تبدیل امتثال (ج۱۱۸-۱۵-۱-۱۴۰۰)
بحث در طایفه چهارم روایات مربوط به اعاده نمازی که فرادی خوانده شده است به جماعت بود. گفتیم این روایات به فرض برپایی نماز جماعت در اثنای نماز فرادی اختصاص ندارد بلکه هم شامل آن و هم شامل فرض فراغ از نماز است. بلکه حتی میتواند مراد از فعل مضارع در این روایات، زمان استقبال هم باشد یعنی سوال از این باشد که کسی که در آینده نماز میخواند و بعد نماز جماعت برپا میشود تکلیف او چیست؟
گفتیم ظاهر از تعبیر «يَجْعَلُهَا الْفَرِيضَةَ» این است که نماز جماعت را مصداق همان مامور به و امتثال واجب خودش قرار بدهد در مقابل آنچه در برخی روایات دیگر ذکر شده بود که نماز دوم را ذکر و تسبیح قرار بدهد. مثل:
رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَازِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَلِيٍّ الْمُرَافِقِيُّ وَ أَبُو أَحْمَدَ عَمْرُو بْنُ الرَّبِيعِ النَّصْرِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقِرَاءَةِ خَلْفَ الْإِمَامِ فَقَالَ إِذَا كُنْتَ خَلْفَ إِمَامٍ تَتَوَلَّاهُ وَ تَثِقُ بِهِ فَإِنَّهُ يُجْزِيكَ قِرَاءَتُهُ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَقْرَأَ فَاقْرَأْ فِيمَا يُخَافِتُ فِيهِ فَإِذَا جَهَرَ فَأَنْصِتْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ قَالَ فَقِيلَ لَهُ فَإِنْ لَمْ أَكُنْ أَثِقُ بِهِ أَ فَأُصَلِّي خَلْفَهُ وَ أَقْرَأُ قَالَ لَا صَلِّ قَبْلَهُ أَوْ بَعْدَهُ فَقِيلَ لَهُ أَ فَأُصَلِّي خَلْفَهُ وَ أَجْعَلُهَا تَطَوُّعاً قَالَ فَقَالَ لَوْ قُبِلَ التَّطَوُّعُ لَقُبِلَتِ الْفَرِيضَةُ وَ لَكِنِ اجْعَلْهَا سُبْحَةً. (تهذیب الاحکام، جلد ۳، صفحه ۳۳)
البته گفتیم این تعبیر همان طور که با تبدیل امتثال سازگار است با هدم امتثال هم سازگار است اما مراد مرحوم آخوند از تبدیل امتثال اعم از هدم امتثال و غیر آن است. البته بین تبدیل امتثال و هدم آن تفاوت هست چرا که تبدیل امتثال یعنی رفع ید و اعراض از امتثال سابق و تحقق امتثال به فعل دوم و هدم امتثال یعنی فعل سابق مشروط به این است که بعد از آن عمل بهتری انجام نشود و گرنه فعل اول اصلا نمیتواند مصداق امتثال قرار بگیرد. اما در تحقق امتثال در ضمن فرد جدید با یکدیگر تفاوتی ندارند و البته توجه به این نکته لازم است که اگر مفاد این روایت چه تبدیل امتثال باشد و چه هدم امتثال، امری خلاف قاعده است.
طایفه پنجم: روایاتی که در آنها تکرار نماز به عنوان اعاده نماز تجویز شده است. تفاوت این طایفه با طوایف سابق همین است.
سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي الْفَرِيضَةَ ثُمَ يَجِدُ قَوْماً يُصَلُّونَ جَمَاعَةً أَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُعِيدَ الصَّلَاةَ مَعَهُمْ قَالَ نَعَمْ وَ هُوَ أَفْضَلُ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ قَالَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ. (تهذیب الاحکام، جلد ۳، صفحه ۵۰)
مفاد این روایت جواز اعاده نماز به جماعت است و حتی نسبت به کسی که نماز را قبلا به جماعت خوانده است هم اطلاق دارد.
مرحوم آقای صدر گفتهاند مفاد این روایت مشروعیت و استحباب تکرار نماز است و به مساله تبدیل امتثال مرتبط نیست.
به نظر ادعای ایشان صحیح نیست و مفاد این روایت استحباب تکرار عمل نیست چون در آن تعبیر نشده است که جایز است با جماعت نماز بخواند بلکه تعبیر روایت جواز اعاده نماز به جماعت است یعنی همان چیزی را که خوانده است اعاده کند، اعاده با تکرار متفاوت است و اعاده یعنی از سر گرفتن عمل و نادیده گرفتن عمل قبل و لذا علماء از این تعبیر در روایات بطلان عمل را فهمیدهاند. خلاصه اینکه دلالت این طایفه بر جواز تبدیل امتثال مثل طایفه سابق است و همان طور که خود آقای صدر گفتند ظاهر تعبیر «يَجْعَلُهَا الْفَرِيضَةَ» این است که عمل دوم را مصداق همان تکلیف واجب خودش قرار بدهد در اینجا هم ظاهر تعبیر اعاده نماز این است که نماز دوم مصداق همان تکلیف واجب باشد و مساله استحباب تکرار نماز خلاف ظاهر تعبیر این روایت است.
نتیجه اینکه این روایت هم به مساله تبدیل امتثال مرتبط است و از آن جواز تبدیل امتثال در نماز فهمیده میشود.
از آنچه در توضیح این روایت گفتیم روشن میشود روایت وارد شده در مساله نماز آیات هم در جواز تبدیل امتثال ظاهر است چرا که در آن روایت هم تعبیر اعاده آمده است و معنای اعاده از سرگیری عمل است و امر به اعاده یعنی امر به از سرگیری نماز آیات و تکرار عمل اعاده محسوب نمیشود. اینکه اعاده به معنای تکرار باشد خلاف ظاهر است.
حاصل آنچه تا اکنون گفتیم این شد که این روایات بر جواز تبدیل امتثال دلالت دارند لذا میتوانند موید معقولیت تبدیل امتثال باشند اما نمیتواند بر مشروعیت تبدیل امتثال در همه موارد دلالت داشته باشند بلکه جواز و مشروعیت تبدیل امتثال امری خلاف قاعده است.
مساله بعد که مرحوم آخوند به آن اشاره کردهاند مساله دلالت امر بر فور یا تراخی است.
آیا صیغه امر بر لزوم انجام فوری مامور به دلالت دارد؟ یا بر لزوم و تعین تراخی هم دلالت دارد؟ (مانند آنچه در بحث مره و تکرار گفته شد) و البته ممکن است منظور تعین تراخی نباشد بلکه منظور جواز تراخی باشد یعنی نزاع در این باشد که آیا مفاد امر لزوم فوریت در انجام است یا مفاد آن جواز تراخی است؟
مرحوم آخوند میفرمایند اطلاق صیغه امر نه بر فوریت و نه بر تراخی دلالت ندارد. اگر نزاع را به معنای اول بگیریم (دلالت امر بر تعین فوریت یا تعین تراخی) معنای کلام آخوند این است که نه انجام فوری لازم است و نه تراخی عمل بلکه همان طور که میتوان عمل را فوری انجام داد میتوان آن را به تاخیر هم انداخت و در حقیقت نتیجه به جواز تراخی (نه تعین تراخی) همسو است.
و اگر نزاع را به معنای دوم بگیریم (دلالت امر بر فوریت یا جواز تراخی) معنای کلام آخوند این است که امر همان طور که بر فوریت دلالت ندارد بر جواز تراخی دلالت ندارد هر چند تراخی جایز هم هست اما این جواز نه به جهت دلالت امر بر عنوان جواز تراخی است بلکه مدلول امر فقط مطلوبیت طبیعت است و چون در موارد تراخی هم طبیعت وجود دارد، تراخی جایز است.
ایشان برای اثبات عدم دلالت امر بر فوریت و تراخی استدلال کردهاند به اینکه مفاد اطلاق هیئت امر چیزی غیر از وجوب و لزوم نیست و مفاد اطلاق ماده هم چیزی بیش از طبیعت نیست پس مفاد اطلاق هیئت و ماده چیزی بیش از تعلق طلب لزومی به طبیعت نیست و هر چه بیش از آن (چه لزوم انجام فوری و چه لزوم انجام متاخر آن) نیازمند بیان و تقیید است.
مرحوم آخوند میفرمایند گفته شده است ادله دیگر بر لزوم انجام فوری اوامر دلالت دارند که توضیح آنها خواهد آمد.
برچسب ها: صیغه امر, تبدیل امتثال, هدم امتثال, اعاده نماز فرادی به جماعت, فور, تراخی, دلالت امر بر فور یا تراخی