جلسه بیست و ششم ۳۰ آبان ۱۳۹۰

بحث در اطلاق مقامی بود. گفتیم اطلاق مقامی عبارت است از سکوت و عدم تنبیه بر امری که مستلزم علم به حکم شریعت و موقف شارع در رابطه با آن حکم است.

تفاوت اطلاق مقامی با اطلاق لفظی بر اساس همین تعریف روشن می شود.

تفاوت اول که دیروز هم بیان شد این است که اطلاق لفظی از مقوله ظهور و دلالت لفظ است چه قائل به وضع باشیم که مبنای مشهور قبل از سلطان العلما است و چه قائل به مبنای مقدمات حکمت باشیم که مشهور متاخر از سلطان العلما است. به هر حال بر اساس اطلاق لفظی ظهور و دلالت لفظی شکل می گیرد. اما در اطلاق مقامی دلالت از مقوله دلالت لفظ نیست بلکه عدم تنبیه و سکوت علم آور است.

ممیز دوم گفتیم اطلاق لفظی مبنی بر بنای عقلا است. یعنی حجت است فقط ولی ملاک اطلاق مقامی حکم عقل است نه بنای عقلا و عقل قائل به اعتبار علم است ذاتا و اعتبار علم نیازی به اعتبار عقلا و جعل و تعبد و حجیت اعتباری ندارد بلکه حجیتش ذاتی است. پس یکی از تفاوت های اطلاق لفظی و اطلاق مقامی حجیت بر اساس عقل قطعی در اطلاق مقامی است اما اطلاق لفظی چون به ملاک ظهور است حجیتش به ملاک بنای عقلا است.

برخی از این مباحثی که در اطلاق مقامی مطرح می شود در بحث سیره نیز جاری است.

۳. ممیز سوم این است که در اطلاق لفظی عدم وجدان مقید کافی است برای اطلاق. یعنی اطلاق حجت است مگر اینکه به مخصص دست پیدا کنیم صرف اینکه در واقع مخصصی باشد اما به دست ما نرسیده باشد مانع از حجیت اطلاق نیست. اما در اطلاق مقامی احراز عدم تنبیه شارع لازم است و لذا اگر احتمال بدهیم که شارع تنبیه داده است و لو بر اساس روایت ضعیفی که وارد شده است دیگر اطلاق مقامی جا ندارد مثل سیره. چون اطلاق مقامی از این باب بود که سکوت شارع چون مفوت غرض الزامی مولی است لذا قائل به اطلاق می شدیم اما اگر احتمال دادیم شارع ساکت نبوده است دیگر اطلاق مقامی ثابت نیست. بله ممکن است از عدم وصول کشف عدم صدور کنیم. و لذا باید ردع متناسب با مساله باشد و اگر مساله از مسائل مبتلا به بود باید دلالتی محکم و روایتی محکم باشد.

۴. اطلاق مقامی متقوم به عدم قید متصل و منفصل است به خلاف اطلاق لفظی که فقط مقید به عدم قید متصل است. و لذا اگر شارع به نحو منفصل تنبیه داده باشد اصلا اطلاق مقامی شکل نمی گیرد نه اینکه شکل می گیرد ولی حجت نیست دلیل آن هم این است که گفتیم باید شارع تنبیه نداده باشد و این در صورتی است که هیچ قید متصل و منفصلی نباشد. اما در اطلاق لفظی این گونه نبود و اگر قید متصلی نبود اطلاق شکل می گرفت اما در صورتی که قید منفصل بود اطلاق حجت نبود.

۵. اطلاق لفظی متقوم به این است که متکلم در مقام بیان باشد هر چند به اصل عقلایی ولی در اطلاق مقامی چنین چیزی شرط نیست و چه بسا اصلا تقیید ممکن نباشد اما اطلاق مقامی جاری است. مثلا الفاظ محمول بر معانی عرفی خود هستند بر اساس اطلاق مقامی است چرا که اگر مراد شارع معنایی متفاوت از معنای عرفی بود باید توجه بدهد و سکوت شارع از بیان اصطلاح خاص در مقابل لغت و عرف دلیل بر این است که رویه شرع در مفاهیم و لغات همان رویه عرفی است. و این در حالی است که مولی در هر دلیلی که می گوید مثل اغسل ثوبک در مقام بیان این نیست که مراد من همان معنای عرفی است بلکه در مقام بیان لزوم شستن لباس است ولی اطلاق مقامی دلالت بر این دارد.

اطلاق مقامی زیر بنای اعتبار تمام ظواهر و حجج و امارات است.

۶. در اطلاقات لفظی به معنای سریان و توسعه است و در مقابل آن تقیید و تضییق است در حالی که در اطلاق مقامی ممکن است از اول یک معنای ضیق و محدود باشد و اطلاق مقامی اصلا به معنای سریان و شمول نیست.

۷. اطلاق لفظی همه جایی است و در همه جا جاری است اما اطلاق مقامی فقط جایی جاری است که غرض لزومی در معرض فوات باشد. اما اطلاق لفظی در همه موارد جاری است چه غرض لزومی باشد چه غرض غیر لزومی باشد اعتبار اطلاق لفظی متوقف بر فوات غرض لزومی نیست بر خلاف اطلاق مقامی.

در اطلاق مقامی سکوت شارع باعث از دست رفتن غرض لزومی می شود و اگر جایی غرض لزومی از دست نرود اطلاق مقامی جاری نیست. و لذا اطلاق مقامی در اطراف علم اجمالی جاری نیست چون با سکوت شارع حداکثر مردم احتیاط می کنند و انجام احتیاط از طرف مردم غرض لزومی فوت نمی شود.

۸. اطلاق مقامی خلاف اصل است ولی اطلاق لفظی مطابق اصل است. یعنی هر جا شک کنیم در مقام بیان است یا نه اصل این است که مولی در مقام بیان است اما هر کجا شک در اطلاق مقامی کنیم اصل عدم جریان اطلاق مقامی است.

۹. مقامی که در باب اطلاق مقامی هست با مقامی که مولی در مقام بیان در مقدمات حکمت است متباین است. مقام در اطلاق مقامی مقام تحفظ بر اغراض لزومی است یا به عبارت دیگر در مقام حکمت است اما مقام بیان در مقدمات حکمت یعنی متکلم در مقام مجمل و مهمل گویی نیست.

مرحله دوم بحث از اقسام اطلاق مقامی است. اطلاق مقامی در اصطلاح قوم بر مواردی اطلاق شده است که برخی از آن موارد ربطی به اطلاق مقامی ندارد.

اول) روایات بیانیه. مثل اینکه در روایت هست که وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله را برای ما نقل می کند. برخی بر این اطلاق مقامی گفته اند. عرض ما این است که این همان اطلاق لفظی است. اگر گفت توضا یقینا شما می گویید اطلاق لفظی است یعنی اگر گفت الوضوء غسلتان و مسحتان شما می گویید دلالت این کلام بر نفی غسل گوش به اطلاق لفظی است اما اگر گفت وضو این است که انجام می دهم اطلاق مقامی است در حالی که این همان اطلاق لفظی است یعنی یا حقیقتا اطلاق لفظی است یا همان ملاک و معیار و شرایط اطلاق لفظی در آن جاری است.

دوم) اطلاقاتی که اصلا به معنای سریان و شمول نیست. اگر مولی توجه ندهد به چیزی که اگر آن از نظر شارع لازم باشد مستلزم فوت غرض لزومی است.

سوم) جایی که اصلا تقیید ممکن نیست.

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است