جلسه هفتاد و سوم ۱۶ اسفند ۱۳۹۰

بحث در اشکال مرحوم عراقی بود. اگر چه کبرای متمم جعل مقبول مرحوم عراقی بود اما ایشان فرمود این کبری در محل بحث ما جا ندارد. ایشان فرمود متمم جعل جایی معقول است که آن قید دخیل در ملاک و حکم باشد اما شارع نتواند جعل را مقید به آن کند. و در محل بحث ما این گونه نیست و با یک جعل مساله حل شده است. اینجا قید علم هیچ دخالتی در ملاک و حکم ندارد. آنچه موضوع حکم است ذات مقارن است بدون اینکه مقارنت قید باشد به نحوی که اگر می شد ذات مقارن را بدون آن مقارن اتیان کرد همان کافی است.

اگر بنا شد با بیان مرحوم عراقی مشکل حل بشود دیگر حرف مرحوم نایینی در اینجا صغری ندارد هر چند کبرویا تمام است. چون ایشان می گفت محدود کردن حکم به موارد علم ممکن نیست مگر با متمم جعل  و حتما ثبوتا نیاز به دو جعل داریم اما حصه توام می گوید محدود کردن حکم به موارد علم با یک جعل ممکن است و نیازی به دو جعل نیست.

مرحوم عراقی هم قبول دارد که اگر علم دخیل در غرض و ملاک باشد حتما باید متمم جعل را حل مشکل دانست و حصه توام در این موارد نمی تواند حل مشکل کند اما ایشان می فرمایند علم دخیل در ملاک و غرض نیست و لذا راه حل حصه توام است نه متمم جعل.

در حقیقت نزاع این دو بزرگوار در این است که آیا علم دخیل در غرض و ملاک هست یا نیست؟ مرحوم نایینی می فرمایند اگر قرار است حکم محدود به موارد علم باشد باید علم دخیل در غرض و ملاک باشد و راه حل متمم جعل است اما مرحوم آقا ضیاء می گوید محدود کردن حکم به موارد علم ملازم با این نیست که علم دخیل در غرض و ملاک باشد بلکه می شود علم دخیل در غرض و ملاک نباشد و حکم را محدود به موارد علم کرد.

به نظر ما حق با مرحوم آقا ضیاء است و ممکن است حکم محدود به مواردی باشد که آن مورد هیچ دخیلی در غرض و ملاک ندارد.

مثلا اگر مولی امر به تصدق داشته باشد گفته اند با صرف الوجود امر ساقط است و صرف الوجود یعنی ناقض عدم مطلق نه ناقض مطلق عدم. پس صرف الوجود و اولین وجود تامین کننده غرض مولی است اما این ملازم با مطلوب بودن مرة و فرد نیست. به نحوی که اگر می شد صرف الوجود بدون تحقق یک فرد محقق شود همان کافی بود. پس درست است بگوییم غرض و ملاک مولی متعلق به طبیعت و ماهیت است اما آنچه محقق آن است صرف الوجود است و حکم محدود به فرد نیست و فرد دخالت در غرض ندارد و آنچه دخالت در غرض دارد ذات طبیعت و ماهیت است. پس اینجا هم می توان گفت آنچه غرض مولی است ذات نماز است که مقارن با علم است بدون اینکه علم و یا مقارنت با علم دخیل در غرض باشد. نسبت علم و ذات نماز نسبت صرف الوجود و طبیعت است. اینکه غرض در ضمن حصه علم تامین می شود به معنای این نیست که علم دخیل در حکم است همان طور که تامین غرض در ضمن اولین فرد و صرف الوجود به معنای این نیست که فرد مطلوب به حکم است.

و لذا کلام آقا ضیاء به نظر ما تمام است.

راه بعدی حرف مرحوم آقای تبریزی است. ایشان می فرمایند همه ارزش حکم به ملاک است و اینجا هر چند مولی نمی تواند حکم را مقید به علم بکند و تقیید جعل به موارد علم ممکن نیست به خاطر محذور خلف و دور اما ممکن است حکم بدون علم اصلا ملاک نداشته باشد در این صورت حکم خود به خود محدود به موارد علم است و در موارد جهل اصلا حکم نیست. اما اینکه از کجا باید این را بفهمیم در عالم اثبات دلیل داشته باشیم.

این فرمایش ایشان با جلالت قدر ایشان اشتباه است. اینکه ملاک حکم مقید به موارد علم است که اصل مساله است و بحث در این بود که در این موارد که ملاک حکم مقید به موارد علم است شارع چگونه می تواند این را بیان کند. مرحوم نایینی می گفت با یک جعل نمی شود چون جعل اول مهمل است و نمی تواند مطلق یا مقید باشد و اطلاق و تقیید را باید از جعل دوم فهمید. اصلا مرحوم نایینی می گفت چون ملاک فقط در صورت علم است و نمی تواند جعل اول مقید باشد نیاز به متمم جعل داریم. بله اگر کسی مبنای مرحوم آقای خویی و آقای صدر را پذیرفت که تقابل اطلاق و تقیید تقابل ضدین یا نقیضین است این حرف درست است اما آن مبانی اشتباه است.

یک بیان دیگر در مقام باقی است که بیان مرحوم آقای صدر است و اگر بیان ایشان ناتمام باشد که به نظر ناتمام است تنها راه حل کلام مرحوم عراقی و حصه توام است.

مرحوم آقای صدر می فرمایند: با فرض پذیرش عدم امکان تقیید حکم از باب محذور خلف این راه حل را ارائه کرده اند. ایشان می فرمایند ما یک جعل داریم و یک مجعول داریم شارع در موضوع جعل نمی تواند علم را اخذ  کند اما می تواند جعل مطلق باشد اما در موضوع  فعلیت مجعول علم را اخذ کند.

برای روشن شدن بحث باید مقدمه ای را عرض کنیم:

وقتی قضیه ای جعل می شود و حکمی مقرر می شود یا حکم به نحو قضیه خارجیه است یا به نحو قضیه حقیقیه است. قضایای خارجیه الان برای ما مهم نیست و مهم قضیه حقیقیه است یعنی قضیه ای که تحقق موضوع حکم در خارج محول به خود مکلف شده است و حاکم فقط کبری را جعل کرده است. قضیه ای که تکلیف نسبت به اشخاص که وابسته است به تحقق موضوع در حق آنها محول به نظر خود اشخاص شده است.

در قضیه حقیقیه یک جعل قابل تصور است و یک مجعول قابل تصور است. جعل یعنی حاکم کبری را مقرر می کند مثلا هر بالغ عاقلی بر او صوم واجب است. تقریر این کبری آنی است و آن همان اعتبار و قراردادی است که از ناحیه او شکل می گیرد و از این تعبیر به جعل می شود.

بعد از این جعل ما حکمی نیز احساس می کنیم که آن همان مجعول است و الا آن جعل که یک امر متصرم بود که گذشت و رفت. بله مجعول امر عینی نیست اما حقیقت است.

و وقتی مکلف موضوع را در حق خودش محقق دید احساس می کند که حاکم حکمی بر عهده او دارد این حکم همان فعلیت  مجعول است یعنی حکم در حق او مصداق پیدا کرد.

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است