جلسه شصت و نهم ۱۵ اسفند ۱۳۸۹

باسمه تعالی

منشا قول مرحوم نایینی چیست؟ چرا اصولی بزرگی مانند ایشان چنین کلامی گفته اند؟ یقینا ایشان نیز به ضابطه ای که گفته ایم واقف بوده اند.

شاید منشا چنین قولی این بوده است که ما در مواردی که مدخول «کلّ» مطلق است و مواردی که مدخول آن مقید است تفاوتی در مفهوم استعمالی «کلّ» نمی بینیم و این به وجدان واضح است. پس شمول و عموم مدخول «کلّ» باید امری جدای از مفهوم «کلّ» باشد و این یعنی شمول و عموم مدخول باید از مقدمات حکمت استفاده شود. به عبارت دیگر اگر خود «کلّ» دالّ بر عموم و شمول تمام افراد مدخولش حتی بدون جریان مقدمات حکمت بود باید مفهوم «کلّ» در مواردی که مدخول آن قیدی ندارد با مفهوم آن در مواردی که مدخولش مقید است متفاوت باشد و حال اینکه وجدانا چنین نیست.

اما این کلام نیز خلطی است که اتفاق افتاده است. در حقیقت بین دو معنای مختلف اطلاق که مشترک لفظی هستند تفکیک نشده است. یک معنای اطلاق همان است که ناشی از جریان مقدمات حکمت است و یک معنای اطلاق یعنی عدم قید هر چند مقدمات حکمت جاری نباشند. و در این جا که گفته اند «کلّ» دلالت بر عموم مدخولش می کند ان مطلقا فمطلقا یعنی اگر مدخولش  قیدی نداشت نه اینکه اگر مدخولش مطلق به معنای مجرای مقدمات حکمت باشد. و شاهد این حرف هم وجدان است حتی بالاتر از آن جریان مقدمات حکمت در مدخول «کلّ» محال است چرا که مقدمات حکمت جایی جاری هستند که کلام قابلیت اجمال و اهمال را داشته باشد و فرض ما این است که در مدخول «کلّ» اجمال و اهمال جا ندارد پس مقدمات حکمت جاری نخواهند بود.

نکته دیگری که نسبت به کلام مرحوم نایینی استفاده می شود این است که ایشان می فرمایند «کلّ» یک شمول و عمومی نسبت به انواع مدخولش دارد و یک عموم و شمول نسبت به افراد هر نوعی از انواع مدخولش.

عموم و شمول نسبت به انواع مدخولش متوقف بر مقدمات حکمت است ولی عموم و شمول نسبت به افراد هر یک از انواع احتیاجی به مقدمات حکمت ندارد.

مثلا اگر گفت «اکرم کلّ عالم» شمول حکم نسبت به انواع عالم مانند فقیه و نحوی و فیلسوف و ... محتاج مقدمات حکمت است پس اگر مدخول را مقید به انواع خاصی بکند مثلا بگوید «اکرم کلّ عالم غیر فیلسوف» در این صورت «کلّ» تخصیص نخورده است. اما شمول «کلّ» نسبت به افراد هر یک از انواع مانند تک تک فقهاء و ... محتاج مقدمات حکمت نیست و لذا اگر بگوید «اکرم کلّ عالم الا سیبویه» تخصیص «کلّ» خواهد بود.

این حرف ایشان نیز بدون دلیل است و ما از وجدان خلاف آن را مشاهده می کنیم. اگر «کلّ» خودش معین افراد هر نوع باشد چرا همین حرف را در مورد انواع نمی گویید؟ نسبت انواع به طبیعت مانند نسبت افراد به انواع و اصناف است. چه تفاوتی بین این دو مورد هست؟ علاوه که شمول نسبت به افراد متاخر از شمول نسبت به انواع است.

مرحوم اصفهانی در اینجا کلامی دیگر دارند که حرف صحیحی است ایشان می فرمایند هر عام دو شمول دارد یک شمول احوالی است و یک شمول افرادی است. در شمول افرادی نیازی به مقدمات حکمت نداریم و خود «کلّ» شمول و عموم نسبت به افراد مدخول را افاده می کند اما نسبت به شمول احوالی نیازمند مقدمات حکمت هستیم.

مثلا «کلّ عالم» یک شمول افرادی دارد که یعنی زید عالم و عمرو عالم و ... شمول حکم نسبت به این افراد نیازی به مقدمات حکمت ندارد و یک شمول احوالی دارد که مثلا زید در حالت نشسته یا ایستاده یا با عمامه یا بدون عمامه و ... که همه این احوال مشمول حکم هستند و این نیازمند مقدمات حکمت است مگر اینکه در برخی موارد احوال نیز به افراد مختلف برگردند که در آن صورت باز هم نیاز به مقدمات حکمت نیست.

 

و السلام علیکم

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است