جلسه صد و چهاردهم ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

استصحاب/ تنبیهات: استصحاب در تدریجیات

مرحوم آخوند فرمودند قوام استصحاب به صدق بقاء و استمرار و نقض است. در امور قار، صدق بقاء و استمرار متوقف بر وحدت موضوع است اما در امور غیر قار هر چند موضوع واحد نباشد، اما استمرار و بقاء صدق می‌کند.

علاوه که در امور غیر قار، وحدت موضوع نیز قابل تصور است. امور غیر قار به جهت حرکت توسطی که دارند، (به معنای مجموع وجودات بین مبدأ و منتها) وحدت دارند.

این کلام آخوند در بیان مقررین ایشان و دیگران صحیح تلقی نشده است و شاید منشأ آن هم این است که مرحوم آخوند در این بیان طبق اصطلاح اهل معقول مشی نکرده است اما ایشان منظور خودشان را به صورت کامل توضیح داده‌اند.

دقت کنید ایشان جامع بین مبدأ و منتها را نگفته‌اند تا از استصحاب کلی قسم سوم باشد و بعد به ایشان اشکال شود که خود ایشان جریان استصحاب را در کلی قسم سوم نپذیرفته‌اند.

بلکه ایشان مجموع اکوان بین مبدأ و منتها را فرموده‌اند و گفتیم تفاوت امور قار و غیر قار در این است که در امور قار، عنوان مجموع فقط با تحقق تمامی اجزاء صدق می‌کند اما در امور غیر قار با تحقق اولین جزء، عنوان مجموع صدق می‌کند. عنوان صدق می‌کند نه اینکه آن جزء عین عنوان است (تا معنای جامع باشد.) ایشان مرکب و مجموع را در نظر گرفته‌اند.

و این دقیقا اشتباهی است که مرحوم اصفهانی دچار آن شده‌اند و کلام آخوند را بر اساس معنای اصطلاحی حکمت معنا کرده‌اند و لذا به آخوند اشکال کرده‌اند ایشان گفته‌اند حرکت توسطی یعنی جامع بین مبدأ و منتها که هر وجود در این حرکت، مصداق برای حرکت توسطی و جامع است. حرکت توسطی یعنی کون بین مبدأ و منتها که همان جامع است. جامع ما بین مبدأ و منتها حرکت توسطی است پس هر لحظه‌ای مصداقی از آن جامع است. و بعد اشکال کرده‌اند که جریان استصحاب بر اساس حرکت توسطی، یعنی جریان استصحاب در کلی قسم سوم و آخوند استصحاب را در کلی قسم سوم جاری ندانست.

در حالی که همه این اشکالات ناشی از عدم فهم دقیق کلام آخوند است.

حرکت توسطی در کلام آخوند همان حرکت قطعی در کلام مرحوم اصفهانی است. حرکت توسطی یعنی مجموع ما بین مبدأ و منتها که فقط یک مصداق دارد آن هم مجموع است و اجزاء مصداق آن نیستند بلکه جزء‌ آن هستند. و این مجموع ما بین مبدأ و منتها امر قار است.

و عنوان مجموع با تحقق اولین جزء مرکب صادق است. یعنی با اولین لحظه از طلوع خورشید، روز محقق است نه اینکه این لحظه روز است. با تحقق اولین لحظه، عرفا روز را محقق می‌دانند بر خلاف امور قار که تا وقتی مجموع محقق نشود، عنوان مجموع را محقق نمی‌دانند.

و مرحوم آقای صدر همان اشکال مرحوم اصفهانی را به مرحوم آخوند وارد دانسته‌اند و گفته‌اند حرکت توسطی همان کلی قسم سوم است، و بعد همان چیزی را که ما در تقریر کلام آخوند بیان کردیم، به عنوان مختار خودشان ذکر کرده‌اند.

تا اینجا دو بیان مرحوم آخوند را تکرار کردیم. مرحوم شیخ، برای اثبات جریان استصحاب در زمان، فرموده‌اند صدق بقاء، رکن جریان استصحاب نیست. درست است که بقاء‌ در مورد زمان مصداق ندارد چون بقاء یعنی وجود موجود اول در زمان دوم، اما بقاء رکن جریان استصحاب نیست.

اینکه علماء بقاء‌ را رکن استصحاب قلمداد کرده‌اند از این جهت است که موضوع بحث آنها استصحاب حال بوده است و استصحاب حال در مورد امور قار معنا دارد. در هر صورت عنوان بقاء در ادله استصحاب اخذ نشده است بلکه یقین به شیء و شک در وجود در استصحاب معتبر است.

گفتیم مرحوم اصفهانی به ایشان اشکال کرده‌اند که اگر چه عنوان بقاء در ادله استصحاب نیامده است اما ظاهر ادله استصحاب وحدت متعلق یقین و شک است و در زمان و زمانیات، متعلق یقین و شک واحد نیست پس اشکال هنوز پابرجا ست.

به نظر می‌رسد مرحوم شیخ هم با این بیان می‌خواهند همان وحدت عرفی را اثبات کنند یعنی همان بیان دوم کلام آخوند اما عبارات دیگری در این بین استفاده کرده‌اند. یعنی ایشان معتقد است بقاء‌ حتما صادق نیست اما وحدت عرفی و اعتباری هست پس اعتبارا و عرفا متعلق یقین و شک واحد است. که در این صورت اشکال اصفهانی به ایشان وارد نیست.

خلاصه اینکه از نظر ایشان در زمان و زمانیات، بقاء صادق نیست چون بقاء‌ یعنی وجود وجود اول در زمان دوم و این در زمان و زمانیات قابل تصور نیست. اما استصحاب متقوم به صدق بقاء نیست بلکه متقوم به وحدت عرفی است و در زمان و زمانیات وحدت عرفی وجود دارد.

و مرحوم آخوند در ابتداء فرموده‌اند ما نیازمند وحدت موضوع نیستیم بلکه مهم صدق بقاء‌ و استمرار است و در زمان و زمانیات، بقاء و استمرار و نقض صادق است چون اتصال وجود دارد و لذا مجرای استصحاب است هر چند وحدت موضوع ندارند.

به نظر ما بین این دو کلام تنافی وجود ندارد و هم می‌توان گفت در زمان و زمانیات چون اتصال وجود دارد نوعی وحدت عرفی و اعتباری وجود دارد و بقاء و استمرار نیز صادق است.

 

 

ضمائم:

کلام مرحوم اصفهانی:

لا يخفى عليك أنّ نسبة الحركة القطعية إلى الأكوان المتعاقبة الموافية للحدود- الواقعة بين المبدأ و المنتهى- نسبة الكل إلى أجزائه، لأنها الصورة الممتدة المرتسمة في الخيال، و منشأ انتزاعها تلك الأكوان المتصلة بالاتصال التعاقبي، فأجزاؤها مجتمعة في الخيال و متفرقة في الخارج.

و نسبة الحركة التوسطية إلى تلك الأكوان نسبة الكلي إلى جزئياته، لأن كل كون- من تلك الأكوان الموافية للحدود- واقع بين المبدأ و المنتهى.

و حيث أنّ نفس الحركة القطعية باعتبار منشئيتها متقومة بتلك الأكوان المتصرمة شيئاً فشيئاً، فهي بذاتها تدريجية، و التغير ذاتي لها، فيجري فيها إشكال البقاء.

و حيث أنه لم يعتبر في الحركة التوسطية إلّا الكون بين المبدأ و المنتهى دون موافاته للحدود، فلا تغير في نفس ذاتها، بل الموافاة للحدود تعينات فردية لأفرادها و مطابقاتها.

و حيث أنّ الكون بين المبدأ و المنتهى لا تعين ماهوي له، إلّا الوقوع بين المبدأ و المنتهى، فما دام لم يخرج عن الوسط يكون الكون بين المبدأ و المنتهى، باقياً، فالحركة القطعية غير قارة، و متغيرة بذاتها، و الحركة التوسطية قارة مستمرة غير متغيرة.

ثم إن التعريف المذكور في المتن للحركة القطعية- و هو كون الشي‏ء في كل آن في حد و مكان- هو تعريف المطلق الحركة عند المشهور- ففي القطعية بلحاظ أجزائها، و في التوسطية بلحاظ افرادها- فتلك أجزاؤها تعاقبية تدريجية، و هذه افرادها و جزئياتها تعاقبية تدريجية، و هذه الأفراد- المتعاقبة على نهج الاتصال- هي الراسمة لصورة ممتدة مجتمعة الأجزاء في الخيال، و تسمى بالحركة القطعية.

و لذا قيل بأن الحركة القطعية لا وجود لها في الخارج إلّا بوجود منشأ انتزاعها، كما أنّ هذا الأكوان التي هي أجزاؤها أنما هي بلحاظ انقسام كل متصل- قار أو غير قار- إلى اجزاء لا تتناهى، و إلّا فالحركة- بما هي حركة- لا تقع في الآن الّذي هو طرف الزمان و نهايته.

و الحركة قابلة للقسمة، و الآن كالنقطة غير قابلة للقسمة، فيلزم تطبيق ما يتجزى على ما لا يتجزأ فليس الكون في حدّ في الآن حركة و لا جزء الحركة بما هو جزء الحركة بل كون الشي‏ء في كل آنٍ في حد أو مكان هي الحركة، كما هو مقتضى انقسامها إلى أجزاء غير متناهية، لئلا يلزم الجزء الّذي لا يتجزأ.

و ليعلم أنّ استصحاب الحركة القطعية استصحاب الفرد، لأن تعينات أجزائها- الموافية لحدود خاصة- مأخوذة فيه ملحوظة معه. بخلاف استصحاب الحركة التوسطية، فانه من باب استصحاب الكلي و هو القسم الثالث من القسم الثالث.

و ذلك، لأن الكون بين المبدأ و المنتهى، و إن كان له التعين من حيث الفاعل و القابل، و ما فيه الحركة، و ما منه الحركة، و ما إليه الحركة إلّا أنّ هذه التعينات توجب التشخص الوجوديّ، و وحدته بالوحدة الاتصالية.

و لا توجب التعين الفردي الماهوي، لأن جميع جزئيات الكون المتوسط مشتركة في تلك التعينات و مع ذلك هي افراد، فلا يمتاز فرد عن فرد، إلّا بملاحظة موافاة كل كون من تلك الأكوان لحد من تلك الحدود، فان لوحظ ذلك التعين جرى فيه إشكال استصحاب الحركة القطعية، و إن قطع النّظر عنه، و لوحظ الكون المتوسط- مبهماً من حيث تلك التعينات المفردة- كان من باب استصحاب الكلي المتعاقب افراده على نهج الاتصال.

و ليعلم- أيضا- أنه لا بد من الالتزام باتصال تلك الأكوان المتعاقبة- كما حقق في محله- لئلا يلزم تتالي الآنات و الآنيات، و إلّا فلو لم نلتزم به لم يجري الاستصحاب في الحركة التوسطية، لأنه يكون- حينئذٍ- من القسم الثاني من القسم الثالث، و هو وجود فرد مقارناً لارتفاع فرد مغاير.

و منه يعلم أنّ الالتزام بصحة الاستصحاب- في الحركة التوسطية- يلزمه‏ الالتزام بصحته في الحركة القطعية، لأن المصحح هو الاتصال و هو مجد في كليهما، لأن الاتصال مساوق للبقاء، كما مر فتدبر جيّداً.

و ليعلم- أيضا- أنه لو أشكل الأمر في استصحاب الليل و النهار، فلا يجدي استصحاب عدم الليل لإجراء أحكام النهار، أو استصحاب عدم النهار لإجراء أحكام الليل، لا لمجرد أنه مثبت بل لأن الليلية و النهارية متضادتان.

و عدم الليل أنما يلازم وجود النهار، لملازمة عدم الضد لوجود الضد، و كل جزء من النهار ضد لكونه من الليل، فعدم الضدّ المقارن له هو عدم الليلية في هذا الزمان.

و سائر الاعدام المستقبلة- مثلًا- ليست من عدم الضد الملازم لهذا الضد، حتى يكون متيقناً سابقاً، مشكوكاً لاحقاً، بل عدم ضد- مشكوك الحدوث- كوجود ضده، و فرض لحاظ العدم بنحو الوحدة و الاستمرار، كفرض وحدة وجود النهار و استمراره، بل عدم كلّ سنخ من الوجود على طبع ذلك الموجود، فتدبر.

نهایة الدرایة، جلد ۳، صفحه ۱۸۳



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است