیم که ایشان فرموده‌اند مفاد روایات بیان کننده علت جعل قسامه حصر اعتبار قسامه در این موارد نیست را می‌توان این طور تبیین کرد که حتی اگر دلالت قضیه مشتمل بر «انما» بر حصر را بپذیریم اما حصر گاهی حصر مبتدا در خبر است و گاهی حصر خبر در مبتدا است. گاهی می‌گوید فقط زید قائم است و گاهی می‌گوید زید فقط قائم است و لذا اینکه در روایات آمده است قسامه جعل شده است برای اینکه خون مسلمانان حفظ شود اما بر حصر جعل قسامه در خصوص موارد مسلمان دلالت نمی‌کند. علاوه که ممکن است مثل مرحوم صاحب جواهر اصلا وضع «انما» برای دلالت بر حصر را نپذیرفته باشد. و لذا آیه شریفه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» (حجرات ۱۰) بر حصر اخوت در مسلمین یا حصر مسلمین در برادری دلالت ندارد. یا آیه شریفه «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ» (الطلاق ۱۵) دلالت بر حصر اموال و اولاد در فتنه یا حصر فتنه در اولاد و اموال نمی‌کند.

و مرحوم امام نیز از جمله افرادی است که دلالت «انما» بر حصر را نپذیرفته است.

و این با قطع نظر از روایاتی بود که در آنها علت جعل قسامه عام بیان شده بود و اما اینکه در کلام مرحوم آقای خویی به برخی روایات مثل روایت ابی بصیر تمسک شده بود که در آنها علت جعل قسامه پایمال نشدن خون مسلمان ذکر شده بود و در برخی دیگر گفته شده بود برای اینکه قاتل از ترس قصاص مرتکب قتل نشود. و نتیجه این روایات با یکدیگر متفاوت است چون اگر گفتیم علت جعل قسامه پایمال نشدن خون مسلمان است شرط قسامه مسلمان بودن مقتول است و لذا اگر مقتول و قاتل کافر باشند قسامه نباید معتبر باشد و اگر گفتیم معیار ترس قاتل از قصاص است در این صورت در جایی که مقتول و قاتل هر دو کافر باشند قسامه ثابت است و قسامه مختص به مواردی می‌شود که قصاص ثابت شود مگر اینکه دلیلی بر تخصیص داشته باشیم مثل قتل خطایی.

مساله بعدی که در کلام مرحوم آقای خویی مذکور است مقتول در ازدحام و ... است.

إذا وجد قتيل في زحام الناس، أو على قنطرة أو بئر أو جسر أو مصنع أو في شارع عام أو جامع أو فلاة أو ما شاكل ذلك، و الضابط أن لا يكون مما يستند القتل فيه إلى شخص خاص أو جماعة معينة أو قرية معلومة فديته من بيت مال المسلمين.

ایشان ضابطه را این دانسته‌اند که قتل به شخص خاص یا جماعت مشخص یا روستای معلومی مستند نباشد و در این صورت دیه باید از بیت المال پرداخت شود تا خون مسلمان پایمال نشود.

دلیل ایشان تعدادی از روایات است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي رَجُلٍ وُجِدَ مَقْتُولًا لَا يُدْرَى مَنْ قَتَلَهُ قَالَ إِنْ كَانَ عُرِفَ وَ كَانَ لَهُ أَوْلِيَاءُ يَطْلُبُونَ دِيَتَهُ أُعْطُوا دِيَتَهُ مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَ لَا يَبْطُلُ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لِأَنَّ مِيرَاثَهُ لِلْإِمَامِ ع فَكَذَلِكَ تَكُونُ دِيَتُهُ عَلَى الْإِمَامِ وَ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ وَ يَدْفِنُونَهُ قَالَ وَ قَضَى فِي رَجُلٍ زَحَمَهُ النَّاسُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي زِحَامِ النَّاسِ فَمَاتَ أَنَّ دِيَتَهُ مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۴)

روایت از نظر سند معتبر است و دلالت آن در مورد کسی که قاتلش معلوم نیست روشن است و نسبت به مقتول در اثر ازدحام مردم در روز جمعه ممکن است نسبت به صدر عام باشد و اینکه حتی اگر افرادی که منشأ قتل شده‌اند مشخص و معلوم و محدود هم باشند با این حال باز هم دیه بر عهده بیت المال است.

و اگر نسبت این اطلاق با اطلاق ادله قتل خطایی عموم و خصوص من وجه باشد تعارض محکم است و هر دو تساقط می‌کنند و باید به عموم فوقانی یا اصل عملی رجوع کرد.

روایت دیگر:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ ازْدَحَمَ النَّاسُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي إِمْرَةِ عَلِيٍّ ع بِالْكُوفَةِ فَقَتَلُوا رَجُلًا فَوَدَى دِيَتَهُ إِلَى أَهْلِهِ مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۵)

که دلالت آن مثل ذیل همان روایت قبل است.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ مَنْ مَاتَ فِي زِحَامِ النَّاسِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَوْ يَوْمَ عَرَفَةَ أَوْ عَلَى جِسْرٍ لَا يَعْلَمُونَ مَنْ قَتَلَهُ فَدِيَتُهُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۵)

روایت از نظر سندی ضعیف است و لذا قابل اعتماد نیست و گرنه می‌توانست مقید اطلاق ذیل روایت عبدالله بن سنان و ابن بکیر باشد و هم چنین به ازدحام در روز جمعه، موارد دیگری را هم اضافه کرده است.

البته روایت دیگری شبیه همین روایت در من لایحضره الفقیه نقل شده است:

رَوَى السَّكُونِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع مَنْ مَاتَ فِي زِحَامِ جُمُعَةٍ أَوْ عِيدٍ أَوْ عَرَفَةَ أَوْ عَلَى بِئْرٍ أَوْ جِسْرٍ لَا يُعْلَمُ مَنْ قَتَلَهُ فَدِيَتُهُ عَلَى بَيْتِ الْمَالِ‌ (من لایحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۱۶۳)

که سند آن معتبر است.

روایت دیگر:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَيْسَ فِي الْهَائِشَاتِ عَقْلٌ وَ لَا قِصَاصٌ وَ الْهَائِشَاتُ الْفَزْعَةُ تَقَعُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَيُشَجُّ الرَّجُلُ فِيهَا أَوْ يَقَعُ قَتِيلٌ لَا يُدْرَى مَنْ قَتَلَهُ وَ شَجَّهُ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ آخَرَ يَرْفَعُهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَوَدَاهُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۵)

هایشات آن طور که در روایت معنا شده (که معلوم نیست این قسمت معنا هم از امام علیه السلام است یا از یکی از روات) یعنی اتفاقات ناگهانی که واقع می‌شود. اگر در اثر اتفاقات ناگهانی که رخ می‌دهد مثلا زلزله‌ای رخ می‌دهد و مردم هجوم می‌آورند یا کسی از روی وحشت و ترس ناخودآگاه عکس العملی نشان می‌دهد که منجر به قتل کسی شود مضمون نیست.

«الهوش» در لغت به معنای اجتماع عده‌ای و اختلاط آنها معنا شده است. و به معنای فتنه نیز آمده.

مفاد این روایت این است که کسی که قاتلش مشخص نیست مضمون نیست و خونش هدر است و معلوم نیست چرا مثل مرحوم آقای خویی و مرحوم صاحب وسائل از این روایت استفاده کرده‌اند که روایت بر مضمون بودن بیت المال دلالت می‌کند. و اتفاقا اینکه مرحوم کلینی هم در ذیل روایت اشاره می‌کنند که در روایت دیگری گفته شده امام علیه السلام دیه را از بیت المال پرداخت کردند نشان دهنده این است که فهم ایشان هم از روایت عدم ضمان این نوع قتل و هدر بودن خون مقتول بوده است.

 

ضمائم:

و الهَوْش‏: القوم المجتمعون في حرب أو صخب؛ و هم‏ متهاوشون‏، أي مختلطون. و جاءوا بالهَوْش‏ و البَوْش‏، إذا جاءوا بالجمع الكثير، و بذلك سُمّي ما يُنتهب في الغارة هَواشاً. و في الحديث‏: «من أصاب مالًا من‏ تَهاوُشٍ‏ أذهبه اللَّه في نَهابِرَ» (جمهرة اللغة، جلد ۲، صفحه ۸۸۳)

هوش- هيش:

(قال شمر: قال أبو عدنان:

سمعتُ التَّميميَّات يَقُلن: الهَوش‏ و البَوْش‏:

كثرةُ الناس و الدوابّ، و دخلنا السوقَ فما كِدْنا نخْرج من‏ هَوْشها و بَوْشِها.

و يقال: اتَّقوا هَوْشات‏ السوق أي اتقوا الضلال فيها، و أن يُحْتال عليكم فتُسرَقوا.

و قال أبو زيد: هاشَ‏ القومُ بعضُهم إلى بعض للقتال. قال: و المصدَر الهَيْش‏.

و رأيتُ‏ هَيشةً، أي جماعة،

...

و يقال: رأيتُ‏ هُواشةً من الناس، و هُوَيشةً، أي جماعةً مختلِطة.

ثعلب عن ابن الأعرابي: إبلٌ‏ هَوّاشة، أي أخِذت من هاهنا و هاهنا، و منه: مَن اكتسب مالًا من‏ مَهاوِشَ‏، و يُروَى من‏ نهاوِش‏؛ و هذا مِن أنْ يُنهَشَ من كل مكان.

و رواه بعضهم: من‏ تهاوِش‏ و ذو هاشٍ‏: موضع ذكَره زُهير في شعره. و الهَيشات: نحوٌ من الهَوْشات، و هو كقولهم: رجل ذو دغَواتٍ و دَغَياتٍ.

و في حديث آخر: ليس في‏ الهَيشات‏ قَوَد، عُنِي به القتِيل يُقتَل في الفتنة لا يُدرَى مَن قتَله.

و قال أبو زيد: هاشَ‏ القومُ بعضُهم إلى بعض هيْشاً، إذا وثب بعضهم إلى بعض للقتال، و رأيت‏ هَيشةً من الناس، أي جماعةً. و تهيَّشَ‏ القومُ بعضُهم إلى بعض‏ تهيُّشاً. (تهذیب اللغة، جلد ۶، صفحه ۱۸۹)

 

و جاءَنا بالهَوْشِ‏ الهائشِ: يَعْني الكَثْرَة. و رأيتُ‏ هُوَاشَةً من الناس و هَوِيْشَةً: أي جَماعَةً. و هاشَ‏ القَوْمُ بَعْضُهم إلى بَعْضٍ: تَتَابَعُوا. (المحیط فی اللغة، جلد ۴، صفحه ۲۷)

 

هوش‏

الهاء و الواو و الشين: أُصَيلٌ يدلُّ على اختلاطٍ و شِبهه.

منه‏ هَوّشُوا: اختَلَطوا. و هَاشت‏ الخيلُ فى الغارة. و المَهَاوش‏ فى الحديث‏[1] من هذا. و يقال: هَوَّشَت‏ الرِّيحُ بالتُّراب: جاءت به ألواناً. و منه‏ الهَوش‏. العدد الكثير. و تَهَوَّشَ‏ القوم على فُلانٍ: تَغَاوَوْا عليه.

و شذَّ عنه‏ الهَوَش‏، يقال إنَّه صِغَر البَطْن قال: * قد هَوِشَتْ‏ بطونُها و احقَوقَفَتْ* و هم‏ مُتَهاوِشُون‏، أى مختلِطُون. (معجم مقاییس اللغة، جلد ۶، صفحه ۱۹)

 

[هوش‏]

: ابن مسعود رضي اللّه تعالى عنه‏- إياكم و هَوَشات‏ اللَّيْلِ و هَوَشات‏ الأسواق- و روي: هَيَشات.

هي الفِتَن؛ من‏ الهَوْش‏ و هو الخَلْط و الجمع. و هشت‏ إلى فلان إذا خَفَفْتَ إليه و تقدمت‏ هَوْشاً. و هَاشَ‏ بعضهم إلى بعض: وَثَبُوا للقتال‏ هَيْشاً- قاله الكسائي.

و قرأت في بعض كتب عبد الحميد الكاتب إلى جند أرْمِينيَّة و قد انْتَقَضُوا على وَالِيهم و أفسدوا: فقد بلغ أمِير المؤمنين‏ الهَيْشَة التي كانت و خُفُوف أهل المَعْصِيَة فيها.

و قال: يعني‏ بالهَيْشَةِ الفِتْنة.

قال‏: و أنشدني الحكم بن بلال سليمان الطيار شعوذي الحجاج شِعْراً قاله عمرو بن سعيد بن العاص في عبد الملك حين نَافَرَه: أغَرّ أَبا الذبان‏ هيْشَة مَعْشر

فدلوه في جَمْرٍ من النار جاحِم.

و قال الأسدي: هاش‏ يهيش‏ هيشاً؛ إذا عاثَ فيهم و أَفْسَد.

(الفائق، جلد ۳، صفحه ۴۱۴)

 

الهَوْشُ‏: العدَدُ الكثيرُ.

- و ذُو هاشٍ‏: ع.

- و هاشةُ: لِصٌّ، من ولَدِهِ الجَعْدُ بنُ قَيْسِ بنِ قِنانِ بنِ هاشَة، و كانَ شريفاً.

- و الهَوْشَةُ: الفِتْنَةُ، و الهَيْجُ، و الاضْطِرَابُ، و الاخْتِلَاطُ.

- و الهَويشَةُ: الجماعَةُ المُخْتَلِطَةُ.

- و جاءَ بالهَوْشِ‏ الهائِشِ‏: بالكَثْرَةِ.

- و الهُواشاتُ‏، بالضم: الجَماعاتُ من الناسِ و الإِبِلِ، و المالُ الحرامُ.

- و المَهاوِشُ‏: ما غُصِبَ و سُرِقَ.

- و التَّهاوِشُ‏ في الحديث: جَمْعُ‏ تَهْواشٍ‏، مَقْصُورٌ من‏ التَّهاويش‏، تَفْعَالٌ من‏ الهَوْشِ‏.

- و هَوِشَ‏، كسمِعَ: اضْطَرَبَ، أو صَغُرَ بَطْنُهُ.

- و هَوَّشَ‏ تَهْوِيشاً: خَلَطَ،

القاموس المحيط، ج‏2، ص: 451

- و- الرِّيحُ بالتُّرابِ: جاءتْ به ألواناً.

- و تَهَوَّشوا: اخْتَلَطُوا،

- كتَهَاوَشوا،

- و- عليه: اجْتَمَعُوا.

- و هاوَشَهُمْ‏: خالَطَهُمْ.

(القاموس المحیط، جلد ۲، صفحه ۴۵۰)

چاپ