جلسه چهل و دوم ۲۱ آذر ۱۳۹۵
اجاره مشاع
گفتیم به نظر ما کلام مرحوم سید مضطرب است و گفتیم تعجب است چرا علماء به این اضطراب اشاره نکردهاند.
بعد از تتبع دیدیم آیت الله العظمی شبیری هم به این اضطراب اشاره کردهاند.
و بعد هم دیدیم در این قسمت اختلاف نسخه وجود دارد. عبارتی که ما از عروه داریم این است که مرحوم سید اجاره نصف را بیان کردهاند و بعد گفتهاند مستاجر خیار شرکت دارد اما عبارتی که در کلام خیلی از بزرگان مذکور است اجاره همه عین است.
عبارت مذکور این گونه است:
«و ذلك كما إذا آجره دار فتبيّن أنّ نصفها للغير و لم يجز ذلك الغير، فإنّ له خيار الشركة»
اگر عبارت این گونه باشد اشکالی که ما دیروز مطرح کردیم وجود ندارد. موجر همه خانه را اجاره داده است در حالی که فقط نصف خانه را مالک بوده است در این صورت چنانچه مالک دیگر، اجازه ندهد مستاجر خیار شرکت دارد.
اما با این عبارت اشکال این است که فرض مساله اجاره مشاع است و این خروج از محل بحث است در حالی که ظاهر عبارت این است که مرحوم سید برای قبل مثال میزند. و در این فرض خیار شرکت معنا ندارد چون همان تبعض صفقه در اینجا باعث شرکت و عیب شده است و لذا همان خیار تبعض صفقه هست.
اگر عبارت این طور باشد باید عبارت سید را این طور توجیه کنیم که صدر کلام در مورد اجاره مشاع است یعنی موجر مشاعا اجاره میدهد و بعد سید در ادامه متعرض جایی شدهاند که به صورت مشاع اجاره ندهد بلکه همه عین را اجاره بدهد.
در جایی که اجاره مشاع باشد، سید فرض کردهاند که اگر مستاجر جاهل بود خیار شرکت دارد و این باید به این بیان باشد که مستاجر به اصل شرکت عالم بوده است (چون اجاره مشاع بوده است) اما به اینکه شریک فردی غیر از مستاجر است جاهل بوده است لذا خیار شرکت دارد.
ما عرض کردیم کلام سید را نوع دیگری هم میتوان توجیه کرد به اینکه بگوییم منظور از اجاره مشاع که در صدر مساله آمده است حقیقت اجاره مشاع است یعنی آنچه در عالم خارج مشاعا واقع میشود ولو اینکه موجر همه عین را اجاره داده باشد.
خلاصه اینکه عبارت سید بسیار مضطرب است و نمیتوان آن را حل کرد حتی اگر نسخه متفاوت باشد.
مساله بعدی که مرحوم سید متعرض شدهاند مساله استیجار مشاع است یعنی جایز است موجر عین را به دو نفر به صورت مشاع اجاره بدهد.
مسألة لا بأس باستئجار اثنين دارا على الإشاعة ثمَّ يقتسمان مساكنها بالتراضي أو بالقرعة و كذا يجوز استيجار اثنين دابة للركوب على التناوب ثمَّ يتفقان على قرار بينهما بالتعيين بفرسخ فرسخ أو غير ذلك و إذا اختلفا في المبتدأ يرجعان إلى القرعة و كذا يجوز استيجار اثنين دابة مثلا لا على وجه الإشاعة بل نوبا معينة بالمدة أو بالفراسخ و كذا يجوز إجارة اثنين نفسهما على عمل معين على وجه الشركة كحمل شيء معين لا يمكن إلا بالمتعدد
موجر میتواند عین واحد را به دو نفر به صورت مشاع اجاره بدهد و بعد از اجاره دو مستاجر باید عین را با رضایت تقسیم کنند و اگر رضایت محقق نشد باید قرعه بزنند.
آنچه در ذهن ما هست قرعه برای جایی است که واقع متعین هست و قرعه برای تعیین همان واقع متعین مجهول است اما در اینجا واقع متعین وجود ندارد و لذا قرعه نمیخواهد واقع متعین را مشخص کند بلکه میخواهد حق هر کسی را افراز کند.
علاوه که باید دلیل قرعه اطلاق داشته باشد و شامل این مورد هم بشود.