اعسار (ج۷-۲۷-۶-۱۴۰۰)
گفتیم از نظر ما معسر همان فقیر است و او کسی است که مخارج سالیانهاش را نداشته باشد و اینکه در کلمات برخی علماء ذکر شده است که معسر کسی است که بیش از مخارج یک شبانه روزش را نداشته باشد هم خلاف فهم عرفی است و هم خلاف مستفاد از برخی روایات. گفتیم مساله قوت یک شبانه روز در هیچ روایتی مذکور نیست بلکه اصلا مسأله قوت فقط در یک روایت ضعیف آمده است. همچنین گفتیم در مساله اجماعی وجود ندارد هر چند ظاهری کلمات برخی علماء، ادعای اجماع بر مساله است و البته تصریح به قوت شبانه روز در کلمات برخی از متقدمین آمده است اما مساله اجماعی نیست.
مثلا ابن ادریس گفته است: «و يجب عليه عند مطالبة من له الحق، دفع جميع ما يملكه إليه، ما خلا داره التي يسكنها، إذا كانت قدر كفاية سكناه، و خادمه الذي يحتاج إلى خدمته، و قوت يومه و ليلته فحسب، و ما فضل عن ذلك، فيجب دفعه الى من له عليه الدين، عند المطالبة.» (السرائر، جلد ۲، صفحه ۳۳)
مرحوم وحید بهبهانی نیز اگر چه ظاهرا اجماع را پذیرفته است اما با آن مخالفت کرده است.
«الفقهاء متّفقون في أنّ المدين يجب عليه أداء ديونه بكلّ ما يملك، سوى قوت يومه و ليلته، و لباسه، و الدار، و الخادم، و نحوهما، لأنّ لازم ذلك أن يعطي مئونة سنته سوى قوت يومه.لكن معلوم أنّه تعالى لا يرضى أن يذلّ المؤمن نفسه و يجعلها فقيرة، فلذا جعل له هذا السهم، فهو فقير واقعا، و هو المرعيّ في المقام، كما هو ظاهر.» (مصابیح الظلام، جلد ۱۰، صفحه ۴۴۸)
ما گفتیم معیار این است که به قول مطلق صدق کند این شخص فعلا و امروز مخارج روزش را دارد و این با این تعبیر که مخارج امروزش را دارد متفاوت است در یکی امروز ظرف صدق است و در یکی نه.
نکتهای که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که در کلمات برخی از بزرگان از مرحوم شیخ طوسی حکایت شده است که ایشان ضابطه غنای مانع از استحقاق زکات را این قرار داده است که مالک نفقهاش به نحو دوام باشد در مقابل کسانی که معتقدند به کسی که به اندازه نصاب زکات مال داشته باشد نمیتوان زکات داد و کسانی که معتقدند به کسی که مخارج سالیانهاش را داشته باشد نمیتوان زکات داد (که نظر مشهور همین است).
عبارت شیخ طوسی در مبسوط این است: «و الغنى الذي يحرم معه أخذ الصدقة أن يكون قادرا على كفايته و كفاية من يلزم كفايته على الدوام. فإن كان مكتفيا بصنعة و كانت صنعته ترد عليه كفايته و كفاية من تلزمه و نفقته حرمت عليه، و إن كانت لا ترد عليه حل له ذلك» (المبسوط، جلد ۱، صفحه ۲۵۶)
و بعد به شیخ اشکال کردهاند که این حرف قابل التزام نیست چون مفاد آن این است که فرد مالک مخارج تمام عمرش باشد و هیچ کس را نمیتوان گفت که مخارج تمام عمرش را مالک است چون معلوم نیست چقدر عمر میکند تا بر اساس آن بتوان تشخیص داد.
به نظر ما منظور ایشان از «دوام» ابد و تا آخر عمر نیست بلکه مراد همان است که ما گفتیم که منظور صدق فعلی است و به عبارت دیگر منظور از دوام همان پایداری است یعنی کسی که مخارجش را به نحو پایدار دارد که بر این شخص به نحو مطلق صدق کند که مخارجش را دارد و لذا کسی که مثلا کشاورز است و زمین دارد و این زمین مخارج سالش را تامین میکند، عرفا به نحو مطلق صدق میکند که او دارا ست نه اینکه مخارج تا آخر عمرش را الان داشته باشد اما عرفا این زمین که مخارج سالیانهاش را تامین میکند همان طور که امسال تامین کرده است سالهای آینده هم تامین میکند و عرفا او را دارا میدانند.
مرحوم علامه هم در برخی از کتبش همین قول شیخ را پذیرفته است. (منتهی المطلب، جلد ۸، صفحه ۳۲۹ و مختلف الشیعة، جلد ۳، صفحه ۲۱۵)
بنابراین از نظر ما معسر و فقیر کسی است که نتواند مخارج سالیانهاش را تامین کند و لذا اگر کسی سرمایهای دارد که آن را در مسیر تأمین مخارجش به کار گرفته است و با سود آن زندگیاش را اداره میکند اگر آن سود مخارج سالیانهاش را تأمین میکند فقیر نیست و گرنه فقیر است حتی اگر خود آن سرمایه، به اندازه مخارج سالیانهاش و حتی بیشتر هم باشد در حقیقت معیار سنجش دارایی او، سودی است که زندگیاش را با آن اداره میکند نه اصل سرمایهاش. این هم کاملا عرفی است و هم روایت هم دارد:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الزَّكَاةِ هَلْ تَصْلُحُ لِصَاحِبِ الدَّارِ وَ الْخَادِمِ فَقَالَ نَعَمْ إِلَّا أَنْ تَكُونَ دَارُهُ دَارَ غَلَّةٍ فَيَخْرُجَ لَهُ مِنْ غَلَّتِهَا دَرَاهِمُ مَا يَكْفِيهِ لِنَفْسِهِ وَ عِيَالِهِ فَإِنْ لَمْ تَكُنِ الْغَلَّةُ- تَكْفِيهِ لِنَفْسِهِ وَ عِيَالِهِ فِي طَعَامِهِمْ وَ كِسْوَتِهِمْ وَ حَاجَتِهِمْ مِنْ غَيْرِ إِسْرَافٍ فَقَدْ حَلَّتْ لَهُ الزَّكَاةُ فَإِنْ كَانَتْ غَلَّتُهَا تَكْفِيهِمْ فَلَا. (الکافی، جلد ۳، صفحه ۵۶۰)