جلسه شانزدهم ۱۶ مهر ۱۳۹۰

بحث در مساله انصراف بود که به تناسب بحث اطلاق مرحوم آخوند مطرح کردند چون از مقدمات اطلاق عدم قرینه بر تقیید بود و یکی از انحاء تقیید انصراف است و گفتیم بحث انصراف اختصاص به اطلاق ندارد و حتی در الفاظی که وضع نیز دارند انصراف جا دارد.

بحث حقیقت انصراف و ماهیت آن گذشت.  گفتیم انصراف یعنی انتقال ذهن به یک معنا به خاطر انس ذهن به آن معنا. مثل انس ذهن به غیر انسان از لفظ حیوان. حیوان به حسب وضع و لغت معنای عامی دارد و هر جان دار و دارای روح و حیات حیوان است اما منصرف از آن غیر از انسان است. ذهن مانوس به برخی از مصادیق این مفهوم است. و لذا در مثل نماز در لباس حیوان حرام گوشت باطل است ذهن به غیر انسان منتقل می شود.

اما اقسام انصراف را برخی تا ده قسم رسانده اند ولی برخی از این تقسیم ها منشا اثر نیستند و لذا لازم نیست تمام آنها گفته شود مرحوم شیخ شش قسم از انصراف را ذکر کرده اند که مرحوم آخوند پنج قسم از آنها را ذکر کرده است که در حقیقت مراتب انصراف هستند.

اول) انصراف خطوری. این قسم فقط در کلام شیخ آمده است و مرحوم آخوند آن را ذکر نکرده است. ذهن گاهی با اطلاق لفظ به یک طرف سوق پیدا می کند اما به نحوی است که شخص در همان مرحله اول می داند که خصوصیتی برای آن مورد نیست. مثلا اگر گفت اغسل ثوبک بالماء الجاری مرة کسی که در کنار کوفه است ذهنش منصرف به آب فرات می شود ولی همان اول می داند که این آب خصوصیتی ندارد و تفاوتی بین آب های جاری نیست. و از همین قبیل است ماء البئر لاینجسه الشیء الا ما غیر لونه او طیبه اولین چیزی که به ذهن مخاطب سرایت می کند چاه منزل خود او است ولی از همان ابتدا می داند که آن چاه خصوصیتی ندارد. شکی نیست که این انصراف هیچ مانعیتی از انعقاد اطلاق ندارد.

 

دوم) انصراف بدوی که در کلام شیخ و آخوند آمده است. ذهن مانوس به برخی از مفاهیم هست ولی در اولین وهله فرد متوجه عدم خصوصیت مورد نیست اما با ادنی تامل این توهم بر طرف می شود و فرد جزم به عدم خصوصیت پیدا می کند. این قسم شایع است و باید مراقب بود که به خاطر این انصراف در اشتباه نیافتاد. این قسم از انصراف هیچ تاثیری در مدلول لفظ و مانعیت اطلاق ندارد.

مثال این قسم: السجود علی الیدین ... کسی ممکن است ادعا کند منصرف از یدین کفین است و لذا کسی که کفین ندارد لازم نیست دستش را بر روی زمین بگذارد. اما این انصراف بدوی است و لذا در مثل اغسلوا ایدیکم کسی نگفته است فقط باید کف را شست.

در برخی از موارد ذهن سوق به حصه ای از مفهوم عام دارد ولی با تامل و درنگ این انصراف زایل می شود و فرد می پذیرد که فرقی بین آن مورد و باقی موارد نیست.

و شاید از همین قبیل باشد انصراف اطلاقات به مصادیق قدیم مفاهیم. مثلا اگر می گفتند کسی که مسافرت کند به ذهن با همان وسائل ابتدایی به ذهن میامده است اما با تامل ذهن می فهمد که خصوصیتی برای آن وسایل نیست و وسائل جدید تفاوتی با آنها ندارند.

سوم) ذهن با حصه ای انس دارد به نحوی که مانع از شکل گیری ظهور کلام در اطلاق و سریان می شود. و با وجود این انصراف نمی توان به کلام برای اطلاق و سریان اکتفاء کرد. از همین قبیل برخی از موارد قدر متیقن در مقام تخاطب است. و شاید از همین قبیل باشد انصراف کلام وضع الکف علی الارض به وضع باطن و کف دست بر زمین. توجه کنید که کف الید در عربی با کف دست در فارسی متفاوت است و کف الید در عربی به تمام از مچ تا پایین گفته می شود. مثلا برخی انگشت را در هنگام دعا به سمت کف دست می چرخانند و هیچ دلیلی ندارد و شاید منشا این کار این باشد که در روایات دارد که خداوند حیا می کند کف فیه العقیق را برگرداند و غیر عرب زبان ها از این مساله کف دست به ذهنشان خطور کرده است. در این قسم ذهن نفی وضع برای مصادیق دیگر نمی کند.

چهارم) ذهن آنقدر با آن قسم انس پیدا کرده است به نحوی که نفی وضع از غیر می کند و می گوید لفظ فقط برای این مصداق وضع شده است. از همین قبیل است نماز در وبر ما لایوکل لحمه که از موارد ما لا یوکل لحمه انسان است اما ذهن نفی حکم برای انسان می کند و می گوید مراد از این روایت یعنی حیواناتی که قابلیت اکل دارند. و لذا کسی ذهنش به نماز در موی انسان نمی رود.

پنجم) گاهی انصراف این گونه است که لفظ را مشترک بین این مصداق و غیر آن می کند یعنی لفظ در معنای انصرافی حقیقت می شود و لفظ از قبیل مشترک لفظی می شود. و شاید ادعا شود حیوان مشترک لفظی است بین اعم از انسان و حیوان و بین خصوص غیر انسان.

ششم) انصراف به گونه ای است که باعث نقل لفظ به معنای منصرف الیه می شود.

قسم اول و دوم که مانع از انعقاد اطلاق نیست و قسم سوم و چهارم نیز شکی نیست که مانع از انعقاد اطلاق است. قسم پنچم نیز نقش دارد و باعث اجمال لفظ می شود. و قسم ششم هم که باعث نقل شده است به معنا و مصداق جدید.

و السلام علیکم

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است