جلسه هشتاد و چهارم ۲۷ بهمن ۱۳۹۵
ضمان حمال
معروف در کلمات مراد از ولی را همان وارث دانستهاند و لذا متنی را که علمای بسیاری ذکر کردهاند که ولی به این علت در روایت ذکر شده است که بر فرض تلف، کسی که مطالبه میکند ولی است بنابراین علماء هم معترفند که ولی شامل خود بیمار هم میشود و ولی را برای این در روایت ذکر شده است که شمول آن را گوشزد کند.
اما به نظر ما همان طور که گفتیم منظور از ولی، کسی است که متولی امر مریض است.
و در مواردی که بیمار ولی نداشته باشد و خودش هم مثلا بیهوش باشد چه باید کرد؟ اگر به حاکم دسترسی هست باید از او اجازه گرفت و اگر حاکم نیست آیا پزشک اجازه دارد معالجه کند؟ و اگر معالجه کرد آیا ضامن است یا نه؟ و ما بحث قاعده احسان را مفصل مطرح کردیم که مجدد مطرح نمیکنیم و میتوانید به مبسوط رجوع کنید.
مساله بعد که سید ذکر کردهاند:
مسألة إذا عثر الحمال فسقط ما كان على رأسه أو ظهره مثلا ضمن لقاعدة الإتلاف
اگر حمال که برای حمل و جابجا کردن چیزی اجیر شده است به هر دلیلی چیزی را که حمل میکرد از بین برد، آیا ضامن است؟ مرحوم سید میفرمایند بله ضامن است چون متلف است.
این بحث شیوع بسیاری دارد چون بسیاری از حوادثی که برای سرنشینان وسائل نقلیه اتفاق میافتد از همین باب است.
و دقت کنید که بحث در جایی است که فرد مقصر نیست یعنی تعدی و تفریط نکرده است و گرنه ضمان در مواردی که فرد تعدی و تفریط کرده باشد روشن و مبرهن است. بحث در جایی است که فرد هیچ تقصیری ندارد آیا ضامن است؟ و لذا سید گفته است چون اتلاف است ضامن است.
بسیاری از محشین به مرحوم سید اشکال کردهاند و برخی هم صریحا گفتهاند این مورد از موارد اتلاف نیست بلکه تلف است.
بحث در این مساله گاهی به حسب اطلاقات اتلاف است و گاهی به حسب نص خاص است.
در مورد قاعده، تلف مستند به شخص مضمون است و لذا حتی اگر فرد در خواب چیزی را اتلاف کند ضامن است. یا در مواردی که مادر یا دایه بر روی بچه بغلتد و بچه بمیرد او را ضامن دانستهاند.
به عبارت دیگر در محل بحث ما، اتفاقی افتاده است و این اتفاق سببی دارد و این سبب در اینجا بلای آسمانی نیست بلکه سبب همین کاری است که حمال انجام داده است هر چند خطا باشد و عمدی نباشد.
و برخی از نصوص هم موید مرحوم سید است که قبلا هم آن را ذکر کردهایم.
بنابراین حرف مرحوم سید حرف بعیدی نیست که اینجا اتلاف صدق میکند اما اینکه آیا هر اتلافی مضمون است یا نه؟ بحث دیگری است.
خلاصه اینکه تلف در اینجا سببی دارد و این سبب در اینجا همان جزء اخیر و فرد مباشر است و الان هم در جامعه همین طور است و بنای عقلاء بر ضمان رانندگان است.
در مقابل هم برخی مدعی هستند اینجا از موارد تلف است و مضمون نیست.
اما با قطع نظر از قاعده باید روایات خاص را هم بررسی کرد.
یکی از این روایات که با اسانید متعددی نقل شده است و برخی از سندها معتبر است.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ حَمَلَ مَتَاعاً عَلَى رَأْسِهِ فَأَصَابَ إِنْسَاناً فَمَاتَ أَوِ انْكَسَرَ مِنْهُ شَيْءٌ فَهُوَ ضَامِنٌ (تهذیب الاحکام، جلد ۷، صفحه ۲۲۲) (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۲۵۸)
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ حَمَلَ مَتَاعاً عَلَى رَأْسِهِ فَأَصَابَ إِنْسَاناً فَمَاتَ أَوِ انْكَسَرَ مِنْهُ فَقَالَ هُوَ ضَامِنٌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۰)
دلالت این روایت متوقف بر این است که ضمیر در «منه» به متاع برگردد و به معنای تبعیض هم باشد یعنی برخی از متاع تلف شود.
اما ظاهر این روایت این است که ضمیر به انسان برگردد.
و اگر هم ضمیر به متاع برگردد ممکن است «من» نشویه باشد نه تبعیضیه.
و لذا به نظر ما دلالت این روایت تمام نیست و لذا مثل مرحوم کلینی روایت را در بحث دیات ذکر کردهاند نه در بحث اجاره.
و مرحوم شیخ هم در کتاب دیات ذکر کرده است:
سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ حَمَلَ مَتَاعاً عَلَى رَأْسِهِ فَأَصَابَ إِنْسَاناً فَمَاتَ أَوِ انْكَسَرَ مِنْهُ قَالَ هُوَ ضَامِنٌ (تهذیب الاحکام، جلد ۱۰، صفحه ۲۳۰)
و مرحوم صدوق هم روایت را در کتاب دیات ذکر کرده است البته در نقل کمی متفاوت است.
وَ رَوَى دَاوُدُ بْنُ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ حَمَلَ عَلَى رَأْسِهِ مَتَاعاً فَأَصَابَ إِنْسَاناً فَمَاتَ أَوْ كَسَرَ مِنْهُ شَيْئاً قَالَ هُوَ مَأْمُونٌ (من لایحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۱۱۱)
بحث دیگری که هست این اختلاف نسخه است که مرحوم صدوق آن را «مامون» نقل کرده است و مفاد آن عدم ضمان است.
برخی از معاصرین گفتهاند نقل صدوق مبتلا به معارض است چون خود صدوق به دو شکل نقل کرده است و لذا نقل کلینی و شیخ بدون معارض است.
و این از عجایب است چرا نقل صدوق همان طور که با نقل دیگر خود او معارض است با نقل شیخ و کلینی هم معارض است و صرف اینکه صدوق دو نقل متعارض دارد موجب نمیشود با نقل کلینی و شیخ هم معارضهای نداشته باشد و ادله حجیت خبر واحد همه این اخبار را در عرض یکدیگر شامل است نه اینکه طولی باشد.