جلسه صدم ۳۰ فروردین ۱۳۹۹

شرایط قاضی: حلال زادگی

گفتیم استدلال به کفر ولد الزنا برای اثبات اشتراط قضا به طهارت مولد ناتمام است و کفر او بر اساس گناهی که پدر و مادر او مرتکب شده‌اند خلاف ضوابط عقلی و نقلی عدلیه است. علاوه روایتی که بر کفر او دلالت کند وجود ندارد و روایات اجتناب از غساله حمامی که ولد الزنا در آن استحمام کرده است یا کراهت سؤر او، بر نجاست او دلالت ندارند تا بر اساس نجاستش کفرش نیز اثبات شود. هم چنان که برابری دیه او با دیه کافر و ذمی بر کفر او دلالت ندارند چون دیه برخی مسلمین نیز از دیه کامل کمتر است.

برخی مشایخ ما در ذیل بحث از شرایط حاکم اسلامی و قاضی به روایات دیگری اشاره کرده‌اند و بر اساس مجموعه آنها فرموده‌اند اصل مقتضی عدم صلاحیت ولد الزنا برای تصدی حکومت و قضا و مرجعیت است و این روایات مانع احراز مشروعیت حکومت و قضا و مرجعت ولد الزنا ست. در حقیقت ایشان به اصل استدلال کرده‌اند نه به روایات.

برای تکمیل بحث به این روایات اشاره می‌کنیم تا معلوم شود آیا این روایات بر کفر او دلالت دارند؟ یا می‌توانند بر اشتراط حلال زادگی در قضا دلالت کنند؟

مرحوم مجلسی در باب «علة عذاب‏ الاستيصال‏ و حال ولد الزنا و علة اختلاف أحوال الخلق‏» در بحار به این روایات اشاره کرده‌اند و در نهایت هم نوعی اظهار عجز از تفسیر این روایات دارند.

مفاد برخی از این روایات این است که ولد الزنا اهل بهشت نیست. شاید برخی فکر کنند مفاد این روایات کفر او است. این روایات عبارتند از:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عُمَرَ الْجَلَّابِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ‏ الْجَنَّةَ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً فَلَا يَدْخُلُهَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع طُوبَى لِمَنْ كَانَتْ أُمُّهُ عَفِيفَة (علل الشرائع، جلد ۲، صفحه ۵۶۴)

سند روایت ضعیف است. محمد بن علی الکوفی همان ابوسمینة است که به کذاب بودن مشهور است. سعد بن عمر الجلاب نیز ناشناخته است. ابراهیم بن اسحاق و محمد بن الفضل نیز توثیق ندارد بلکه به ضعف و غلو رمی شده‌اند. جدای از ضعف سند روایت، به نظر این روایت هم بر کفر ولد الزنا دلالت ندارد اینکه ولد الزنا داخل در بهشت نمی‌شود دلیل بر کفر نیست. این طور نیست که هر کس مسلمان باشد حتما داخل در بهشت می‌شود. آنچه هست این است که عقوبت شخص بی گناه قبیح است اما بهشت بردن او از نظر عقلی لازم نیست و مستفاد از روایت این نیست که ولد الزنا اهل جهنم است بلکه می‌گوید ولد الزنا داخل در بهشت نمی‌شود. از نظر عقل هیچ الزامی بر بهشتی بودن هر مسلمانی وجود ندارد. این روایت حداکثر بر نوعی حزازت و ناپاکی در ولد الزنا دلالت می‌کند که به خاطر آن بهشت پاداش او نیست. این روایت حتی پاداش دادن به او را هم نفی نکرده است بله فقط می‌گوید داخل در بهشت نمی‌شود و از برخی روایات استفاده می‌شود که او در جایی خارج از بهشت از عذاب در امان است و خداوند به او روزی و نعمت می‌دهد.

روایت دیگر:

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَ الْحَدِيثَ إِلَى الصَّادِقِ ع قَالَ‏ يَقُولُ وَلَدُ الزِّنَا يَا رَبِّ مَا ذَنْبِي فَمَا كَانَ لِي فِي أَمْرِي صُنْعٌ قَالَ فَيُنَادِيهِ مُنَادٍ فَيَقُولُ أَنْتَ شَرُّ الثَّلَاثَةِ أَذْنَبَ وَالِدَاكَ فَتُبْتَ عَلَيْهِمَا وَ أَنْتَ رِجْسٌ وَ لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا طَاهِر (علل الشرائع، جلد ۲، صفحه ۵۶۴)

روایت از نظر سندی ضعیف است و ابتدای سند همان سند روایت سابق است و محمد بن سلیمان هم ضعیف است علاوه که روایت مرفوعه هم هست. و مفاد این روایت هم مانند روایت سابق این است که ولد الزنا داخل در بهشت نمی‌شود نه اینکه عقوبت می‌شود یا محکوم به کفر است.

روایت دیگر:

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ لَا خَيْرَ فِي وَلَدِ الزِّنَا وَ لَا فِي بَشَرِهِ وَ لَا شَعْرِهِ وَ لَا فِي لَحْمِهِ وَ لَا فِي دَمِهِ وَ لَا فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ يَعْنِي‏ وَلَدَ الزِّنَا (المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۰۸)

و همین روایت را در ثواب الاعمال نیز به این سند نقل شده است:

حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّه‏ِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّه‏ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ‏ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ لَا خَيْرَ فِي‏ وَلَدِ الزِّنَاءِ وَ لَا فِي بَشَرِهِ وَ لَا فِي شَعْرِهِ وَ لَا فِي لَحْمِهِ وَ لَا فِي دَمِهِ وَ لَا فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ يَعْنِي وَلَدَ الزِّنَاءِ. (ثواب الاعمال، صفحه ۲۶۳)

اعتبار این سند مشخص نیست اما مرحوم کلینی نیز این روایت را در کافی به این سند نقل کرده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ لَا خَيْرَ فِي‏ وَلَدِ الزِّنَا وَ لَا فِي بَشَرِهِ وَ لَا فِي شَعْرِهِ وَ لَا فِي لَحْمِهِ وَ لَا فِي دَمِهِ وَ لَا فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ عَجَزَتْ عَنْهُ السَّفِينَةُ وَ قَدْ حُمِلَ فِيهَا الْكَلْبُ وَ الْخِنْزِيرُ. (الکافی، جلد ۵، صفحه ۳۵۵)

روایت از نظر سندی معتبر است. اما بر کفر ولد الزنا دلالت نمی‌کند و اینکه در او خیری نیست ملازمه با کفر او ندارد. ممکن است گفته شود روایت اگر چه بر کفر ولد الزنا دلالت ندارد اما بر اشتراط طهارت مولد در قضا دلالت می‌کند چون قضا خیر است و روایت هر نوع خیری را در ولد الزنا نفی می‌کند پس او صلاحیت قضا را ندارد.

اما به نظر این بیان هم ناتمام است و به نظر این روایت بر قذارت معنوی ولد الزنا دلالت دارد نه اینکه نماز و روزه و ... از او صحیح نیست یا انجام نمی‌دهد.

روایت دیگر:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَابِدٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ لَوْ كَانَ أَحَدٌ مِنْ وَلَدِ الزِّنَاءِ نَجَا نَجَا سَائِحُ‏ بَنِي‏ إِسْرَائِيلَ‏ فَقِيلَ لَهُ وَ مَا سَائِحُ‏ بَنِي‏ إِسْرَائِيلَ‏ قَالَ كَانَ عَابِداً فَقِيلَ لَهُ إِنَّ وَلَدَ الزِّنَاءِ لَا يَطِيبُ أَبَداً وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ عَمَلًا قَالَ فَخَرَجَ يَسِيحُ بَيْنَ الْجِبَالِ وَ يَقُولُ مَا ذَنْبِي. (ثواب الاعمال، صفحه ۲۶۴)

روایت از نظر سندی معتبر است اما بر چیزی بیش از قذارت معنوی ولد الزنا دلالت ندارد. و بین عدم قبول عمل و کفر ملازمه‌ای نیست و اعمال خیلی از مسلمین هم مورد پذیرش و قبول نیست مثل نماز شارب الخمر.

به نظر این لسان اگر چه بر کفر ولد الزنا دلالت ندارند اما با در نظر گرفتن آنها اهلیت ولد الزنا برای تصدی مقام قضا احراز نمی‌شود.

روایت دیگر:

وَ عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ شُرَيْسٍ الْوَابِشِيِّ عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ مَنْ طَهُرَتْ‏ وِلَادَتُهُ‏ دَخَلَ‏ الْجَنَّةَ (المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۳۹)

مفاد روایت این نیست که هر کسی حلال زاده باشد بهشتی است بلکه ناظر به جنبه سلبی است یعنی شرط دخول بهشت طهارت مولد است و کسی که حلال زاده نباشد داخل در بهشت نمی‌شود. و همان طور که در روایات سابق هم گفتیم این مفاد با کفر ولد الزنا ملازمه ندارد.

روایت دیگر:

وَ عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ الْجَنَّةَ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُه‏ (المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۳۹)

این روایت هم مانند روایت سابق است.

روایت دیگر:

وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ حُرٍّ عَنْ أَبِي بَكْرٍ قَالَ: كُنَّا عِنْدَهُ وَ مَعَنَا عَبْدُ اللَّهِ‏ بْنُ‏ عَجْلَانَ‏ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَجْلَانَ مَعَنَا رَجُلٌ يَعْرِفُ مَا نَعْرِفُ وَ يُقَالُ إِنَّهُ وَلَدُ زِنًا فَقَالَ مَا تَقُولُ فَقُلْتُ إِنَّ ذَلِكَ لَيُقَالُ لَهُ فَقَالَ إِنْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ بُنِيَ لَهُ بَيْتٌ فِي النَّارِ مِنْ صَدْرٍ يُرَدُّ عَنْهُ وَهَجُ جَهَنَّمَ وَ يُؤْتَى بِرِزْقِهِ‏ (المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۴۹)

مفاد این روایت هم این است که ولد الزنا داخل بهشت نمی‌شود اما در جهنم هم عذاب نمی‌شود. البته اینکه منظور از «صدر» چیست؟ آیا منظور این است که در بالای جهنم؟ مرحوم مجلسی می‌گویند شاید این کلمه مصحف «صبر» به معنای یخ باشد.

این روایت هم بر کفر ولد الزنا دلالت ندارد.

روایت دیگر:

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هَاشِمِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ نُوحاً حَمَلَ‏ فِي‏ السَّفِينَةِ الْكَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ وَ لَمْ يَحْمِلْ فِيهَا وَلَدَ الزِّنَاءِ وَ إِنَّ النَّاصِبَ شَرٌّ مِنْ وَلَدِ الزِّنَاء (المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۸۵)

مرحوم صدوق هم این روایت را به این سند نقل کرده است:

أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامِ‏  بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ... (ثواب الاعمال، صفحه ۲۱۱)

این روایت هم بر کفر او دلالت ندارد بلکه بر نوعی قذارت معنوی و خبث باطنی او دلالت دارد. علاوه که معنای این روایت این نیست که حضرت نوح مانع سوار شدن ولد الزنا به کشتی شد، بلکه شاید مفاد آن این باشد که ولد الزنا خودش داخل در کشتی نشد حال یا آن ولد الزنا کافر بوده است یا خبث باطن داشته است و ...

روایت دیگر:

الحسین بن محمد الاشعری عن معلی عن الحسن عن أَبَانٌ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ وَلَدَ الزِّنَا يُسْتَعْمَلُ‏ إِنْ عَمِلَ خَيْراً جُزِئَ بِهِ وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً جُزِئَ بِهِ. (الکافی، جلد ۸، صفحه ۲۳۸)

در این روایت گفته شده است اگر کار نیک کند پاداش می‌گیرد اما نگفته است پاداش او بهشت است یا غیر آن ولی بعید نیست مستفاد از این روایت این باشد که ولد الزنا نیز مانند دیگران است و در حقیقت نوعی رد روایاتی است که بر جهنمی بودن او دلالت کند و از این روایت اسلام او استفاده می‌شود چون می‌گوید عمل خیر از او محقق می‌شود و اسلام هم از اعمال خیر است.

مرحوم مجلسی می‌فرمایند:

«هذا الخبر موافق لما هو المشهور بين الإمامية من أن ولد الزنا كسائر الناس‏ مكلف بأصول الدين و فروعه و يجري عليه أحكام المسلمين مع إظهار الإسلام و يثاب على الطاعات و يعاقب على المعاصي و نسب إلى الصدوق و السيد المرتضى و ابن إدريس رحمهم الله القول بكفره و إن لم يظهره و هذا مخالف لأصول أهل العدل إذ لم يفعل باختياره ما يستحق به العقاب فيكون عذابه جورا و ظلما و الله‏ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ فأما الأخبار الواردة في ذلك فمنهم من حملها على أنه يفعل باختياره ما يكفر بسببه فلذا حكم عليه بالكفر و أنه لا يدخل الجنة و أما ظاهرا فلا يحكم بكفره إلا بعد ظهور ذلك منه.

أقول يمكن الجمع بين الأخبار على وجه آخر يوافق قانون العدل بأن يقال لا يدخل ولد الزنا الجنة لكن لا يعاقب في النار إلا بعد أن يظهر منه ما يستحقه و مع فعل الطاعة و عدم ارتكاب ما يحبطه يثاب في النار على ذلك و لا يلزم على الله أن يثيب الخلق في الجنة و يدل عليه خبر عبد الله بن عجلان و لا ينافيه خبر ابن أبي يعفور إذ ليس فيه تصريح بأن جزاءه يكون في الجنة و أما العمومات الدالة على أن من يؤمن بالله و يعمل صالحا يدخله الله الجنة يمكن أن تكون مخصصة بتلك الأخبار و بالجملة فهذه المسألة مما قد تحير فيه العقول و ارتاب به الفحول و الكف عن الخوض فيها أسلم و لا نرى فيها شيئا أحسن من أن يقال الله أعلم.» (بحارالانوار، جلد ۵، صفحه ۲۸۷)

نکته دیگری به نظر ما رسیده است و آن اینکه اگر این روایات از ائمه علیهم السلام صادر شده باشند احتمالا منظور از آنها این است که ولد الزنا اماره نوعی بر عدالت و ایمان ندارد. در اشخاص حلال زاده حکم به ایمان یا عدالت بر اساس ظواهر است و مفاد این روایات این است که در ولد الزنا به خاطر خبث طینت و اقتضائاتی که برای انحراف در او هست (که به علیت تامه نمی‌رسند) اماره نوعی نوعی بر ایمان و عدالتش وجود ندارد و نمی‌شود به حسن ظاهر او برای حکم به ایمان یا عدالت او اکتفاء کرد. با این بیان می‌توان گفت این روایات بر عدم جواز تصدی قضا توسط ولد الزنا دلالت می‌کنند چون ایمان و عدالت از شرایط قضا ست و ولد الزنا اگر چه ممکن است مومن و عادل باشد اما ظاهر حال که اماره‌ بر عدالت و ایمان است نسبت به او حجت نیست و ممکن است باطن او با ظاهرش هماهنگ نباشد و این ظاهر نوعی تظاهر از او باشد اما در افراد حلال زاده، معمولا حسن ظاهر کاشف از عدالت و ایمان او است. بر این اساس نمی‌توان احکام ایمان و عدالت را بر ولد الزنا مترتب کرد چون اماره‌ای بر احراز ایمان و عدالت او وجود ندارد نه اینکه واقعا نمی‌تواند عادل یا مومن باشد.

در هر حال حکم به کفر ولد الزنا به صرف گناهان دیگر خلاف قواعد مسلم عقلی و نقلی عدلیه است و صدور چنین حکمی واقعا (حکم مخالف عقل قطعی) از اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست پس اگر این روایات بر کفر ولد الزنا دلالت می‌کرد باید گفته می‌شد یا این روایات از ائمه علیهم السلام صادر نشده‌اند و یا اگر قطعی الصدور هم باشند مفاد آن نمی‌تواند مراد واقعی باشد. علاوه که ما دلالت آنها را بر کفر ولد الزنا نپذیرفتیم و بسیاری از این روایات هم از نظر سندی غیر قابل اعتمادند.

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است