جلسه دوم ۱۸ شهریور ۱۳۹۲


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

حجیت ظن به واقع و ظن به طریق

بحث در نتیجه دلیل انسداد از حیث حجیت ظن بنابر تسلیم تمامیت دلیل انسداد بود.

مرحوم آخوند فرمودند نتیجه دلیل انسداد حجیت ظن به واقع و حجیت ظن به طریق هر دو هست. و بعد توجیهی نقل کردند برای اینکه نتیجه دلیل انسداد فقط حجیت ظن به واقع باشد.

و اما قول به حجیت ظن به طریق فقط که مرحوم آخوند به برخی نسبت داده است و فرموده‌اند مرحوم صاحب فصول هم از آن تبعیت کرده است.

ایشان فرمودند حاکم به حجیت ظن بنابر انسداد عقل است. و عقل می‌گوید باید مومن و حجت داشت هر آنچه در زمان انفتاح علم به آن مومن است در زمان انسداد گمان به آن مومن است. آنچه علم به آن در ظرف انفتاح مومن است و حجت است گمان به همان در ظرف انسداد حجت و مومن است.

در ظرف انفتاح علم به واقع مومن است (حال چه واقع جعلی و چه واقع حقیقی)

در ظرف انسداد هم گمان به همان مومن است. گمان به واقع یا به بدل واقع مومن است. اگر عقل می‌گوید در صورتی که عمل به واقع کردیم مامون هستیم علم را به عنوان اینکه طریق به واقع است می‌داند. یعنی علم به واقع بما انه واقع نه اینکه بما انه مودی العلم. واقع بما هو معلوم مومن نیست بلکه واقع بما هو واقع مومن است اما کاشف آن علم است.

شان علم طریقیت صرف است. و لذا مرحوم آخوند می‌فرمایند علم بما انه طریق بنفسه و لیس مجعولا (نه انشاء و نه امضاء و نه ثبوتا و نه اثباتا) علم مدخلیتی در موضوع ندارد و علم قابل جعل نیست و شان آن طریقیت است و شارع نمی‌تواند آن را اثبات یا نفی کند.

در فرض انفتاح آنچه مومن است واقع است نه واقع بما انه معلوم.

پس بنابراین همان طور که علم به واقع و علم به طریق هر دو مومن است در آنجایی که علم به واقع مومن است در حقیقت واقع منکشف به علم مومن است نه واقع مقید به انکشاف. علم قید موضوع نیست بلکه کاشف از تحقق موضوع است.

همان طور که در مورد علم به واقع این طور است در مورد گمان به واقع هم همین طور است. آنچه در فرض انفتاح علم به آن مومن است در فرض انسداد گمان به آن هم مومن است.

در مقابل آن دو وجه بود که اولی گذشت.

اما وجه دوم این بود که در فرض انسداد اگر گمان به واقع باشد حجت نیست ولی اگر گمان به طریق باشد حجت است.

ما علم وجدانی به تکالیف واقعی نداریم و باب علم منسد است و این واضح است. اما علم به طریق بر آنها مثل خبر واحد هم نداریم. و علم به طریق بر طریق هم نداریم. مثلا علم به اینکه شارع استصحاب را حجت قرار داده باشد یا شهرت را قرار داده باشد یا اجماع را حجت قرار داده باشد هم نداریم.

پس ما علم به وجود وظایف فقهی و فرعی داریم که این علم ما علم اجمالی است و نسبت به آن علم تفصیلی نداریم نه علم تفصیلی به واقع و نه علم تفصیلی به طریق به واقع و نه علم تفصیلی به طریق به طریق به واقع.

اما شارع یک حجتی را برای ما اینجا قرار داده است که نه علم تفصیلی نسبت به آن داریم و نه علم به طریق بر آن داریم. نسبت به خود حجیت نه علم وجدانی داریم نه علم تعبدی داریم. باب علم و علمی در رابطه با حجتی که شارع در فرض علم اجمالی به واقع نصب کرده است برای ما مسدود است. و این غیر از علم به واقع است.

پس باب علم و علمی نسبت به واقع منسد است و نسبت به طریق به واقع هم منسد است.

مکلف حالا که نمی تواند علم به آن طرق پیدا کند باید آن طرق را با ظن کشف کند. یعنی آن طریق را با گمان و ظن معین کند و به آن عمل کند.

مکلف می‌داند شارع طرقی را نصب کرده است و از مکلف رسیدن به واقعیت را از آن طرق را می‌خواهد. پس در نتیجه فقط ظن به طرق معتبر است و ظن به واقع حجت نیست چون واقع بما هو واقع ارزشی ندارد بلکه رسیدن به واقعیت از آن طرق منصوب مهم است و طرق موضوعیت دارد.

گمان به واقع ارزشی ندارد. شارع گفته است جایی که علم به واقع ندارید باید از طریقی که من نصب کردم استفاده کنید حال اگر با قطع و یقین به آن طریق دسترسی نداریم باید با گمان آن طریق را پیدا کنیم. طریق قطعی برایمان ممکن نیست باید از طریق ظنی پیروی کرد. و طریق ظنی مقدم بر طریق وهمی است و به حکم عقل وقتی طریق قطعی ممکن نیست باید به طریق ظنی تمسک کرد و طریق ظنی مقدم بر طریق وهمی است.

اینکه چرا ظن به واقع ارزشی ندارد مثلا اگر کسی از شهرت گمان به واقع به دست بیاورد در حالی که می‌داند شهرت معتبر هم نیست این گمان به واقع ارزشی ندارد.

چون از ادله حجیت و طریق و اماره این استفاده می‌شود که از غیر از این طرق استفاده نشود. شارع با دلیل حجیت ما را از توجه به واقع از سایر طرق غیر علم منصرف کرده است. یعنی دلیل حجیت می‌گوید اگر علم نبود از همین راهی که من مشخص می‌کنم باید طی طریق کرد. و گرنه خود شارع می‌توانست بگوید حالا که علم به واقع ممکن نیست از هر راهی به واقع ظن پیدا کردی حجت است. شارع با ادله حجیت طرق را محدود کرده است. و ما می‌دانیم شارع بعضی از طرق را قرار داده است اما نمی‌توانیم آن طرق را با علم کشف کنیم و با ظن معتبر کشف کنیم به ناچار باید آن طریق را با ظن کشف کنیم. پس واقع از هر طریقی فایده‌ای ندارد. حکم اماراتی که در اینجا هست مثل قیاس است. قیاس حتی در ظرف انسداد هم ارزشی ندارد و ظن به واقع حاصل از قیاس هیچ ارزشی ندارد. بلکه باید ظن به طریق معتبر پیدا کرد و از آن راه ظن به واقع پیدا کرد.



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است