معنای صیغه امر (ج۳۲-۲۰-۸-۱۳۹۹)

مرحوم آخوند فرمودند صیغه امر یک معنا بیشتر ندارد و آن هم انشاء طلب است و آنچه به عنوان معنای صیغه در کلمات دیگر ذکر شده است داعی بر استعمال هستند.

از مرحوم آقای خویی نقل کردیم که ایشان فرمودند از آنجا که انشاء ابراز امر نفسانی است معانی مستعمل فیه امر متعدد است ولی معنای حقیقی همان وضع چیزی در ذمه مکلف است و باقی معانی مجازی هستند. و البته مرحوم آقای صدر علت را مبنای ایشان در حقیقت وضع دانستند.

مرحوم آقای صدر علاوه بر اشکال مبنایی، اشکال دیگری به مرحوم آقای خویی مطرح کرده‌اند.

و هذا المطلب مضافا إلى خطأ مبناه كما تقدم في محله يؤدي إلى نتيجة غريبة في بابها هي عدم وجود ارتباط بين مفاد الهيئة و المادة فانه على مبنى المشهور من دلالة الصيغة في تمام الموارد على النسبة الإرسالية يكون الارتباط واضحا حيث يدل الأمر بالطيران مثلًا في موارد التعجيز أو الاستهزاء على إرساله نحو مفاد المادة و هو الطيران بقصد إظهار عجزه أو الاستهزاء به حيث انه لا يستطيع الطيران فيظهر بذلك عجزه و هو المدلول التصديقي. و اما على مسلك الأستاذ فان التعجيز و الاستهزاء الإنشائيين لا الأخباريين لا يتعلقان بمفاد المادة و هو الطيران كيف و لو كان هناك طيران لما كان عجز و لا استهزاء فلا يبقى أي ارتباط بين مفاد الهيئة الإنشائي و المادة. (بحوث فی علم الاصول، جلد ۲، صفحه ۵۰)

ایشان فرموده‌اند لازمه مبنای مرحوم آقای خویی عدم وجود ارتباط بین معنای صیغه و ماده است. مثلا در امر به پرواز که صیغه امر در تعجیز استعمال شده است هیچ ارتباطی بین تعجیز و ماده امر که پرواز است وجود ندارد.  مطابق مبنای مشهور که امر در طلب پرواز استعمال شده اما به داعی اظهار عجز فاعل بین معنای صیغه که طلب است و معنای ماده که طیران است تناسب وجود دارد ولی طبق مبنای مرحوم آقای خویی صیغه امر در تعجیز استعمال شده و بین عاجز بودن شخص و پرواز تناسبی وجود ندارد. به عبارت دیگر اگر صیغه امر در انشاء تعجیز استعمال شده است عجز از چه چیزی مراد است؟ عجز از فعل مقدور خلف فرض عجز مامور است.

ما معنای محصلی برای کلام ایشان نیافتیم. کلام آقای خویی اگر چه درست هم نیست اما معقول است و صیغه امر در صورت استعمال در تعجیز یعنی انشاء عجز مامور از ماده امر. اینکه مرحوم آقای صدر گفته‌اند تناسبی بین مفاد صیغه و هیئت و بین مفاد ماده نخواهد بود و مفاد صیغه اجنبی از فعل است هیچ معنای محصلی ندارد.

در هر حال به نظر ما مبنای مرحوم آخوند کلام صحیحی است و اینکه معانی دیگری که گفته شده است جزو دواعی استعمالند و داعی هم قید موضوع له نیست بلکه قید وضع است. توضیح بیشتر مطلب آخوند در ضمن بیان چند نکته:

اول: توجه به این نکته لازم است که چیزی که قید وضع باشد از لفظ فهمیده می‌شود و لفظ بر آن دلالت دارد اما باید توجه کرد که هر دلالتی مستلزم استعمال نیست و لذا هر لفظی حتما بر لوازمش دلالت می‌کند اما لفظ در لوازم استعمال نشده است و حتی لوازم بیّن نیز مستعمل فیه نیستند. لذا لفظ آتش بر حرارت هم دلالت می‌کند اما آتش در معنای حرارت استعمال نشده است چه برسد به لوازم غیر بیّن. بین دلالت و استعمال تلازم وجود ندارد.

موکد آن هم استعمالات کنایی است. الفاظ بر معانی کنایی دلالت دارند در حالی که حتما لفظ در معنای کنایی استعمال نشده است. در استعاره نیز همین طور است و لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است اما بر معنای استعاری نیز دلالت دارد. و اصلا زیبایی کنایه و استعاره به همین است که معنای مستعمل فیه چیزی است ولی بر معنای دیگری هم دلالت می‌کند.

دوم: داعی چند قسم است. برخی دواعی هیچ ربطی با لفظ ندارند یعنی نه لفظ در آنها استعمال شده است و نه بر آنها دلالت دارد. مثل اینکه داعی فرد تشنه بر طلب آب، تشنگی است اما این داعی نه معنای استعمال طلب آب است و نه طلب آب بر آن دلالت می‌کند. این نوع دواعی که مستعمل فیه هستند و نه مدلول لفظند در اینجا مراد نیست.

برخی دواعی هم مدلول لفظ هستند و هم لفظ در آنها استعمال شده است مثل جایی که داعی جزء معنای موضوع له باشد یعنی معنای موضوع له مرکب باشد.

برخی دواعی دیگر مدلول لفظ هستند اما لفظ در آنها استعمال نشده است. مثل اینکه داعی قید معنای موضوع له باشد.

مرحوم آخوند در کنار این امور یک قسم دیگری فرض کرده‌اند و آن اینکه لفظ می‌تواند بر خصوصیتی دلالت کند بدون اینکه آن خصوصیت جزء معنا یا قید آن باشد و آن هم اینکه آن خصوصیت قید وضع باشد. واضع این خصوصیت را مقوم معنا لحاظ نکرده است و لذا معنای موضوع له نسبت به این خصوصیت مهمل است و واضع اصلا این خصوصیت را لحاظ نکرده است تا بعد وجود آن را شرط کند (مقید) یا وجود و عدمش شرط نباشد (اطلاق) بر خلاف دو قسم قبل که معنا نسبت به آن خصوصیت مهمل نبود بلکه خصوصیت یا جزء یا قید معنا بود و واضع چیزی زائد بر ذات معنای موضوع له تصور و لحاظ نکرده است نتیجه اینکه چون آن خصوصیت اصلا لحاظ نشده است و واضع اصلا به آن التفات نداشته است وضع هم مطلق نخواهد بود پس نمی‌توان گفت لفظ برای این معنا وضع مطلق شده است و از آنجا که قدر متیقن وجود آن خصوصیت است پس وضع در فرض آن خصوصیت حتما شکل می‌گیرد و این نتیجه تقیید است. اگر وضع نسبت به آن خصوصیت مهمل باشد، یعنی وضع در بیش از آن خصوصیت واقع نمی‌شود و برای غیر آن وضعی محقق نمی‌شود پس استعمال لفظ در غیر آن فرض، استعمال لفظ در غیر «ما وضع له» است.

برای تحصیل نتیجه تقیید عدم لحاظ خصوصیت در وضع کافی است چون وضع در بیش از آن خصوصیت شکل نمی‌گیرد و با فرض عدم وضع، استعمال لفظ در غیر آن خصوصیت، استعمال حقیقی نیست چون لفظ وضع ندارد.

ثمره بین اینکه موضوع له مقید باشد یا وضع محدود باشد ممکن است در برخی امور ظاهر شود مثل خصوصیاتی که قابل اخذ در معنای موضوع له نباشند (مثل فرض وضع الفاظ عبادات برای صحیح و عدم امکان اخذ قصد امر در آن)

خلاصه مرحوم آخوند مدعی است که وضع در این موارد قصور دارد و اصلا وضع نیست نه اینکه وضع مطلق است و واضع نسبت به استعمال یک شرط تکلیفی دارد تا گفته شود این شرط لازم الاتباع نیست یا اینکه لازمه آن غلط بودن استعمال نیست. و لذا این اشکالات که در برخی کلمات به مرحوم آخوند بیان شده است ناشی از عدم فهم کلام و مراد آخوند است.

این مبنا همان است که مرحوم آخوند در معانی حرفی هم فرموده‌اند و با اینکه معنای موضوع له و مستعمل فیه حرف و اسم را یکی می‌داند اما استعمال یکی به جای دیگری را غلط می‌داند. (اینکه چرا آنجا را غلط می‌دانند و اینجا را مجاز با تفاوت دخالت در وضع به نحو مقوم یا غیر آن قابل توجیه است.)

قسم دیگری از داعی وجود دارد که از آن به علت غایی تعبیر می‌کنند که این دواعی در تصور مقدم است اما در وجود متاخر است. مرحوم ایروانی و روحانی گمان کرده‌اند منظور مرحوم آخوند از داعی همین علت غایی است و اشکال کرده‌اند که تعجیز و تهدید و ... داعی هم نیستند. توضیح این بیشتر خواهد آمد.

برچسب ها: صیغه امر

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است