طلب و اراده (ج۱۸-۹-۷-۱۳۹۹)
بحث در توجیه و تحلیل اختیار در کلام آخوند بود. ایشان فرمودند در صورت تطابق اراده تکوینی و تشریعی، اطاعت و ایمان توسط عبد اختیار خواهد شد و اگر تطابق نداشته باشند کفر و عصیان اختیار خواهد شد.
ایشان فرمودند مدلول امر، طلب انشائی است که با اراده تکوینی متفاوت است و اراده تشریعی هم با آن دو متفاوت است.
در حقیقت اینجا سه چیز داریم که با یکدیگر متفاوت و مغایرند: یکی انشاء طلب و تشریع، دوم اراده تشریعی که همان علم به وجود مصلحت یا مفسده است و سوم اراده تکوینی که تخلف مراد از آن محال است.
پس مدلول امر نه اراده تشریعی است و نه اراده تکوینی بلکه مفهوم آن انشاء طلب است و این انشاء گاهی ناشی از اراده تشریعی (علم به مصلحت و مفسده) است و گاهی نیست و ما غیر از اراده هم در نفس صفت دیگری که از آن به طلب تعبیر شود نداریم.
در ادامه فرمودند بعید نیست گفته شود مفهوم امر در جایی صادق است که انشاء طلب ناشی از اراده تشریعی باشد. پس اراده تشریعی مفهوم و مدلول امر نیست اما امر در جایی صادق است که انشاء طلب همراه با اراده تشریعی باشد.
اشکال: اگر در جایی که اراده تشریعی وجود نداشته باشد امر صادق نباشد، موارد تکلیف به گناهکاران و کفار را چطور باید توجیه کرد؟ در این موارد حتماً طلب هست چرا که وجود تکلیف مسلم است و حتماً اراده نیست چون تخلف مراد از اراده ممکن نیست.
جواب: اراده تکوینی است که از مراد تخلف نمیکند نه اراده تشریعی و آنچه متقوم تکلیف است اراده تشریعی است که تخلف آن از مراد ممکن است. (گفتیم اراده تشریعی علم به مصلحت است و لذا به معنای دقیق اراده تشریعی هم از معلوم تخلف نمیکند و مراد از تخلف اینجا یعنی اینکه ممکن است عمل عبد مطابق اراده تشریعی نباشد)
بله اگر اراده تکوینی و تشریعی مطابق باشند عبد حتماً ایمان را انتخاب میکند و اگر مطابق نباشد عبد ایمان را انتخاب نمیکند یعنی در موارد کفار، اگر چه اراده تشریعی خداوند به ایمان تعلق گرفته است اما اراده تکوینی به کفر تعلق گرفته است و لذا آنها کفر را انتخاب میکنند.
اشکال: اگر در موارد تطابق دو اراده اطاعت و ایمان تخلف ناپذیر باشد و در موارد اختلاف دو اراده، کفر و عصیان تخلف ناپذیر باشد پس عبد مجبور است و اختیاری ندارد.
جواب: جبر وقتی است که اراده تکوینی خداوند به انجام فعل از روی اختیار تعلق نگرفته باشد اما اگر اراده تکوینی خداوند به این تعلق گرفته است که عبد ایمان یا کفر را اختیار و انتخاب کند، جبر بیمعنا ست بلکه مجبور بودن عبد و کفر و اطاعت بدون اختیار تخلف از اراده خداوند است.
مرحوم آخوند با این جواب جبر را نفی کردند و اصلاً جبر را محال دانستند چون جبر به معنای تخلف مراد از اراده خداوند است که در حقیقت به این برمیگردد که علت ضد معلول خودش را ایجاد کند!
اشکال: شما انتخاب کفر و ایمان به اراده تکوینی خداوند ارجاع دادید و این یعنی اختیار و انتخاب عبد به اراده تکوینی خداوند برمیگردد پس عبد در اختیارش مجبور است.
جواب: خداوند هیچ وقت به اراده تکوینی کفر را از عبد نمیخواهد و اینکه فرد کفر را انتخاب میکند به خاطر اراده خداوند نیست بلکه به خاطر بد ذاتی و خبث سریره و طینت بد او است.
اشکال: بد ذاتی و طینت که در اختیار عبد نبوده بلکه چیزی است که خداوند در وجود او قرار داده است. پس باز هم جبر است.
جواب: این امور هیچ کدام علت فعل نیستند بلکه نهایتاً از قبیل داعی و انگیزه هستند و گرنه علت تامه فعل اختیار و اراده است. (مرحوم نائینی از اختیار به حملة النفس تعبیر کردند و مرحوم آقای صدر به سلطنت)
چرا این اختیار و سلطنت در این ناحیه اعمال شد؟ یعنی حال که عبد مختار است چرا این شخص ایمان را انتخاب میکند و آن شخص کفر را؟ جواب این است که به خاطر ذات و طینت بد یا خوب آنها ست.
اراده گاهی بدون هیچ مرجحی به فعل تعلق میگیرد مثل جایی که انسان بین دو چیز مساوی از همه جهت یکی را انتخاب میکند (هر چند فلاسفه معتقدند در اینجا هم حتماً مرجحی وجود دارد هر چند ما نمیدانیم چیست) و گاهی مرجحی دارد و وجود مرجح به معنای جبر نیست. مرجح به معنای جبر نیست بلکه به این معنا ست که موجب صرف اختیار و قدرت در یک طرف میشود در عین اینکه میتواند نکند.
مرجحیت طینت خوب و بد در صرف اختیار و قدرت عین اختیار است و طینت بد یا خوب منشأ این هست که او اختیارش را در اطاعت یا عصیان و کفر صرف کند و این جبر نیست.
البته اگر کسی وجود فاعل مختار را منکر شود و آن را غیر ممکن بداند به تبع اینجا را هم انکار خواهد کرد اما این حرف حتماً اشتباه است و برهان عدم امتناع فاعل مختار، وجود خداوند تعالی است و خداوند حتماً مختار است و اگر مختار نباشد لازمه آن قدم زمانی حوادث است و بطلان آن روشن است چون مستلزم تناقض است چرا که در زمانیات تجدد و سبق عدم جزو ذات آنها ست و اعتقاد به قدم آنها تناقض است. بلکه مطابق حرکت جوهری همه وجودات عالم غیر از ذات باری تعالی، این حرکت را دارند.
پس فاعل مختار امتناع ندارد و دلیل بر وجود و وقوع آن هم وجدان است علاوه بر ادله سمعی و هر وجدانی بین ضربان قلب یا حرکت ارتعاشی دست ناشی از رعشه و حرکت دستش برای برداشتن چیزی تفاوت میبیند.
خلاصه اینکه کلام مرحوم آخوند به هیچ عنوان مستلزم جبر نیست بلکه ایشان اختیار را مسلم میداند و تلاش کرده است این اختیار که مسلم است را تحلیل و توجیه کند به اینکه طینت خوب و بد مرجح اختیار عبد است و چرایی اینکه یکی کفر را انتخاب میکند و یکی اطاعت را همین ذات بد و خوب است اما این خمیر خوب و بد، مانع اختیار و انتخاب نیست.
این توجیه و تحلیل اگر غلط هم باشد باز هم به معنای این نیست که آخوند به جبر معتقد است.