جلسه صد و پانزدهم ۱۹ فروردین ۱۳۹۹

صحیح و اعم

معروف در کلمات فقهاء این است که انشائات و صیغ معاملات سبب آثار و نتایج آن معاملات هستند و مرحوم نایینی فرمود این انشائات و صیغ سبب نیستند بلکه آلت تحقق آن نتایج هستند. مرحوم آقای خویی فرمودند کلام مشهور اشتباه است و کلام مرحوم نایینی هم تفاوتی محصلی با کلام مشهور ندارد. اگر منظور این است که انشائات سبب تکوینی تحقق نتایج هستند اشتباه بودن آن روشن است چون نتایج امور تکوینی نیستند بلکه امور اعتباری‌اند و لذا معنا ندارد انشائات سبب تکوینی برای آن نتایج باشند و اگر منظور این است که انشائات سبب برای اعتبارند، خود اعتبار اگر چه امری حقیقی و تکوینی است اما انشائات و صیغ سبب اعتبارات نیستند بلکه علت اعتبار همان معتبِر و اراده او است و انشاء اصلا در سلسله علل اعتبارات قرار ندارند. پس چون وجود اعتباری معتبَر قائم به اعتبار است و اعتبار هم معلول اراده و نفس معتبِر است و انشائات نه در خود اعتبار و نه در معتبَر نقشی ندارند. پس حرفی که مشهور به آن معتقدند حرف ناصحیحی است و نمی‌توان به آن ملتزم شد.

به نظر می‌رسد یک بحث در حقیقت انشاء است و اینکه با انشاء (در مقابل اخبار) چه چیزی رخ می‌دهد؟ که مرحوم آخوند به مناسبت بحث معنای حرفی این بحث را مطرح کردند و فرمودند در معنای استعمالی الفاظ بین اخبار و انشاء تفاوتی نیست.

و یک بحث این است که آیا صیغ و انشائات در اعتبار و وجودات اعتباری نقشی ندارند؟ اینکه صیغ و انشائات در خود اعتبار که یک امر تکوینی است نقشی ندارند روشن است اما آیا در متعلق اعتبار هم نقشی ندارند؟ به نظر می‌رسد معتبَر تابع اعتبار است. معتبِر گاهی چیزی را با قطع نظر از هر نوع انشاء یا لفظی اعتبار می‌کند یعنی اینکه از نظر عقلاء صرف اراده را برای اعتبار کافی می‌دانستند بلکه صرف اراده شخص را برای تحقق آن اعتبار کافی می‌دانستند در این صورت الفاظ و انشائات نقشی در وجود اعتباری امر اعتباری نداشتند اما گاهی اعتبار محدود است یعنی معتبِر چیزی را در ظرف انشاء یا تلفظ به لفظ خاصی اعتبار می‌کند. مثلا بایع ملکیت مشتری را فقط در ظرف تلفظ مشتری به قبول اعتبار می‌کند و در غیر آن اعتبار ندارد. معتبَر تابع اراده معتبِر است و در چارچوب همان چیزی که او اراده کرده است محقق می‌شود و وجود اعتباری پیدا می‌کند. پس اگر از نظر عقلاء صرف تصور و اراده برای تحقق آن امر اعتباری کافی باشد انشاء و صیغ در آن امر اعتباری نقشی ندارند و اگر از نظر معتبِر یا عقلاء، اعتبار محدود به انشاء یا تلفظ و ... باشد، لفظ در آن امر اعتباری نقش دارد.

بلکه حتی مثل مرحوم اصفهانی معاملات را در ناحیه انشاء منشئ به موارد نفوذ معامله از نظر عرف و شرع محدود کرده است یعنی اعتبار از طرف منشئ به مواردی که عرف و شارع هم همان اعتبار را امضاء کرده باشند محدود است و در غیر آن اصلا از منشئ هم اعتبار و انشاء و قصد محقق نمی‌شود. پس این طور نیست که گفته شود تمام علت امر اعتباری، نفس معتبِر است و امر اعتباری تابع این است که شخص چطور اعتبار کرده است بلکه امر اعتباری ممکن است به فرض خاصی محدود باشد.

پس ممکن است لفظ یا انشاء در تحقق امر اعتباری موثر باشد به اینکه معتبِر فقط در آن فرض اعتبار و اراده داشته باشد. و بر همین اساس مبنای ما در معاملات این است که موجب نتیجه خاص آن معامله را مقید به قبول قابل اعتبار می‌کند نه مطلقا. یعنی مثلا بایع ملکیت حین الایجاب را انشاء نمی‌کند بلکه ملکیت حین القبول را اعتبار می‌کند و لذا بدون قبول قابل، اصلا برای تاثیر ایجاب مقتضی وجود ندارد یعنی اصلا اعتبار و انشائی در این فرض شکل نگرفته است تا امضاء بشود یا نشود. بلکه حتی ممکن است اعتبار موجب به فرض قبض مشتری هم محدود باشد. (البته در عالم خارج این طور نیست و قبض شرط شرعی است نه اینکه اعتبار موجب به آن محدود باشد مگر اینکه کسی مبنای مرحوم اصفهانی را بپذیرد که ما آن را صحیح ندانستیم). خلاصه اینکه کلام مرحوم اصفهانی اگر چه واقع نیست امام معقول است اما محدود بودن اعتبار به انشاء و ابراز نه تنها معقول است که واقع هم هست و قصد و اعتبار منشئ محدود به جایی است که آن اعتبار مبرزی داشته باشد. نتیجه اینکه کلام مرحوم آخوند در انکار نقش انشائات در امور اعتباری حرف صحیحی نیست و اعتبار همان طور که می‌تواند مطلق باشد می‌تواند به موارد ابراز و انشاء محدود باشد.

اما نسبت به حقیقت انشاء مرحوم آخوند فرمودند معنای مستعمل فیه انشاء و اخبار تفاوتی ندارد و تفاوت آنها از قبیل تفاوت داعی است. یعنی بین معنای استعمالی «بعت» در مقام انشای بیع و «بعت» در مقام اخبار از بیع، تفاوتی نیست. عرض ما این است که اگر منظور ایشان این است که بین واقعیت و حقیقت انشاء و اخبار تفاوتی نیست، حرفی خلاف وجدان خواهد بود. حقیقت اخبار با حقیقت انشاء متفاوت است و حکایت لفظ از هر کدام از آنها از قبیل حکایت هر لفظی از معنای مباین با معنای دیگر است. لذا «بعت» مستعمل در مقام انشای بیع، و «بعت» در مقام اخبار از بیع، مشترک لفظی است. اخبار یعنی حکایت یا ابراز حکایت یا استعمال لفظ در حکایت (که شامل مواردی هم که حکایت واقعی نباشد مثل کذب باشد) و مفاد آن به حسب مفهوم کشف است و خود اخبار در تحقق یا عدم تحقق منکشف نقشی ندارد اما انشاء ایجاد است یعنی به چیزی که با قطع نظر از انشاء تحقق نداشت، تحقق می‌بخشد نه اینکه کاشف و حاکی باشد. «بعت» در مقام انشاء و اخبار اگر چه در مفهوم و معنای بیع مشترکند اما جزء دیگر معنا در یکی ایجاد و محقق نمودن حقیقت با خود این انشاء و در دیگری حکایت است. پس اگر چه در یک جزء از معنا مشترکند اما در جزء دیگری از معنا متباینند و حقیقت انشاء بیع صرف مفهوم و معنای بیع (که در اخبار هم وجود دارد) نیست بلکه ایجاد و به وجود آوردن بیع است. البته ممکن است انشائی بودن مثل تمنی و ترجی را انکار کنیم و آن را حکایت از احساس نفسانی بدانیم، اما در انشاء امور اعتباری مثل (زوجیت، ملکیت، رقیت، حریت و ...) که با خود انشاء محقق می‌شوند و لذا حرف مشهور که انشاء را سبب می‌دانند حرف صحیحی است. پس انشاء بیع سبب ملکیت است و البته نه سبب تام بلکه جزء سبب است چون مجرد انشاء بیع بدون امضا و تنفیذ شارع سبب ملکیت نیست بلکه انشاء جزء اخیر سبب و علت است و بر همین اساس سببیت به انشاء نسبت داده می‌شود.

حاصل اینکه انشاء ایجاد و محقق نمودن است (البته در چارچوب اعتبار معتبِر یعنی ممکن است معتبِر جدی انشاء کند و ممکن است هذلاً انشاء کند و خود انشاء هذلی قسمی از انشاء است و بین آن و اخبار تفاوت است) و اخبار (چه جدی و چه غیر جدی) کشف و حکایت است و البته تحقق خارجی امر محکی در خارج لازم نیست چون ممکن است اخبار کذب باشد یا خبر از آینده باشد بلکه مدلول قضیه به حسب مفهوم استعمالی حکایت است حتی در جایی که اخبار کذب باشد بله کشف اخبار از محکی واقعا، بر صدق قضیه متوقف است اما مدلول استعمالی آن بر تحقق خارجی و واقعی محکی توقف ندارد. همان طور که صدق و کذب اخبار در مفهوم استعمالی خبر و حکایت نقشی ندارد، جدی و هزل بودن انشاء هم در مفهوم استعمالی انشاء نقشی ندارد و منشئ وقتی لفظ را در انشای به داعی هزل استعمال می‌کند لفظ را در مفهوم و معنایی غیر از حکایت استعمال کرده است اما این استعمال به داعی جد نیست بلکه به داعی هزل است. پس همان طور که تحقق محکی در عالم خارج در اخبار شرط نیست بلکه ممکن است محکی اصلا در عالم خارج وجود نداشته باشد و وجود هم پیدا نکند، در انشاء هم تحقق مُنشأ شرط نیست و ممکن است فرد چیزی را انشاء کند اما چون به داعی هزل بوده است مُنشأ محقق نشود. یا حتی ممکن است به داعی جد انشاء کند اما چون شارع آن را امضاء نکرده است مُنشأ محقق نشود.

پس ما کلام مرحوم آخود را در وحدت معنای انشاء و اخبار قبول نداریم و بلکه آنها را دو معنای متفاوت می‌دانیم نه اینکه تفاوت آنها به تفاوت داعی باشد. همان طور که مبنای مرحوم اصفهانی را در عدم تحقق انشاء و قصد و اراده نسبت به مواردی که شارع معامله را امضاء نکرده باشد، نپذیرفتیم و قبلا هم به صورت مفصل توضیح دادیم.

 

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است