جلسه صد و سی و یکم ۱۸ خرداد ۱۳۹۹

مشتق

گفتیم مساله مشتق بحث دارای ثمرات متعددی در سرتاسر فقه است و انکار ثمره این بحث حاکی از عدم تسلط بر مسائل فقه است و البته این جهت که جزو مسائل علم اصول است یا نه فعلا محل بحث ما نیست.

عنوان مساله این است که «آیا مشتق حقیقت در خصوص متلبس به مبدأ است یا اعم از آن و آنچه تلبسش به مبدأ منقضی شده است؟»

توضیح عنوان مساله:

ممکن است عنوان مساله بدواً نامعقول به نظر برسد و اینکه اطلاق مشتق بعد از زوال تلبس ذات به مبدأ، معنا ندارد و معقول نیست چرا که اطلاق مشتق بر ذات به لحاظ تلبس ذات به مبدأ است وگرنه حقیقت ذات غیر از حقیقت مبدأ است. اطلاق مالک بر زید از این جهت است که زید متلبس به مبدأ ملکیت است و گرنه حقیقت زید، انسان است که غیر از حقیقت مالکیت است و بر زید بدون تلبس به مبدأ نمی‌توان مالک اطلاق کرد. مصحح اطلاق مشتق بر زید، همان تلبس زید به مبدأ است و بدون آن اطلاق مشتق بر زید صحیح نیست. قوام اطلاق مشتق بر ذاتی که حقیقتش با مبدأ مشتق مغایر است، چیزی جز تلبس آن ذات به مبدأ مشتق نیست. وقتی ذات با مبدأ مشتق در ماهیت و حقیقت مختلف باشد، اطلاق مشتق بر آن ذات، فقط در صورت تلبس ذات به آن مبدأ صحیح است و بدون آن اصلا اطلاق غلط و غیر معقول است. پس عنوان مساله و نزاع در آن غیر معقول است و بعد از زوال تلبس ذات به مبدأ، اطلاق مشتق بر آن ذات معقول نیست.

این اشکال باعث شده است برخی عنوان بحث را طوری تأویل کنند که با عنوان مذکور در کلمات علماء مغایر است.

اما به نظر این اشکال وارد نیست چون منظور از عنوان مساله این است که آیا در اطلاق و استعمال و وضع مشتق، تلبس بالفعل ذات در خارج به مبدأ آن مشتق شرط است یا نه؟ اینکه به زید بتوان مالک را اطلاق کرد، آیا مشروط به این است که به لحاظ زمان اطلاق مشتق بر زید، او در خارج به مبدأ ملکیت متلبس باشد یا اینکه در وضع مشتق و صدق آن، تلبس به مبدأ در زمان سابق کافی است و با فرض تلبس به مبدأ در سابق، مشتق حقیقتا بر آن ذات اطلاق می‌شود (بر این اساس که هیئت مشتق برای اعم وضع شده است). پس مشتق بعد از زوال تلبس خارجا اطلاق می‌شود (یعنی آنچه در زمان اطلاق مشتق خارجا به مبدأ متلبس نیست) نه اینکه خارجا اصلا به مبدأ متلبس نیست. اینکه گفته می‌شود مصحح اطلاق مشتق بر ذات، تلبس آن ذات به مبدأ است حرف صحیحی است اما آیا تلبس به مبدأ در زمان سابق بر جری و اطلاق، برای صدق مشتق کافی است؟ این طور نیست که اگر تلبس ذات به مبدأ زائل شده باشد، وضع مشتق برای ذاتی که قبلا به آن متلبس بوده است معقول نباشد.

اینکه مصحح اطلاق مشتق بر ذات، تلبس آن ذات به مبدأ مشتق است صحیح است اما آیا فقط تلبس بالفعل در خارج در زمان جری مصحح اطلاق مشتق است یا تلبس در گذشته هم در خارج برای اطلاق مشتق کافی است؟ آیا مصحح اطلاق قائم بر ذات زید متوقف بر این است که در زمان اطلاق، زید خارجا متلبس به مبدأ قیام باشد یا تلبس خارجی در زمان سابق بر زمان اطلاق هم کافی است؟ پس اینکه برای اطلاق مشتق بر ذات، باید ذات به مبدأ متلبس باشد حرف درستی است اما آیا تلبس فعلی در خارج معیار است یا تلبس در زمان گذشته هم کفایت می‌کند؟ واضع مشتق را برای خصوص متلبس وضع کرده است اما متلبس خارجا در زمان جری یا اعم از آن و متلبس در زمان سابق بر جری؟

پس شبهه این است که علت اطلاق مشتق بر ذاتی که با مبدأ مشتق مغایر است، تلبس آن ذات به مبدأ مشتق است و اگر آن مبدأ در هیچ زمانی به آن مبدأ متلبس نباشد، وجهی برای اطلاق مشتق بر آن ذات وجود ندارد و جواب آن این است که این حرف درست است و مصحح اطلاق مشتق بر ذات، تلبس آن ذات به مبدأ است اما نزاع در وضع مشتق است که برای خصوص ذاتی وضع شده است که بالفعل در خارج به مبدأ مشتق متلبس باشد یا برای اعم از آن و ذاتی که بالفعل در خارج به مبدأ مشتق متلبس نیست و قبلا متلبس بوده است. به عبارت دیگر برای اطلاق مشتق تلبس ذات به مبدأ لازم است و نزاع در این است که آیا تلبس بالفعل خارجی برای تلبس ذات و به تبع اطلاق مشتق شرط است یا صرف تلبس هر چند در سابق برای صدق تلبس کافی است و حتی بعد از زوال مبدأ باز هم ذات به آن مبدأ متلبس است؟

در صدق مشتق به تلبس ذات به مبدأ نیازمندیم اما آیا وجود مبدأ در خارج در یک زمان، برای تلبس کافی است یا اینکه تلبس منوط به وجود خارجی مبدأ در زمان جری است و اینکه در زمان جری، ذات بالفعل به مبدأ متلبس باشد؟

نتیجه اینکه منظور از تلبس در عنوان بحث که مشتق حقیقت در خصوص متلبس است یا اعم، وجود خارجی مبدأ در حین جری است. اگر مشتق را حقیقت در خصوص متلبس بدانیم یعنی وجود خارجی مبدأ در حین جری لازم است و اگر مشتق را حقیقت در اعم بدانیم یعنی وجود خارجی مبدأ در زمان جری لازم نیست بلکه وجود خارجی سابق کافی است.

برای اینکه این شبهه پیش نیاید بهتر بود عنوان بحث تغییر پیدا کند و به جای تعبیر انقضای تلبس به مبدأ، تعبیر انقضای وجود مبدأ خارجاً را به کار می‌بردند و گرنه با اعتراف به انقضای تلبس ذات به مبدأ مشتق، اطلاق مشتق مصحح ندارد و قوام اطلاق مشتق به تلبس ذات به مبدأ مشتق است و بدون تلبس ذات به مبدأ در هیچ زمانی (گذشته یا حال یا آینده) اطلاق مشتق بر آن ذات غلط است. در نتیجه اگر پذیرفته باشیم ذات به مبدأ متلبس نیست، اطلاق مشتق بر آن ذات به لحاظ آن زمان غلط است پس نباید از تعبیر انقضای تلبس استفاده کرد، بلکه باید از تعبیر انقضای وجود خارجی مبدأ استفاده کرد و بحث در این است که آیا با انقضای وجود خارجی مبدأ، تلبس به مبدأ هم زائل می‌شود یا نه؟ به تعبیر دیگر وجود خارجی مبدأ در زمان گذشته برای صدق تلبس ذات به مبدأ و به تبع اطلاق مشتق بر آن ذات کافی است یا اینکه وجود فعلی مبدأ در خارج مهم است؟ اگر گفتیم وجود خارجی مبدأ در سابق کافی است، باید بحث کنیم که در صدق حقیقی کافی است یا در صدق مجازی؟

مرحوم اصفهانی این اشکال و کلام را طور دیگری برداشت کرده‌اند که در جلسه بعد به آن اشاره خواهیم کرد.

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است