جلسه سی و چهارم ۲۸ آذر ۱۳۹۰

بحث در تبیین کلام مرحوم اصفهانی در انکار عقلی بودن حسن و قبح و منجزیت قطع بر اساس حسن و قبح بود. محصل کلام ایشان این بود که عقل مجالی برای حکم به حسن و قبح در مسائل ندارد چرا که عقلی بودن احکام فقط در قضایای برهانی معنا دارد و قضایای برهانی تا وقتی منتهی به ضروریات شش گانه نشود برهانی نیستند و حسن و قبح به هیچ کدام از ضروریات شش گانه بر نمی گردد و لذا حسن و قبح امری جعلی است که تابع قرار داد عقلاء است و لذا منجزیت قطع هم تابع بنای عقلاء است و امری جعلی است و لذا برای شارع امکان دارد منع از منجزیت قطع کند و خودش روش مستقلی در پیش بگیرد. شان حجیت قطع شان حجیت خبر واحد است که اعتبار آن دائر مدار عدم ردع از طرف شارع است.

این مساله آثار مهمی در پی دارد از جمله اینکه عده ای از اخباریین تصریح کرده اند که قطع حاصل از غیر کتاب و سنت نمی تواند مبنای عمل باشد و حجت نیست بر اساس همین حرف مرحوم اصفهانی معنا و توجیه پیدا می کند.

مثل مرحوم آخوند که قائل به حجیت ذاتی قطع هستند می گویند شارع نمی تواند مانع از حجیت قطع بشود و قطع در هر صورت حجیت است حتی قطع قطاع حجت است حجیت را شارع به قطع نداده است که بتواند از آن بگیرد.

اما طبق مرحوم اصفهانی شارع می تواند از عمل به قطع منع کند. حجیت قطع از قضایای مشهوره است که آرای عقلا بر آن تطابق دارد و جزو آرای محموده عقلا برای حفظ نظام و بقای نوع است.

ما عرض کردیم ضروریات شش گانه ای که در منطق آمده است به چهار چیز بر می گردد که عبارتند از اولیات و فطریات و وجدانیات و حدسیات

هر چه غیر از این چهار تا به حدسیات بر می گردد مثلا متواترات که به حدسیات بر می گردد همان طور مشاهدات و تجربیات هم از حدسیات است. یعنی همه این موارد قطع بر اساس حدس پیدا می شود. پس پیدایش قطع بر اساس حدس مناشئ مختلفی دارد مثل اینکه از تجربیات باشد یا از مشاهدات باشد یا متواترات باشد.

مرحوم آقای صدر خواسته اند اقدام به ابتکاری کنند و می گویند حصول قطع بر اساس قضایایی که بر اساس مشاهده و تجربیات است طبق منطق ارسطویی ممکن نیست. یعنی طبق منطق ارسطو نمی توان اثبات کرد از تجربه قطع حاصل می شود. بلکه طبق منطق ارسطو تجربه باعث قوت احتمال و ظن و حداکثر اطمینان خواهد بود ولی قطع آور نخواهد بود.

ایشان می فرمایند حصول قطع بر اساس تجربه را در منطق ارسطو باید بر اساس استقراء اثبات کرد و استقراء بر اساس حساب احتمالات منشا قطع می تواند باشد. اما باید توجه کرد که احتمال خلاف هیچ گاه منتفی نمی شود. هر چقدر موارد بیشتری ضمیمه شود احتمال مخالف ضعیف تر می شود اما هیچ گاه احتمال مخالف به طور کامل از بین نمی رود و منتفی نمی شود. پس بر اساس منطق ارسطویی نمی توان حصول قطع بر اساس حدسیات و متواترات و مشاهدات و تجربیات را اثبات کرد.

ایشان می فرمایند تا زمان ما این مشکل حل نشده باقی مانده است. بعد در صدد حل بر آمده اند. ایشان می گوید خداوند در نفس انسان قوه ای قرار داده است که اگر درجه احتمال به یک حد از ضعف رسید نفس انسان قدرت بر حذف آن احتمال دارد. و اینکه بگوید این احتمال دیگر نیست نه اینکه نادیده بگیرد بلکه نفی می کند. نفی وجود آن احتمال در نفس می کند. و نفس انشاء می کند نفی وجود آن احتمال را در خودش.

البته به نظر ما این همان نادیده گرفتن احتمال است. یعنی همان عدم اعتنا به آن احتمال است. البته ممکن است این گونه توضیح بدهیم که درست است که احتمال بر اساس حساب احتمال منتفی نمی شود اما احتمال متقوم به نفس انسان است و اگر نفس انسان نبود احتمالی هم نبود و نفس انسان قدرت نفی این احتمال ضعیف را در خودش دارد. یعنی نفس این احتمال را در خودش نفی می کند.

اما نسبت به کلام مرحوم اصفهانی که گفتند تاثیر قطع در وجوب متابعت و در استحقاق مدح و ذم جعلی و عقلایی است و عقلی نیست.

یکی از ضروریات اولیات است که خود مرحوم اصفهانی هم قبول دارند که جزو ضروریات است. ایشان گفتند وجوب متابعت از قطع از ضروریات اولیه نیست چون در اولیات اختلاف واقع نمی شود ولی در این مساله عقلا اختلاف دارند پس از اولیات نیست و به تبع ذاتی باب برهان هم نیست.

اما ما عرض می کنیم در قضایای اولیه باید تصور طرفین برای جزم به حکم کافی باشد اما اگر کسی آمد تشکیک در آن کرد این دلیل نمی شود که قضیه اولیه نباشد. و الا هیچ قضیه قطعی در دنیا پیدا نمی شود چون در تمام مسائل اولیه بالاخره یک فرد از عقلا پیدا می شود که تشکیک در آن کند هر چند آن فرد سوفسطایی باشد.

به نظر ما این قضیه از اولیات است یعنی صرف تصور طرفین برای جزم به حکم کافی است و در مورد حسن و قبح عدل و ظلم هم همین را می گوییم. یعنی صرف تصرف عدل و حسن برای حکم به آن کافی است. و صرف تصرف ظلم و قبح برای حکم به آن کافی است. برای حکم به قبح ضرب یتیم صرف تصور هر دو طرف کافی است و احتیاج به هیچ چیز دیگری ندارد. و اگر شرعی هم نبود و عقلایی هم نبودند باز هم عقل حکم به این می کرد.

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است