توریه در قسم (ج۳۷-۲۹-۸-۱۴۰۰)

نوشته شده توسط مقرر. ارسال شده در فقه سال ۰۱-۱۴۰۰

بحث در توریه حالف است و گفتیم به نظر ما مختار مشهور صحیح است و استدلال آنها در حقیقت حاکی از همان نکته‌ای است که ما در مساله قسم به خدا عرض کردیم که قسم باید رادعیت داشته باشد و نکته اعتبار قسم بر اساس همین رادعیت از کذب نوعی اماریت و کاشفیت از صدق دارد.

و البته ما گفتیم کسی وجود خدا را هم محتمل بداند، قسم به خدا از او صحیح است و فقط قسم به خدا از منکرین خدا صحیح نیست، البته نه اینکه قسم به خدا برای آنها ممکن نیست بلکه از این جهت که این قسم هیچ رادعیتی ندارد.

اما مثل مرحوم محقق عراقی قسم به خدا را در حق این افراد غیر ممکن دانستند چون قسم از اموری قصدی است و مرحوم محقق خوانساری هم فرمودند قسم به معنای تعظیم محلوف به است و برای کسی که منکر خدا ست قسم به خدا ممکن نیست چون ارزشی برای خدا قبول ندارد. از کلمات مرحوم علامه هم همین نکته استفاده می‌شود و ظاهرا شهید ثانی هم همان را قبول دارد.

مرحوم علامه در کتاب ایمان در ضمن بحث از انعقاد قسم کافر، بعد از نقل اختلاف علماء در این مساله فرموده‌اند:

«و المعتمد: أن نقول: إن كان الكفر باعتبار جهله بالله تعالى و عدم علمه به، إمّا بأن يجحد الربّ تعالى، أو يشبهه بغيره، كالمجوس، فهذا لا تنعقد يمينه، لأنّه يحلف بغير الله تعالى.

و إن كان باعتبار جحده نبوّة أو فريضة معلومة الثبوت من دين الإسلام، انعقدت يمينه بالله تعالى، لوجود المقتضي للانعقاد، و هو: الحلف بالله تعالى من عارف به عاقل، لا ولاية لأحد عليه.» (مختلف الشیعة، جلد ۸، صفحه ۱۷۲)

مرحوم شهید در مسالک این کلام را به این صورت نقل کرده است:

«و فصّل العلامة في المختلف جيّدا فقال: إن كان كفره باعتبار جهله باللّه و عدم علمه به لم تنعقد يمينه، لأنه يحلف بغير اللّه، و لو عبّر به فعبارته لغو، لعدم اعتقاده ما يقتضي تعظيمه بالحلف به. و إن كان جحده باعتبار جحد نبوّة أو فريضة انعقدت يمينه، لوجود المقتضي و هو الحلف باللّه تعالى من عارف به إلى آخر ما يعتبر.» (مسالک الافهام، جلد ۱۱، صفحه ۲۰۴)

همین تعلیل که در این جا ذکر کرده‌اند که قسم کسی که منکر خدا ست منعقد نمی‌شود چون برای خدا عظمتی قائل نیست، در کتاب قضاء هم وجود دارد و عجیب است که این علماء چرا در باب قضاء به از این نکته غفلت کرده‌اند و گفته‌اند کافر منکر هم باید به خدا قسم بخورد!

ممکن است گفته شود در باب قضاء بر اساس روایات قسم مطابق نیت محلوف له واقع می‌شود و محلوف له برای خدا ارزش قائل است و ما از این مطلب هم جواب دادیم که این روایت برای ایجاد رادعیت از کذب در حق حالف است که توریه در قسم ارزشی ندارد و قسم کاذبا واقع می‌شود و کسی که از اساس منکر خدا ست، قسم به خدا در حق او رادعیت ندارد.

در هر حال معروف به فقهاء این است که توریه در قسم ارزشی ندارد و قسم واقع می‌شود و حتی اگر حاکم بداند که حالف در قسم توریه می‌کند، قسم منعقد می‌شود و صحیح است (یعنی ارزش قضایی دارد و مثل فصل خصومت بر آن مترتب است) در مقابل مرحوم آقای خویی معتقد است توریه در قسم واقع می‌شود در نتیجه قسم صحیح نخواهد بود و آثار بر آن مترتب نیست.

مشهور از روایت مسعدة بن صدقة این را فهمیده‌اند که توریه در قسم اثری ندارد و قسم بر اساس نیت مظلوم واقع می‌شود و حتی اگر حالف در نیت هم توریه کند، قسم بر اساس نیت محلوف له واقع می‌شود. در نتیجه اگر حاکم به توریه حالف هم علم داشته باشد چون این توریه اثری ندارد و قسم بر نفی نیت مظلوم واقع می‌شود، میزان باب قضاء (قسم بر انکار ادعای مدعی) محقق می‌شود و حاکم بر اساس آن حکم می‌کند. پس درست است که این فرد در قسم توریه کرده است اما بر اساس تعبد شارع، قسم او بر انکار همان ادعای مدعی واقع شده است و اثر بر آن مترتب است.

اما مرحوم آقای خویی فرمودند میزان باب قضاء، قسم بر انکار ادعای مدعی است و اگر حالف در نیت توریه کند، بر انکار ادعای مدعی قسم نخورده است پس اثر هم بر آن مترتب نیست و قسم بر چیزی غیر از انکار ادعای مدعی، در حقیقت نکول از قسم است و اثر نکول از قسم بر آن مترتب است نه اثر قسم!

پس هر دو طرف دعوا قبول دارند که قسم ارزشی دارد که بر انکار ادعای مدعی باشد، مرحوم آقای خویی می‌فرماید با توریه حالف، چنین قسمی رخ نداده است که منظور این است که حقیقتا چنین قسمی رخ نداده است و مشهور می‌گویند بر اساس تعبد شارع، حتی با توریه حالف هم چنین قسمی رخ داده است و مرادشان این است که قسم با توریه، تعبدا همان آثار قسم حقیقی بر انکار ادعای مدعی را دارد و در حقیقت مشهور بر اساس حکومت روایت مسعدة آثار قسم را بر این قسم مترتب می‌دانند. هم آثار دنیوی و هم آثار اخروی قسم بر انکار ادعای مدعی، بر قسم با توریه حالف، هم مترتب است. و ما هم گفتیم حق با مشهور است و مستفاد از روایت مسعدة همین است که مشهور فهمیده‌اند. روایت مسعدة در مقام تحکیم و تثبیت رادعیت حلف است تا کسی که ظالم است نتواند بر اساس توریه در نیت، از آثار و عواقب قسم دروغ رهایی پیدا کند و اینکه حتی قسم بر اساس توریه در نیت هم مثل همان قسم کذب است تا ظالم از دروغگویی و تضییع حق مردم و انکار حقوق آنان اجتناب کند و گمان نکند با توریه در قسم می‌تواند از آثار قسم دروغ رهایی پیدا کند.

مساله توریه اختلافی است که آیا موضوعا کذب نیست یا کذبی است که از حرمت کذب استثناء شده است و ... مرحوم شیخ با اینکه در مکاسب محرمه به حکم تکلیفی توریه نپرداخته‌اند اما در همین بحث معتقدند قسم بر اساس توریه تکلیفا حرام است چون به تضییع حق مردم منجر می‌شود حتی اگر توریه را در موارد دیگر کذب ندانیم و اگر هم کذب باشد، حرام نباشد. در هر حال از نظر علماء قسم توریه‌ای، یا حقیقتا قسم دروغ است و یا تعبدا قسم دروغ است.

ما به ناچار به بحث توریه اشاره خواهیم کرد و هر چند با شیخ در این بیان موافق نیستیم اما در این مساله با مشهور و از جمله شیخ موافقیم که بر اساس حکومت روایت مسعدة، قسم توریه‌ای همه آثار دنیوی و اخروی قسم دروغ را دارد.

برچسب ها: قسم, احکام قسم, توریه در قسم

چاپ