معنای صیغه امر (ج۳۰-۱۸-۸-۱۳۹۹)
قبل از شروع جدید تذکر یک نکته در مورد روایات جبر و اختیار لازم است.
در بررسی روایات این مساله مشخص است که تردیدی در مذهب اهل بیت علیهم السلام در نفی جبر و ثبوت اختیار وجود ندارد. ابتلای عمومی به این مساله اقتضاء میکند که ائمه علیهم السلام هر نظری داشته باشند کاملا روشن و قطعی باشد نه اینکه امر مخفی باشد که اثبات آن نیازمند به دلیل اثباتی باشد. همین روشن بودن مذهب ائمه علیهم السلام در نفی جبر و اثبات اختیار قرینه متصل به همه روایات و ادله محسوب میشود و چنانچه روایتی با قطع نظر از این ارتکاز و قرینه متصل، در جبر ظهور داشته باشند این قرینه قطعی مانع شکل گیری چنین ظهوری میشود و آن ظهور بدوی یک ظهور «لولایی» است. نتیجه اینکه حتی یک روایت که از آن جبر فهمیده شود و در چنین مسالهای ظهور داشته باشد نخواهیم داشت. بماند که آنچه خیال شده است بر جبر دلالت دارد، حتی دلالت بدوی بر جبر هم ندارند.
با این حال اگر فرض شود برخی روایات نص در جبر هستند باز هم ارزشی ندارد. یعنی با قطع نظر از اینکه خلاف مذهب قطعی اهل بیت است (چرا که در این مساله مذهب اهل بیت علیهم السلام هر چه باشد حتما به صورت قطعی معروف و مشهور میشود و جبر این طور نیست) این روایات حجت نیستند. توضیح مطلب: روایات بر اساس بنای عقلاء حجت شدهاند و بنای عقلاء بر نفی احتمال خطای راوی است. این بناء و اصل عقلایی در مثل این مساله قابل جریان نیست چون مساله از مسائل عمیق عقلی است و ممکن است فرد قول حق در مساله قضا و قدر و اراده و مشیت الهی را به اشتباه جبر بفهمد و در این نوع مسائل بنای عقلاء بر نفی احتمال خطا نیست. یعنی حتی اگر این روایات متواتر هم باشند با این حال موجب قطع به مفاد نخواهند بود و نهایت چیزی که بر اثر تواتر اثبات میشود صدور یک خبر در این مساله از امام معصوم علیه السلام است اما اینکه مفاد آن جبر است قابل اثبات نیست.
و البته آنچه گفتیم تماما فرض است و گرنه ما روایتی که بر جبر دلالت کند نداریم چه برسد به اینکه نص باشد یا متواتر باشد.
در اینجا بحث ما از ماده امر تمام میشود و وارد بحث از صیغه امر میشویم.
اولین بحثی که مرحوم آخوند در این مساله مطرح کردهاند معنای صیغه امر است. گفته شده صیغه امر معانی متعددی دارد از جمله انشاء طلب، تعجیز، استهزاء، تخویف، تحقیر، انذار و ...
مرحوم آخوند میفرمایند بطلان ادعای تعدد معانی امر، واضح و روشن است و وجدان و ارتکاز لغوی بر خلاف آن است. آنچه ارتکاز لغوی است این است که امر در همه این موارد در معنای انشاء طلب استعمال شده است و آنچه به عنوان معنا گفته شده است دواعی استعمالند یعنی انشاء طلب گاهی به داعی بعث و تحریک است و گاهی تعجیز و گاهی استهزاء و ...
بین اینکه این امور داخل در معنای استعمالی باشند (با قطع نظر از حقیقی یا مجازی بودن معنا) یا داعی بر استعمال لفظ در معنایی باشند تفاوت است و نباید آنها را خلط کرد. دواعی استعمال جزو معنا نیستند. ادعای استعمال امر در این معانی نه اینکه خلط معنا به مصداق است (و توهم دخالت خصوصیات مصادیق در معنای مستعمل فیه) بلکه خلط داعی استعمال با معنا ست و دواعی استعمال حتی مصداق معنای استعمالی هم نیستند بلکه امور اجنبی همراه با استعمال لفظ در معنا هستند.
پس معنای امر انشاء طلب است اما امر برای انشاء طلب به داعی بعث و تحریک وضع شده است و لذا استعمال امر در انشاء طلب به دواعی دیگر استعمال مجازی است. این از ابتکارات مرحوم آخوند است که میتوان برخی خصوصیات را در معنای استعمالی لحاظ کرد بدون اینکه آن خصوصیت جزء یا قید معنای موضوع له باشد بلکه قید وضع باشد. در اینجا داعی بعث و تحریک نه جزء معنای امر است و نه قید آن بلکه قید وضع است و وضع از ابتداء محدود شکل گرفته است. صیغه امر برای انشاء طلب وضع شده است اما این وضع محدود به موارد داعی بعث و تحریک است و لذا استعمال طلب در انشاء طلب به دواعی دیگر استعمال حقیقی نیست چون لفظ در آن موارد وضع ندارد نه اینکه چون معنا مقید است. قید وضع در نتیجه با قید در معنای موضوع له یکسان است. قید بودن چیزی در معنا متوقف بر لحاظ آن است اما عدم لحاظ اطلاق در وضع همان نتیجه را میدهد.
اگر چه دخالت این دواعی در معنای موضوع له محذوری ندارد اما علت اینکه مرحوم آخوند دواعی را قید یا جزء معنای موضوع له ندانستند بلکه وضع را محدود میدانند ارتکاز و حس لغوی ایشان است.
نتیجه اینکه مرحوم آخوند چون وضع را مقید به فرض داعی بعث و تحریک میدانند ظهور صیغه امر را هم در انشاء طلب به داعی بعث و تحریک میدانند مگر اینکه قرینه بر خلاف باشد و عبد به صرف احتمال اینکه شاید داعی بعث نباشد نمیتواند از اطاعت امر سرپیچی کند.
به نظر ما کلام مرحوم آخوند صحیح است و وجدان ما شاهد بر این است که دواعی در معنای موضوع له دخیل نیستند. فقط در یک مورد با ایشان موافق نیستیم و آن هم در استعمال امر در مقام تعجیز است. تعجیز انشاء نیست بلکه اخبار است. معانی دیگر مثل بعث، استهزاء، تهدید و ... از سنخ معنای انشائی هستند که با خود انشاء محقق میشوند یعنی استهزاء یا تهدید با خود همین امر و انشاء طلب محقق میشوند اما در مورد تعجیز، عجز مامور با انشاء محقق نمیشود بلکه استعمال امر در تعجیز اخبار و حکایت از عجز مامور است. در امر تعجیزی اصلا انشاء وجود ندارد و لذا معنا ندارد گفته شود امر در این مورد هم در انشاء طلب استعمال شده اما به داعی تعجیز.
مرحوم آقای خویی به کلام آخوند اشکال کردهاند که این نظر بر تفسیر انشاء به ایجاد مبتنی است اما طبق مبنای صحیح که انشاء ابراز اعتبار نفسانی است، این امور باید باید جزو معنای موضوع له باشند. توضیح این مطلب خواهد آمد ان شاء الله.