جلسه یازدهم ۱۷ مهر ۱۳۹۷


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

بحث در اقسام ورود و بیان مثال‌هایی برای آن بود. ورود به لحاظ مقام جعل و فعلیت و وصول را بیان کردیم.

چهارم) ورود به لحاظ مرحله تنجز. یعنی حکم در یک دلیل منوط به عدم تنجز حکم دیگری باشد. تمام موارد ترتب (بنابر امتناع ترتب) از این قبیل است. دلیل هر حکمی مقید به عدم وجود منافی آن حکم در مقام تنجز است. اگر امر شارع به ازاله نجاست از مسجد منجز باشد، نمی‌تواند به نماز هم امر کند. معقول نیست اطلاق امر به نماز، فرض تنجز وجوب ازاله را هم شامل باشد چون به امر به ضدین منتهی می‌شود و ترتب هم فرضا ممتنع است. به عبارت دیگر با فرض امتناع ترتب، تنجز وجوب ازاله نجاست از مسجد، حقیقتا موضوع دلیل وجوب نماز را نفی می‌کند. در این مثال فعلیت خطاب تکلیف اهم تا وقتی آن خطاب منجز نشده باشد باعث عدم امکان امر به مهم نیست بلکه آنچه در فرض امتناع ترتب ممکن نیست تکلیف به دو خطاب منجز است و گرنه تکلیف به دو خطاب فعلی در صورتی که هر دو منجز نباشند اشکالی ندارد.

تفصیل این مطلب قبلا در بحث ترتب گذشته است و گفتیم تضاد بین احکام از نظر قائلین به آن یا به لحاظ مقام ملاکات است و یا به لحاظ مقام امتثال است و گرنه بین حرمت و وجوب تنافی وجود ندارد حتی به نسبت به مقام فعلیت و لذا دو طلب فعلی در صورتی که یکی منجز نباشد اشکالی ندارد و به طلب ضدین منجر نمی‌شود. پس فعلیت امر به مهم عقلا فقط در صورت تنجز امر به اهم مرتفع می‌شود و قبل از آن بر عدم فعلیت امر به مهم دلیلی نداریم.

در مقابل کسانی که ترتب را ممکن می‌دانند بین احکام حتی در مرحله تنجز هم تضادی نمی‌بیند و لذا تنجز دو تکلیفی که امتثال هر دو با هم ممکن نیست اشکالی ندارد. تکلیف به اهم به اراده عصیان تکلیف اهم مشروط نیست و حتی در صورت عدم اراده انجام تکلیف اهم، هم چنان تکلیف اهم فعلی و منجز است ولی اگر مکلف قصد انجام تکلیف اهم را ندارد و از ناحیه خود مکلف با قطع نظر از تکلیف مهم، تکلیف اهم را انجام نمی‌دهد تکلیف مهم منجز است پس هر دو تکلیف فعلی و منجز هستند و قید تکلیف مهم فقط عدم اراده انجام تکلیف اهم و عزم بر عصیان است.

مثال دیگری که می‌توان بیان کرد همان چیزی است که مرحوم نایینی در بحث تزاحم بیان کرده‌اند که اگر یک تکلیف به قدرت عقلی مقید باشد و تکلیف دیگر به قدرت شرعی مقید باشد. مثلا وجوب حج به قدرت شرعی مقید است چون در خطاب تمکن و قدرت اخذ شده است و وجوب انفاق بر مضطر به قدرت عقلی مقید است (معنای قدرت شرعی در کلام مرحوم نایینی این است که مکلف علاوه بر قدرت تکوینی، به ضد آن تکلیف مامور نباشد در مقابل قدرت عقلی که یعنی باید فقط قدرت بر انجام خود متعلق را در نظر گرفت و تکلیف به ضد آن تاثیری در قدرت بر انجام خود متعلق ندارد) که در این موارد هر چند قدرت عقلی بر انجام تکلیف هست اما چون موضوع تکلیف مقید به قدرت شرعی به عدم تکلیف به ضد مقید است دلیل دیگر این قدرت شرعی را از بین می‌برد، پس تنجز یک دلیل (دلیلی که مقید به قدرت عقلی است نه شرعی) موضوع دلیل دیگر (دلیلی که به قدرت شرعی مقید است)‌ را از بین می‌برد. تکلیف که به قدرت شرعی مقید است در صورتی که تکلیفی که به قدرت عقلی مقید است منجر بشود موضوع نخواهد داشت. پس اگر وجوب انفاق مضطر منجز شود باعث می‌شود تکلیفی به وجوب حج نباشد. در همین مثال اگر مکلف وجوب انفاق را عصیان کند حج او فاقد امر است.

پنجم) ورود به لحاظ مرحله امتثال. که تمام موارد ترتب بنابر قول به امکان ترتب از همین قسم هستند. موضوع تکلیف مهم مقید به عدم امتثال تکلیف اهم است و امتثال تکلیف اهم، موضوع تکلیف مهم را حقیقتا از بین می‌برد.



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است