ترتب (ج۱۲۹-۲۳-۳-۱۴۰۱)
بحث در تبیین کلام مرحوم آخوند در امتناع ترتب بود. اگر امر ترتبی به جمع بین ضدین دعوت کند (واقع جمع نه عنوان جمع) در استحاله آن شکی نیست و بحث در این است که آیا امر ترتبی به جمع دعوت میکند یا نه؟
تذکر این نکته هم لازم است که قائل به ترتب، با امر ترتبی تضاد بین ضدین را نفی نمیکند چرا که روشن است امر ترتبی موجب نفی تضاد بین ضدین نیست بلکه معتقد است بین دو امر در ناحیه اقتضاء تنافی وجود ندارد یعنی امر به مهم در رتبه اقتضاء، درگیری و تنافی با اقتضاء امر به اهم ندارد.
قائل به ترتب معتقد است امر به اهم و مهم اگر چه در وجود و فعلیت اجتماع دارند اما دعوت به جمع نمیکنند و اصلا امر ترتبی هیچ گاه به دعوت به جمع منتهی نمیشود به نحوی که بر فرض محال اگر مکلف بین ضدین هم جمع کند، فعل مهم لغو است و اصلا امکان ندارد هر دو فعل مصداق مطلوب قرار بگیرند و فعل مهم به دعوت امر و طلب مولا نیست. یعنی در عین اینکه امر به مهم در ظرف عصیان به اهم فعلی است اما به جمع بین اهم و مهم دعوت نمیکند. دعوت به جمع ناشی از اطلاق امر به اهم و امر به مهم است که در این صورت اگر مکلف بر فرض محال میتوانست بین ضدین جمع کند هر دو مطلوب بود، اما در فرض ترتب امر به مهم مقید به خلو صفحه وجود از فعل اهم است و لذا حتی اگر مکلف بر فرض محال هم میتوانست جمع بین ضدین کند، در فرض وجود اهم اصلا طلبی نسبت به مهم وجود ندارد تا مهم مطلوب باشد. در نتیجه دعوت به مهم به نحو مشروط هیچ گاه به دعوت به جمع منتهی نمیشود. بر همین اساس هم ما معتقدیم در تزاحم بین متزاحمین نیز طلب جمع وجود ندارد چون وجوب هر کدام از آنها مقید به عدم فعل دیگری است.
سومین مقطع در کلام مرحوم آخوند این بود که در فرض ترتب مطارده بین دو امر وجود دارد علاوه که استحاله امر ترتبی متوقف بر مطارده بین دو امر نیست بلکه طرد از یک طرف هم برای استحاله کافی است. ایشان فرمودند تضاد بین متعلق دو امر و فعلیت هر دو امر برای تحقق مطارده کافی است و تضاد بین متعلق دو امر که قابل انکار نیست و فرض هم این است که در ظرف عصیان اهم، هم امر به اهم فعلی است و هم امر به مهم در نتیجه مطارده وجود دارد. علاوه که حتی اگر بپذیریم مطاردهای هم وجود ندارد اما طرد از یک طرف کافی است و امر به مهم اگر چه امر اهم را نفی نمیکند و به عصیان آن دعوت نمیکند چون عصیان اهم در موضوع آن اخذ شده است اما امر به اهم مطلق است و حتی در فرض فعلیت امر به مهم هم به انجام متعلقش حتی به قیمت عصیان امر مهم دعوت میکند و امر به مهم هم بعد از تحقق موضوعش به انجام متعلقش دعوت میکند (هر چند به عصیان اهم دعوت نمیکند) و همین برای استحاله کافی است چون امر به اهم به عصیان امر به مهم دعوت میکند و امر به مهم هم به انجام متعلقش دعوت میکند.
آنچه باعث شده است مرحوم آخوند این مطلب را بیان کنند این است که ایشان تصور کردهاند فعلیت دو امر در فرض تضاد متعلق آنها به معنای مطارده بین آنها ست و این تصور اشتباه است. فعلیت دو امر و تضاد متعلق آنها در جایی به مطارده منتهی میشود که به جمع دعوت کنند و مکلف قدرت بر جمع نداشته باشد در حالی که در فرض ترتب، دعوت به جمع وجود ندارد. امر به مهم مقتضی دعوت به مهم حتی در فرض اطاعت اهم نیست بلکه صرفا در فرض عصیان اهم به انجام مهم دعوت میکند. به عبارت دیگر امر به مهم، منشأ مخالفت با امر به اهم نیست تا به مطارده بیانجامد بلکه مفاد امر به مهم این است که اگر اهم به علتی غیر از دعوت امر به مهم ترک شود، انجام مهم لازم است. لذا امر به مهم اصلا به ترک اهم دعوت نمیکند تا مطاردهای شکل بگیرد بلکه مفاد آن این است که اگر اهم به علت و سببی غیر از ناحیه امر به مهم ترک شود، انجام مهم لازم است و لذا اصلا امر به مهم به ترک اهم دعوت نمیکند تا بین آن و امر به اهم مطاردهای شکل بگیرد. امر به اهم مکلف را به انجام متعلقش دعوت میکند و دعوت به انجام متعلقش به معنای دعوت به انتفای موضوع امر به مهم است اما امر به مهم فقط در فرض تحقق موضوعش به انجام متعلقش دعوت میکند و موضوع آن ترک اهم از غیر ناحیه امر به مهم است و لذا امر به مهم اصلا به عصیان اهم دعوت نمیکند. امر به مهم در فرضی که امر به اهم از کار افتاده است نه به این معنا که صلاحیت برای محرکیت ندارد بلکه یعنی به دلیلی غیر از امر به مهم، محرک مکلف نیست، به انجام مهم دعوت میکند. مطارده جایی شکل میگیرد که هر دو امر مطلق باشند و مکلف را به انجام متعلقشان دعوت کنند حتی اگر به ترک ضدش منجر شود اما در جایی که یک امر مکلف را به انجام متعلقش حتی اگر به ترک ضد منجر شود دعوت نمیکند بلکه در فرض ترک ضد مکلف را به انجام متعلقش دعوت میکند مطاردهای وجود ندارد. در نتیجه امر به مهم مکلف را به عصیان اهم یا آنچه با آن ملازم است دعوت نمیکند بلکه در فرض عصیان اهم، امر به مهم مفروض است اما عصیان اهم از ناحیه دعوت امر به مهم نیست تا مطاردهای باشد.
خلاصه اینکه مطارده یعنی هر امر به انجام متعلقش دعوت کند حتی به قیمت عصیان امر دیگر و روشن است که در فرض ترتب، امر به مهم به انجام متعلقش حتی با عصیان امر به اهم دعوت نمیکند پس اصلا مطاردهای نیست.
با آنچه گفتیم روشن میشود که حتی طرد از یک جهت هم وجود ندارد چون امر به اهم اگر چه مطلق است اما به عصیان مهم دعوت نمیکند بلکه به عدم تحقق موضوع آن دعوت میکند. به عبارت دیگر اهم اگر چه در ظرف فعلیت امر به مهم، به انجام متعلقش دعوت میکند اما انجام متعلقش به معنای انتفای فعلیت امر به مهم است. پس در حقیقت نکته همان عدم دعوت به جمع است.
برچسب ها: ترتب