بحث در توجیه جریان استصحاب در زمان و زمانیات بود. البته برخی از بزرگان منکر جریان استصحاب در زمان و زمانیات هستند. حتی از خود کلام شیخ تردید در این مساله استفاده میشود و مثل مرحوم آقای بروجردی منکر جریان استصحاب در زمان و زمانیات هستند.
تا کنون سه بیان را (دو بیان از آخوند و یک بیان از مرحوم اصفهانی در تقریر کلام شیخ) ذکر کردهایم.
بیان دیگری که در کلام مرحوم اصفهانی ذکر شده است مبتنی بر جریان اصل عدم حادث است. یعنی به جای اینکه بقای روز را استصحاب کنیم، عدم حدوث شب را استصحاب میکنیم. در این صورت مشکلاتی که در استصحاب روز وجود داشت، جواب داده میشود.
مرحوم اصفهانی این بیان را ناتمام میدانند نه به خاطر اینکه استصحاب عدم حدوث شب، مثبت است بلکه چون همان اشکالی که استصحاب بقای روز وجود داشت در استصحاب عدم حدوث شب هم وجود دارد.
عدم شب در آن اول، غیر از عدم شب در آن دوم است. این دو عدم است. همان طور که وجود روز در آن اول غیر از روز در آن دوم است، عدم هم همین طور است. این طور نیست که عدم شب در آن اول، همان عدم شب در آن دوم باشد.
عرض ما این است که استصحاب عدم حدوث شب دو بیان دارد. یکی عدم حدوث شب به مفاد لیس تامه است و دیگری عدم لیلیت به مفاد لیس ناقصه و نفی اتصاف است.
اگر منظور از استصحاب عدم اللیل مفاد لیس تامه باشد، یعنی شب نبود و الان شب نیست، در این صورت اصل مثبت نیست و اگر اثری بر عدم شب مترتب باشد، با این استصحاب قابل اثبات است. و این عدم، متعدد نیست و تمایزی ندارد. آنچه موضوع اثر است نه در آن قبل بود و در این آن است و این از قبیل استصحاب در امور قار است. اما متوقف بر این است که این عدم موضوع حکم شرعی باشد.
اما اگر منظور مفاد لیس ناقصه و عدم اتصاف باشد اشکال مرحوم اصفهانی صحیح است و همان اشکالی که در استصحاب روز وجود داشت همان اشکال در استصحاب عدم اللیل هم جاری است.
بیان پنجم مستفاد از کلمات خود مرحوم اصفهانی است و شاید تحلیلا به همان بیان مرحوم آخوند برگردد.
ایشان فرمودهاند اشکال جریان استصحاب در زمان و زمانیات این بود که وحدت موضوع و وحدت متعلق یقین و شک شرط جریان استصحاب است و در زمان و زمانیات به خاطر تخلل عدم، وحدتی وجود ندارد. اما به نظر میرسد اینجا اشتباهی رخ داده است آن عدمی که در اثنای تدریجیات هست، مقوم وجود است و عدمی مخل به جریان استصحاب است که ناقض وجود باشد.
امور تدریجی متقوم به وجود و عدمند یعنی باید آن اول معدوم شود و آن دوم به وجود بیاید، تا امر تدریجی تحقق پیدا کند و گرنه اگر آنچه به وجود آمده است معدوم نشود، امر تدریجی نیست. بنابراین این عدم مقوم و رکن امور تدریجی است.
و هر عدمی مخل به جریان استصحاب نیست آن عدمی مخل به جریان استصحاب است که نقض وجود باشد به طوری که اگر بعد از آن وجودی محقق شود، استمرار و بقای وجود سابق محسوب نشود بلکه وجود بعد از عدم باشد.
روشن است که در امور تدریجی این نیست و مقوم وجود تدریجیات تخلل عدم بین آن است پس امور تدریجی مرکب از وجود و عدم است و ما در همین امر تدریجی که مرکب از وجود و عدم است استصحاب جاری میکنیم یعنی همین مرکب باقی است و هر آن معدوم میشود و آن دیگری به وجود میآید.
آنچه مخل به جریان استصحاب است عدم بدیل و نقیض وجود است یعنی آن وجود با خصوصیاتش معدوم شود در این صورت جریان استصحاب معنا ندارد.
مثل اینکه روز معدوم شود و شب به وجود بیاید، عدمی که در حال شب محقق شد، عدم نقیض وجود روز است و لذا استصحاب بعد از تحقق شب جاری نیست.
خلاصه اینکه بین این دو عدم تفاوت است و عدمی که مقوم امر تدریجی است، مخل به جریان استصحاب نیست.
به نظر ما این بیان تمام است و برای تحلیل وحدتی که در کلمات دیگران عنوان شده است مناسب است.
با این بیان، به اشکال مرحوم آقای صدر جواب داده میشود. ایشان فرمودهاند استصحاب زمان همیشه معارض با استصحاب عدم است. بیان مرحوم اصفهانی این بود که آن اعدام، جزو حقیقت زمان و تدریجیات است بنابراین آن استصحاب عدم جاری نیست و معارضهای وجود ندارد.
بیان ششم برای جریان استصحاب در زمان و زمانیات، جریان استصحاب در امور ملازم با زمان است.
یعنی ما در روز یا شب، استصحاب را جاری نمیکنیم بلکه در یک امر قار، که ملازم با روز یا شب است استصحاب جاری میکنیم.
این بیان در کلمات مرحوم شیخ هم مذکور است. مثلا به جای استصحاب روز، تابش آفتاب را استصحاب میکنیم. قبلا تابش آفتاب در این شهر بود و الان بقای تابش را استصحاب میکنیم و همان نتیجهای که بر بقای روز مترتب بود بر اینجا هم مترتب است. یا مثلا رسیدن خورشید به فلان درجه یا رسیدن ماه به یک درجه خاص.
اشکال این بیان این است که این استصحاب اصل مثبت است چون تابش آفتاب، یا رسیدن آن به یک درجه خاص، روز نیست بلکه علت روز است و استصحاب علت و اثبات معلول، از موارد اصل مثبت است.