تعریف مدعی (ج۱۰۰-۱۶-۱۲-۱۴۰۰)

بحث در ضابطه و تعریف مدعی است. یک تعریف این بود که مدعی کسی است که «یترک لو ترک» و تعریف دیگر این بود که مدعی کسی است که امر مخفی را بیان می‌کند و خلاف ظاهر حرف می‌زند و تعریف سوم این بود که مدعی کسی است که حرف او خلاف اصل است. مرحوم آقای خویی تعریف چهارمی در کنار سایر تعاریف ذکر کردند. ایشان فرموده‌اند کسی که مدعی وفای به دین است حتما مدعی است در حالی که اگر ادعایش را رها کند، نزاع رها نمی‌شود و از او مطالبه می‌شود پس تعریف مدعی به اینکه کسی است «یترک لو ترک» تعریف تمامی نیست.

اما اینکه گفته شده است مدعی کسی است که قولش مخالف ظاهر است اگر منظور از ظاهر اصل باشد که به تعریف سوم برگشت می‌کند و اگر منظور غیر آن است هیچ معنایی ندارد. مثلا کسی که زوجیت را ادعا می‌کند قول او با چه ظاهری مخالف است؟ یا مثلا کسی که ادعا می‌کند مالی را فروخته است یا خریده است قول او با چه ظاهری مخالف است؟

اما به نظر می‌رسد اولا منظور کسانی که مدعی را این طور تعریف کرده‌اند انحصار ضابطه در آن نیست تا گفته شود هر کس حرفش خلاف متعارف است مدعی است پس اگر یک زمانی قرض دادن امر متعارفی باشد کسی که منکر قرض است مدعی باشد بلکه منظور این است که یکی از ملاکات مدعی این است که فرد خلاف متعارف را ادعا کند و ثانیا منظور از ظاهر یعنی آنچه متعارف است. کسی که قولش خلاف متعارف و معمول باشد مدعی است که در همان روایت هم ذکر شده بود که اگر از هر کسی در مکه است سوال کنید خواهد گفت که جهیزیه را خانواده دختر می‌دهند.

اما اینکه گفته شده است مدعی کسی است که قولش خلاف اصل باشد هم تعریف ناتمامی است چون در برخی موارد اصلی وجود ندارد با این حال مدعی و منکر وجود دارد. مثلا در موارد توارد حالتین که یا اصل جاری نیست یا به تعارض ساقط است، قول مخالف اصل معنا ندارد. مثلا کسی که چند بار هم قرض کرده است و هم وفاء کرده است و نمی‌داند فعل آخر او قرض بوده است یا وفاء اصلی جاری نیست در حالی که کسی که قرض را ادعا می‌کند مدعی است.

عرض ما این است که در موارد توارد حالتین استصحاب جاری نیست اما اصل برائت که جاری است. در هر مساله‌ای یا دلیل اجتهادی وجود دارد و یا مجرای یکی از اصول عملیه خواهد بود و هیچ مساله‌ای را نمی‌توان یافت که در آن هیچ اصلی جاری نباشد.

بعد فرموده‌اند تعریف صحیح برای مدعی این است که مدعی کسی است که مدعی چیزی بر دیگری است و از نظر عقلاء یا عرف مکلف به اثبات گفته خودش است.

همان اشکالی که ایشان به تعریف اول وارد دانستند به تعریف خود ایشان هم با ظاهر بدوی آن وارد است چون کسی که مدعی است دینش را وفاء کرده است اگر چه مکلف به اثبات است اما اصلا بر شخص دیگری چیزی ادعا نمی‌کند. او که از طرف مقابل چیزی مطالبه می‌کند و بر او چیزی ادعا نمی‌کند بلکه صرفا می‌گوید من بدهکار نیستم.

بله می‌توان این طور توجیه کرد که چنین شخصی هم بر طرف مقابل ادعا می‌کند که او دینش را استیفاء کرده است. اما در همان تعریف اول هم توجیه جا دارد و اینکه منظور این باشد که مدعی کسی است که اگر خصومت و نزاع را ترک کند، نزاع تمام می‌شود و کسی که مدعی وفای به دین است اگر این ادعایش را ترک کند یعنی بپذیرد که بدهکار است نزاع تمام می‌شود که خود آقای خویی هم در آخر کلامشان به این توجیه اشاره کرده‌اند.

به نظر ما بعید نیست مدعی کسی است که قول او مخالف با حجت است یا مطابق با حجت نیست و به تعبیر دیگر مدعی کسی است که گفته‌اش نیازمند به اثبات است به نحوی که اگر اثبات نکند حجتی بر خلاف گفته او وجود دارد حالا آن حجت ممکن است اصل عملی باشد یا اماره باشد. اگر منظور از اینکه مدعی کسی است که قولش خلاف اصل است کسی باشد که قولش مخالف حجت باشد همان تعریفی است که ما گفتیم و اگر منظور اصل عملی باشد متفاوت خواهد بود.

آنچه هم در روایت آمده است که مستفاد از آن این است که مدعی کسی است که قولش خلاف متعارف باشد با آنچه گفتیم منافات ندارد چون خود آن متعارف حجت است. یعنی همان طور که ید اماره ملکیت است، در موارد جهیزیه هم به خاطر تعارف این مساله که جهیزیه از طرف خانواده زن به خانه مرد داده می‌شود حجت این است که زن مالک است و

گرنه در موارد جهیزیه چون هم مرد و هم زن ید دارند، ید آنها هیچ ارزشی ندارد و اماره ملکیت نیست چون ید نشانه ملکیت است نسبت به کسی که ید ندارد اما دو نفر که هر دو ید دارند، ید هیچ کدام در مقابل دیگری که او هم صاحب ید است نشانه ملکیت نیست.

بر اساس این روایت خود تعارف در مساله جهیزیه حجت بر ملکیت دانسته شده است و به تبع آن هم گفته شده است مرد مدعی است و باید ادعایش را اثبات کند.

برچسب ها: مدعی, خواهان, تعریف مدعی

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است