واجب نفسی و غیری (ج۶۵-۱۲-۱۰-۱۴۰۰)

مرحوم آخوند فرمودند واجب نفسی، واجبی است که وجوبش به خاطر وجوب دیگری نیست به این معنا که حیثیت مطلوبیت غیر، عنوانی برای وجوب آن نیست بلکه مطلوبیت غیر، حیثیت تعلیلیه آن است یعنی حسن آن معلول ترتب غیر بر آن است اما این حیثیت ترتب غیر، عنوانی برای وجوب آن نیست اما عنوان مطلوبیت واجب غیری، مقدمیت آن است و لذا مقدمیت حیثیت تقییدیه است. پس در جایی که چیزی واجب شده باشد اما نه به عنوان ترتب غیر بر آن بلکه به عنوان خودش هر چند مطلوبیت آن به خاطر ترتب غیر بر آن باشد، وجوب نفسی است. لذا وجوب نماز هر چند به خاطر ترتب نهی از فحشاء و منکر بر آن است و اگر آن ترتب نبود اصلا شارع به نماز امر نمی‌کرد اما وجوب نماز نفسی است چون هر چند داعی مولا بر جعل وجوب برای نماز ترتب نهی از فحشاء و منکر بر آن است اما این ترتب باعث می‌شود که خود عنوان نماز برای مولا مطلوبیت و محبوبیت داشته باشد. پس مطلوبیت اگر چه معلول ترتب نهی از فحشاء و منکر بر آن است اما عنوان مطلوبیت آن مقید به آن ترتب نیست بلکه خود عنوان نماز مطلوب است. اما در مثل وضو، اصلا مطلوب همان ترتب نماز بر آن است و عنوان خود وضو هیچ مطلوبیتی ندارد.

مرحوم نایینی به این کلام اشکال کرده‌اند که در فرضی که ترتب چیزی بر شیء موجب حسن آن شود، اگر خود آن ترتب مطلوب است و شارع به خاطر آن به نماز امر کرده است، چه تفاوتی هست بین نماز و وضو؟ چه چیزی باعث شده است که ترتب نهی از فحشاء و منکر بر نماز موجب می‌شود نماز حسن ذاتی پیدا کند و وجوب آن نفسی باشد ولی ترتب امر دیگری بر وضو موجب حسن ذاتی وضو نمی‌شود و وجوب آن غیری است.

مرحوم آقای خویی هم این اشکال را تقریر کرده‌اند و بعد هم اشکال دیگری مطرح کرده‌اند که ترتب مطلوب بر چیزی موجب نمی‌شود که آن چیز خودش حسن ذاتی پیدا کند و این صرفا یک ادعاء است. مطلوبیت ناشی از امر است و امر ناشی از مصالح است نه حسن ذاتی اشیاء.

به نظر می‌رسد منظور مرحوم آخوند نکته‌ای است که این اشکال به آن وارد نیست هر چند در عبارات ایشان هم قصوری وجود دارد. مرحوم آخوند فرمودند واجب نفسی چیزی است که خود واجب حسن ذاتی دارد به این معنا که وجوبش للغیر نیست در عین اینکه پذیرفته است جعل وجوب (نفسی یا غیری) برای چیزی به خاطر یک داعی است و به عبارت دیگر اگر مطلوب از وجوب چیزی توصل به واجب دیگری باشد وجوبش غیری است و اگر وجوب چیزی توصل به واجب دیگری نباشد وجوبش نفسی است.

منظور ایشان از این تعبیر این است که اگر مسئولیتی که مولا بر عهده عبد قرار می‌دهد خود آن شیء است هر چند آن داعی مترتب بر آن هم مطلوب مولا است و تحصیل آن هم لازم باشد به نحوی که اگر ترتب آن فایده نبود اصلا مولا آن عمل را بر عهده مکلف قرار نمی‌داد اما آن را بر عهده مکلف قرار نداده باشد وجوب نفسی خواهد بود. مثلا ترتب انتهاء از فحشاء و منکر بر نماز اگر چه داعی جعل وجوب برای نماز است به نحوی که اگر بر نماز مترتب نباشد اصلا شارع به نماز امر نمی‌کند، اما شارع آن را بر عهده عبد قرار نداده است و عبد را مسئول ایجاد آن قرار نداده است مگر به همان اندازه انجام نماز. پس آن چیزی را که شارع بر عهده عبد قرار داده است و او را نسبت به آن مسئول کرده است انجام نماز است نه انتهاء از فحشاء و منکر.

اما اگر مولا همان ترتب غیر را بر عهده عبد قرار داده است و تمرکز مسئولیت عبد بر ترتب غیر است واجب غیری خواهد بود. شارع وضو را از این جهت در عهده عبد قرار داده است که نماز را بر عهده او قرار داده است. پس این طور نیست که ترتب آن فایده و غایت بر عهده عبد قرار نگرفته باشد بلکه اصلا چون آن غایت بر عهده عبد قرار داده شده، به این مقدمه امر شده است.

پس مطلوبیت آثار غیر از مسئولیت عبد نسبت به آنها ست. واجب نفسی چیزی است که وجب لا لواجب آخر در مقابل واجب غیری که چیزی است که وجب لواجب آخر به این معنا که اگر مسئولیت عبد نسبت به چیزی اصلا به عنوان مقدمه بودن برای چیز دیگری است که عبد نسبت به آن مسئول است واجب غیری است ولی اگر مسئولیت عبد نسبت به چیزی به عنوان مقدمه برای مسئولیت نسبت به چیز دیگری نیست و عبد نسبت به آن فایده و آثار مسئولیتی ندارد، واجب نفسی است.

پس هم واجب نفسی و هم واجب غیری به خاطر ترتب چیزی دیگری بر آنها واجب شده‌اند اما تفاوت آنها این است که در یکی شارع آن فایده و داعی را بر عهده عبد قرار نداده است و عبد را نسبت به آن مسئول قرار نداده است اما در یکی شارع همان داعی و ترتب را بر عهده عبد قرار داده است و چون عبد را نسبت به آن فایده و ترتب آن فایده مسئول قرار داده، او را نسبت به مقدمه هم مسئول قرار داده است.

درست است که عبد نسبت به اغراض مولا هم مسئولیت دارد اما در همان حدی که مولا مسئولیت را بر عهده او قرار داده است و لذا اگر جایی خود مولا عبد را نسبت به تحقق غرضی مسئول قرار نداده باشد و او را فقط نسبت به سبب آن مسئول قرار داده باشد، ترتب یا عدم ترتب آن غرض به عبد مرتبط نیست و عبد نسبت به آن مسئولیتی ندارد. مسئولیت عبد نسبت به آن غرض به همان مقدار انجام سبب است نه بیشتر.

این مطلب تمام است هر چند عبارات آخوند وافی به بیان آن هم نباشد. و لذا منظور مرحوم آخوند از حسن ذاتی این نیست که واجبات نفسی اموری هستند که حسن آنها ذاتی است مثل رکوع و سجود بلکه حتما از نظر ایشان هم مطلوبیت بر اساس امر شارع است و امر شارع هم بر اساس مصالح و مفاسد است و اصلا صدور چنین مطلبی از مرحوم آخوند محتمل نیست خصوصا که لازمه آن این است که به غیر از عبادات ذاتی مثل سجده هیچ واجب نفسی دیگری در شریعت وجود نداشته باشد. لذا جایی برای اشکال مرحوم آقای خویی به ایشان نیست.

مرحوم آخوند این مطلب را ابتکار خودشان هم نمی‌دانند بلکه می‌فرمایند مراد از اینکه گفته شده است واجب نفسی واجبی است که وجب لا لواجب آخر معنایش این نیست که واجب نفسی چیزی است که به خاطر مطلوبیت چیز دیگری واجب نشده است تا اشکال شود که هیچ واجبی در شریعت نیست مگر اینکه به خاطر ترتب مطلوب دیگری بر آن واجب شده است. مطلوبیت آثار یک مساله است و مسئولیت نسبت به آن آثار مساله دیگری است. واجب غیری واجبی است که مسئولیت مکلف نسبت به واجب دیگری است و واجب نفسی واجبی است که مسئولیت مکلف به واجب دیگر نیست و مکلف نسبت به آن فایده مسئولیتی ندارد هر چند مطلوب است و اصلا داعی مولا برای جعل وجوب نفسی همان بوده است اما آن را بر عهده و ذمه مکلف قرار نداده است.

همان طور که با این بیان روشن است که اشکال مرحوم نایینی هم به کلام ایشان وارد نیست. مرحوم نایینی گفتند اگر واجب نفسی، واجبی است که حسن آن به واسطه مطلوب دیگری است که آن هم لازم است چه تفاوتی با واجب غیری دارد؟ جواب از این اشکال این است که درست است هم واجب نفسی به خاطر چیز دیگری واجب شده است و هم واجب غیری اما یکی به خاطر وجوب غیر است و یکی به خاطر مطلوبیت غیر است. یکی به خاطر ترتب غیر بر آن است قهرا و نه در حد مسئولیت مکلف و دیگری به خاطر ترتب غیر است با مسئولیت مکلف. ترتب نماز بر وضو، قهری نیست اما ترتب انتهاء از فحشاء  منکر بر واجب شارع قهری است. پس مهم این است که شارع مسئولیت چه چیزی را بر عهده مکلف قرار داده است.

اینکه مرحوم آخوند فرموده‌اند ترتب آن اثر موجب حسن ذاتی عمل می‌شود منظور این نیست که موجب می‌شود عمل عبادت ذاتی بشود چرا که بحث ما اصلا به مساله عبادات ذاتی ربطی ندارد.

مراد از این عبارت «أن ذا الأثر لما كان معنونا بعنوان حسن يستقل العقل بمدح فاعله بل و بذم تاركه صار متعلقا للإيجاب بما هو كذلك و لا ينافيه كونه مقدمة لأمر مطلوب واقعا» این است که آن فعل چون معنون به عنوان حسن است و تعنون آن به این حسن موجب حکم عقل به مدح فاعل و ذم تارک آن است، متعلق ایجاب قرار گرفته است نه اینکه چون معنون به عنوان عبادی ذاتی شده است متعلق امر قرار گرفته است.

خلاصه اینکه واجب نفسی واجبی است که برای مسئولیت نسبت به واجب دیگری واجب نشده است هر چند داعی مولا برای ایجاب آن غیر باشد. اما نه اینکه داعی مولا وجوب غیر است بلکه داعی مولا مطلوبیت غیر برای مولا است و مطلوبیت نه به معنای طلب الزامی حقوقی انشائی تکلیفی بلکه یعنی اگر آن مطلوب نبود تکلیف مولا به آن واجب تعلق نمی‌گرفت.

مثلا نماز به خاطر انتهاء از فحشاء و منکر واجب شده است اگر معنای این کلام مطلوبیت ترک فواحش و منکرات باشد که فرض این است مطلوبیت آنها به خاطر اوامر و نواهی متعلق به خودشان است نه اینکه از دلیل وجوب نماز فهمیده شود و مفاد دلیل وجوب نماز این نیست که اگر کسی نماز نخواند شرب خمر ترک نمی‌شود و نماز مقدمه ترک شرب خمر است مثلا. بلکه منظور این است که برای انسان حالتی ایجاد می‌شود که مرتکب فواحش و منکرات نمی‌شود. و البته همه این موارد فرع بر این است که منظور از «انّ الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر» این باشد که نماز مانع از فحشاء و منکر است در حالی که ممکن است مراد نهی تشریعی باشد یعنی نماز از ارتکاب فواحش و منکرات نهی می‌کند نه اینکه منع تکوینی نسبت به آنها ایجاد می‌کند.

از آنچه گفته شد روشن می‌شود اینکه مرحوم نایینی گفته‌اند عبد نسبت به آثار مسئولیتی ندارد چون در اختیار عبد نیستند و عبد قادر بر آنها نیست و ترتب آنها بر عمل قهری نیست بر خلاف واجبات غیری که چون ترتب غیر بر آن در اختیار عبد است و ترتب آن هم حتمی است، عبد نسبت به آن مسئولیت دارد. در حقیقت پذیرش اشکال است.

مرحوم آقای خویی هم به ایشان اشکال کرده‌اند که کلام شما مبتنی بر تصور غرض ادنی و اقصی است و از آنجا که ترتب اغراض ادنی بر اعمال حتمی است پس تمام واجبات غیر معرفت، واجب غیری خواهند بود و بعد خودشان در تعریف واجب نفسی و غیری همان مطلبی را بیان کردند که ما در توضیح کلام آخوند بیان کردیم که اگر عنوان مقدمه للغیر، متعلق وجوب قرار گرفته باشد وجوب غیری است اما اگر این به این عنوان واجب نشده باشد هر چند به خاطر شیء دیگری واجب شده باشد وجوب نفسی است.

مرحوم آخوند در ادامه به بحث اثباتی اشاره کرده‌اند و بعد به شک در مقام اثبات پرداخته‌اند که توضیح آن خواهد آمد.

برچسب ها: وجوب نفسی, وجوب غیری, واجب نفسی, واجب غیری

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است