علم قاضی (ج۲۱-۳-۸-۱۳۹۹)

گفتیم محقق کنی فرموده‌اند ائمه علیهم السلام نمی‌توانند بر اساس علم حاصل از الهام و وحی قضا کنند و اصلاً قضای بر اساس این علم از محل نزاع خارج است.

ایشان برای اثبات خروج این مورد از محل نزاع به ظاهر کلمات و ادله برخی علماء تمسک کرده‌اند که ما متعرض آن نمی‌شویم و برای عدم جواز قضا بر اساس این علم ادله‌ای را ذکر کردند که سه دلیل را ذکر کردیم و آن‌ها را ناتمام دانستیم.

دلیل چهارم: از روایات این استفاده می‌شود که قضای بر اساس علم غیبی و علم مبتنی بر وحی یا الهام الهی از مختصات قضای حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه است. ایشان از این روایات استفاده کرده‌اند که اولاً قضای حضرت بر اساس علم غیب است و ثانیاً این از مختصات ایشان است و غیر ایشان نه پیامبر و نه سایر ائمه علیهم السلام مجاز به چنین قضایی نبوده‌اند.

ما ابتدا به برخی از این روایات اشاره می‌کنیم:

 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ فَضْلٍ الْأَعْوَرِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ:  …  فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ... ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ص حَكَمَ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ لَا يَسْأَلُ بَيِّنَةً. (الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۹۷)

روایت بعد:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانٍ قَالَ سَمِعْتُ‏ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا تَذْهَبُ الدُّنْيَا حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنِّي يَحْكُمُ بِحُكُومَةِ آلِ دَاوُدَ وَ لَا يَسْأَلُ بَيِّنَةً يُعْطِي كُلَّ نَفْسٍ حَقَّهَا. (الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۹۸)

از این روایت استفاده می‌شود که حضرت حجت سلام الله علیه هم بر اساس علم غیب قضا می‌کنند و هم فقط بر این اساس قضا می‌کنند. البته معنای این روایت این نیست که در زمان ظهور ایشان نظام قضا برچیده می‌شود و فقط حضرت قضا می‌کنند (چرا که روشن است ایشان امکان رسیدگی به همه دعاوی عالم بشریت را ندارند) بلکه ایشان اگر قضا کنند به این صورت است و این منافات ندارد که سایر قضات بر اساس همان نظام قضایی معهود قضا کنند.

روایت دیگر:

 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ دَاوُدَ ع سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُرِيَهُ قَضِيَّةً مِنْ قَضَايَا الْآخِرَةِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا دَاوُدُ أَنَّ الَّذِي سَأَلْتَنِي لَمْ أُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِي وَ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَقْضِيَ بِهِ غَيْرِي قَالَ فَلَمْ يَمْنَعْهُ ذَلِكَ أَنْ عَادَ فَسَأَلَ اللَّهَ أَنْ يُرِيَهُ قَضِيَّةً مِنْ قَضَايَا الْآخِرَةِ قَالَ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ لَهُ يَا دَاوُدُ لَقَدْ سَأَلْتَ رَبَّكَ شَيْئاً لَمْ يَسْأَلْهُ قَبْلَكَ نَبِيٌّ يَا دَاوُدُ إِنَّ الَّذِي سَأَلْتَ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَقْضِيَ بِهِ غَيْرُه‏ ...

در این روایت آمده است که غیر از خدا هیچ‌کس حق قضای به علم غیب را ندارد و اعطای آن به حضرت داوود هم بر اساس درخواست او بود و مختص به ایشان است. بلکه ظاهر از صدر روایت و شاید صریح آن این است که قضای بر اساس واقع و علم غیب از مختصات عالم آخرت است.

عجیب است که این روایت با اینکه از نظر سندی صحیح است و در آن تصریح به عدم جواز قضای غیر خدا به این علم آمده است در وسائل مذکور نیست.

روایت بعد:

 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ص أَنَّ نَبِيّاً مِنَ الْأَنْبِيَاءِ شَكَا إِلَى رَبِّهِ الْقَضَاءَ فَقَالَ كَيْفَ أَقْضِي بِمَا لَمْ تَرَ عَيْنِي وَ لَمْ تَسْمَعْ أُذُنِي فَقَالَ اقْضِ بَيْنَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَضِفْهُمْ إِلَى اسْمِي يَحْلِفُونَ بِهِ وَ قَالَ إِنَّ دَاوُدَ ع قَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي الْحَقَّ كَمَا هُوَ عِنْدَكَ حَتَّى أَقْضِيَ بِهِ فَقَالَ إِنَّكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ فَأَلَحَّ عَلَى رَبِّهِ حَتَّى فَعَلَ فَجَاءَهُ رَجُلٌ يَسْتَعْدِي عَلَى رَجُلٍ فَقَالَ إِنَّ هَذَا أَخَذَ مَالِي فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ ع أَنَّ هَذَا الْمُسْتَعْدِيَ قَتَلَ أَبَا هَذَا وَ أَخَذَ مَالَهُ فَأَمَرَ دَاوُدُ ع بِالْمُسْتَعْدِي فَقُتِلَ وَ أَخَذَ مَالَهُ فَدَفَعَهُ إِلَى الْمُسْتَعْدَى عَلَيْهِ قَالَ فَعَجِبَ النَّاسُ وَ تَحَدَّثُوا حَتَّى بَلَغَ دَاوُدَ ع وَ دَخَلَ عَلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ مَا كَرِهَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ يَرْفَعَ ذَلِكَ فَفَعَلَ ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَضِفْهُمْ إِلَى اسْمِي يَحْلِفُونَ بِهِ. (الکافی، جلد ۷، صفحه ۴۱۴)

به نظر ما دلالت هیچ کدام از این روایات تمام نیست. آنچه از این روایات استفاده می‌شود این است که در زمان حضرت حجت سلام الله علیه این علم وجود دارد و ایشان بر اساس آن قضا می‌کنند اما بر این دلالت نمی‌کنند که در غیر زمان ایشان این علم بوده ولی بر طبق آن قضا نمی‌شده بلکه با این مطلب هم سازگار است که در غیر زمان ایشان این علم وجود ندارد تا بر اساس آن قضا هم واقع شود یعنی ائمه علیهم السلام به حقیقت همه جزئیات و وقایع خارجی علم نداشته‌اند تا بر اساس آن قضا کنند نه اینکه اگر علم داشته باشند مجاز به قضا نیستند. بنابراین روایت اعم از این است که این علم هست و بر اساس آن قضا نمی‌شود یا اینکه این علم نیست تا بر اساس آن قضا شود  بلکه از آن روایت استفاده می‌شود که قضای بر اساس واقع و علم غیب مختص به روز قیامت است (و حضرت حجت سلام الله علیها مثل حضرت داود از آن استثناء شده‌اند) و خداوند این علم را به هیچ‌کس نداده است و این قضا محول به روز قیامت است.

لذا در روایت دیگری این‌طور آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: اخْتَصَمَ رَجُلَانِ إِلَى دَاوُدَ ع فِي بَقَرَةٍ فَجَاءَ هَذَا بِبَيِّنَةٍ عَلَى أَنَّهَا لَهُ وَ جَاءَ هَذَا بِبَيِّنَةٍ عَلَى أَنَّهَا لَهُ قَالَ فَدَخَلَ دَاوُدُ ع الْمِحْرَابَ فَقَالَ يَا رَبِّ إِنَّهُ قَدْ أَعْيَانِي أَنْ أَحْكُمَ بَيْنَ هَذَيْنِ فَكُنْ أَنْتَ الَّذِي تَحْكُمُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ اخْرُجْ فَخُذِ الْبَقَرَةَ مِنْ الَّذِي فِي يَدِهِ فَادْفَعْهَا إِلَى الْآخَرِ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ قَالَ فَضَجَّتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ مِنْ ذَلِكَ وَ قَالُوا جَاءَ هَذَا بِبَيِّنَةٍ وَ جَاءَ هَذَا بِبَيِّنَةٍ وَ كَانَ أَحَقُّهُمْ بِإِعْطَائِهَا الَّذِي هِيَ فِي يَدِهِ فَأَخَذَهَا مِنْهُ وَ ضَرَبَ عُنُقَهُ وَ أَعْطَاهَا هَذَا قَالَ فَدَخَلَ دَاوُدُ الْمِحْرَابَ فَقَالَ يَا رَبِّ قَدْ ضَجَّتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ مِمَّا حَكَمْتَ بِهِ فَأَوْحَى إِلَيْهِ رَبُّهُ أَنَّ الَّذِي كَانَتِ الْبَقَرَةُ فِي يَدِهِ لَقِيَ أَبَا الْآخَرِ فَقَتَلَهُ وَ أَخَذَ الْبَقَرَةَ مِنْهُ فَإِذَا جَاءَكَ مِثْلُ هَذَا فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا تَرَى وَ لَا تَسْأَلْنِي أَنْ‌ أَحْكُمَ حَتَّى الْحِسَابِ. (الکافی، جلد ۷، صفحه ۴۳۲)

که من تا روز قیامت بر اساس علم غیب قضا و حکم نمی‌کنم و بنای حکم و قضا بر این نیست که بر اساس علم غیب باشد بلکه مصلحت بر این است که حکم بر اساس همین موازین باشد و اینکه بنا نیست بر اساس علم غیبی باشد نه اینکه علم غیب هست و مصلحت در قضای به آن نیست بلکه چون مصلحت در این است که علم غیب کسی نداشته باشد و به تبع قضا هم بر طبق آن واقع نمی‌شود.

خلاصه اینکه این روایات بر این دلالت نمی‌کنند که این علم اگر باشد نمی‌توان یا نباید بر اساس آن قضا کرد بلکه با این هم سازگاری دارند که در غیر از زمان حضرت حجت سلام الله علیها، این علم وجود ندارد هر چند به اینکه ائمه علیهم السلام نمی‌خواستند به واقع علم پیدا کنند و لذا حضرت داوود هم از خدا خواست که این علم را از او بگیرد نه اینکه با اینکه علم داشت بر اساس آن قضا نکند.

بلکه مستفاد از آن روایت این است که خداوند این علم را به کسی نداده است و لذا بر اساس آن هم قضا نشده است و در حقیقت این روایات خبر از قضیه خارجیه است که در زمان حضرت حجت سلام الله علیها، خداوند این علم را به ایشان می‌دهد و ایشان بر اساس آن قضا می‌کند. دقت کنید که مفاد روایت این است که خداوند علم غیبی که منشأ قضا باشد به کسی نمی‌دهد نه اینکه علم غیب را به کسی نداده است تا اشکال شود ائمه علیهم السلام در برخی موارد به غیب علم داشته‌اند.

برچسب ها: علم قاضی

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است