مفهوم و حقیقت عدالت (ج۶۱-۱۱-۱۰-۱۴۰۲)

بحث در روایاتی بود که به ادعای محقق نراقی، بر حقیقت و مفهوم عدالت از نظر شارع دلالت دارند. یکی از آن روایات، صحیحه ابن ابی یعفور است. به نظر ما آنچه در این روایت آمده است بیان طریق و حجت بر عدالت و راه‌های اثبات عدالت است اما از همین راه اثباتی می‌توان امور دخیل در حقیقت عدالت (چه برای آن حقیقت شرعی قائل باشیم یا معتقد باشیم همان حقیقت عرفی را بیان می‌کند) را کشف کرد (که بحث مقام دوم است) به این بیان که وقتی راه معرفت و شناخت چیزی را معرفی کنند به تبع حقیقت خود ذی الطریق هم معلوم می‌شود.
امام علیه السلام در این روایت در چهار مرحله درصدد بیان طریق اثبات عدالتند که بعضی از طرق، طریق به خود عدالت هستند و بعضی آنها طریق به طریقند.
اولین طریق همان بود که امام علیه السلام فرمودند: «تَعْرِفُوهُ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ» یعنی شخص باید معروف به ستر و عفاف و ... باشد که این تعابیر کنایه از اجتناب از محرمات و انجام واجبات است. پس عدالت شخص از طریق شیاع و معروفیت او کشف می‌شود و لذا کسی که شخصی را نمی‌شناسد عدالت آن شخص را از این راه تشخیص می‌دهد که او معروف به ستر و عفاف باشد و او را به اینکه اهل گناه نیست بشناسند.
بعد این سوال مطرح می‌شود که همان کسانی که او را به ستر و عفاف و ... می‌شناسند از کجا باید او را این چنین بشناسند؟ امام علیه السلام می‌فرمایند «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ» یعنی طریق بر شناخت عدالت اجتناب از کبائر است. پس اجتناب از کبائر طریق برای شناخت کسانی است که بالمباشرة عدالت شخص را تشخیص می‌دهند و معروفیت به عدم گناه در بین آنها دلیل بر عدالت برای دیگرانی است که آن شخص را نمی‌شناسند.
بعد این سوال مطرح می‌شود که از کجا بتوان تشخیص داد فرد کبائر را مرتکب نمی‌شود؟ یا گناهان دیگری انجام نمی‌دهد؟ امام علیه السلام می‌فرمایند «وَ الدَّلَالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ أَنْ يَكُونَ سَاتِراً لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ حَتَّى يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ عُيُوبِهِ وَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ وَ يَجِبَ عَلَيْهِمْ تَزْكِيَتُهُ وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِي النَّاسِ» یعنی ساتر بودن شخص دلیل بر این است که شخص مرتکب گناه نمی‌شود. پس اگر شخص دریدگی ندارد و در انظار دیگران گناه نمی‌کند همین حجت بر این است که شخص مرتکب کبائر نمی‌شود و اجتناب از کبائر دلیل بر این است که شخص از همه محرمات اجتناب می‌کند.
تا اینجا امام علیه السلام سه مرحله برای تشخیص عدالت بیان کرده‌اند و بعد فرموده‌اند از جمله طرق تشخیص عدالت این است که شخص ملتزم به شرکت در نماز جماعت در نمازهای پنج‌گانه باشد و ...
پس نماز خواندن به وجود واقعی مقوم حقیقت عدالت است اما اینکه از کجا باید تشخیص داد که شخص اهل نماز خواندن است به این است که شخص در نماز جماعت حاضر شود.
«وَ يَكُونَ مَعَهُ التَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ إِذَا وَاظَبَ عَلَيْهِنَّ وَ حَفِظَ مَوَاقِيتَهُنَّ بِحُضُورِ جَمَاعَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ أَنْ لَا يَتَخَلَّفَ عَنْ جَمَاعَتِهِمْ فِي مُصَلَّاهُمْ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ لَازِماً لِمُصَلَّاهُ عِنْدَ حُضُورِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا سُئِلَ عَنْهُ فِي قَبِيلَتِهِ وَ مَحَلَّتِهِ قَالُوا مَا رَأَيْنَا مِنْهُ إِلَّا خَيْراً- مُوَاظِباً عَلَى الصَّلَوَاتِ مُتَعَاهِداً لِأَوْقَاتِهَا فِي مُصَلَّاهُ فَإِنَّ ذَلِكَ يُجِيزُ شَهَادَتَهُ وَ عَدَالَتَهُ‌ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ ...»
بر اساس این فقره کسی که این چنین باشد شهادتش نافذ است و عدالت دارد.
بعد این سوال مطرح می‌شود که ثبوتا نماز چه تأثیری در عدالت دارد؟ امام علیه السلام فرموده‌اند: «وَ ذَلِكَ أَنَّ الصَّلَاةَ سِتْرٌ وَ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ لَيْسَ يُمْكِنُ الشَّهَادَةُ عَلَى الرَّجُلِ بِأَنَّهُ يُصَلِّي إِذَا كَانَ لَا يَحْضُرُ مُصَلَّاهُ وَ يَتَعَاهَدُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ»
اما اینکه از کجا باید تشخیص داد فرد اهل نماز است و نماز می‌خواند؟ طریق بر آن این است که شخص در نماز جماعت شرکت کند و بر حضور دائم در آن مواظبت کند.
«وَ إِنَّمَا جُعِلَ الْجَمَاعَةُ وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَى الصَّلَاةِ لِكَيْ يُعْرَفَ مَنْ يُصَلِّي مِمَّنْ لَا يُصَلِّي وَ مَنْ يَحْفَظُ مَوَاقِيتَ الصَّلَوَاتِ مِمَّنْ يُضَيِّعُ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُمْكِنْ أَحَداً أَنْ يَشْهَدَ عَلَى آخَرَ بِصَلَاحٍ لِأَنَّ مَنْ لَا يُصَلِّي لَا صَلَاحَ لَهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ»
یعنی اگر شرکت در نماز جماعت نباشد معلوم نیست چه کسی نماز می‌خواند و چه کسی نمی‌خواند و کسی که نماز نخواند عادل نیست و لذا وقتی معلوم نباشد شخص اهل نماز است نمی‌توان به عدالت او حکم کرد.
بعد هم می‌فرمایند: «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص هَمَّ بِأَنْ يُحْرِقَ قَوْماً فِي مَنَازِلِهِمْ- لِتَرْكِهِمُ الْحُضُورَ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَدْ كَانَ مِنْهُمْ مَنْ يُصَلِّي فِي بَيْتِهِ فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ» یعنی شرکت در نماز جماعت را لازم می‌دانستند برای اینکه عدالت و خوبی اشخاص قابل تشخیص باشد.
محقق نراقی فرموده است این کار پیامبر در ابتدای تشریع نماز بوده است و برای جا افتادن نماز حضور در نماز جماعت واجب بوده است.
به نظر ما از این فقره استفاده نمی‌شود که در صدر اسلام هم شرکت در نماز جماعت واجب بوده است بلکه آنچه ممنوع بوده است اعراض از اجتماع مسلمین است و این گناه است و آن کسانی که پیامبر قصد آتش زدن خانه‌شان را داشته است این طور افرادی بوده‌اند که به اجتماع مسلمین بی اعتنا بوده‌اند و اصلا در نماز جماعت شرکت نمی‌کرده‌اند.
«وَ كَيْفَ تُقْبَلُ شَهَادَةٌ أَوْ عَدَالَةٌ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ مِمَّنْ جَرَى الْحُكْمُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْ رَسُولِهِ ص فِيهِ الْحَرَقُ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ بِالنَّهَارِ وَ قَدْ كَانَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ»
یعنی همین الان هم حکم کسی که در نماز جماعت شرکت نمی‌کند این است که خانه‌اش را آتش بزنند.
البته در نقل تهذیب این طور آمده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا غِيبَةَ إِلَّا لِمَنْ صَلَّى فِي بَيْتِهِ وَ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَتِنَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ وَجَبَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ غِيبَتُهُ وَ سَقَطَتْ بَيْنَهُمْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَ هِجْرَانُهُ وَ إِذَا رُفِعَ إِلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ أَنْذَرَهُ وَ حَذَّرَهُ فَإِنْ حَضَرَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِلَّا أَحْرَقَ عَلَيْهِ بَيْتَهُ وَ مَنْ لَزِمَ جَمَاعَتَهُمْ حَرُمَتْ عَلَيْهِمْ غِيبَتُهُ وَ ثَبَتَتْ عَدَالَتُهُ بَيْنَهُمْ.»
کسی که از شرکت در جماعت مسلمین اعراض کند غیبتش واجب است و عدالت ندارد و اگر چنین کسی بعد از انذار و احذار امام هم چنان در جماعت مسملین حاضر نشود خانه‌اش را باید آتش زد.
از این روایت به خوبی هم مفهوم عدالت در مقام ثبوت قابل استفاده است و هم راه‌های اثباتی عدالت. بر اساس این روایت مفهوم و حقیقت عدالت ستر و عفاف و اجتناب از محرمات است. عنوان عرفان و علم از عناوینی است که در نظر عرف طریق است و موضوعیت ندارد و لذا عرفان به ستر و عفاف و ... جزو عدالت نیست بلکه طریق است و عدالت خود همان ستر و عفاف و ... است.
پس هم عدالت را معنا کرده است و هم راه‌های شناخت آن را بیان کرده است تا کسی به بهانه عدم شناخت عدالت از شرکت در نماز جماعت طفره نرود.

برچسب ها: شرایط شاهد, عدالت, معنای عدالت, راه شناخت عدالت

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است