جلسه چهل و دوم ۱۲ دی ۱۳۹۰
بحث در تجری بود. سوالی مطرح شد که آیا فعل متجری به عملی قبیح است یا نه؟ مرحوم آخوند فرمودند فعل متجری به با قطع به قبح آن از واقعیت منقلب نمی شود و اگر فعل مباح یا حسنی است بر همان واقعیت باقی است هر چند مکلف به اعتقاد قبیح بودنش مرتکب آن شده است همان طور که فعل قبیح هم به اعتقاد محبوبیت و حسن بودن واقعش عوض نمی شود هر چند مکلف به اعتقاد محبوبیت آورده باشد. فعل زشت با اعتقاد محبوبیت محبوب نمی شود و فعل حسن نیز با اعتقاد به قبح قبیح نمی شود. ایشان سه وجه را برای این کلام خودشان اقامه کردند:
اول وجدان و ضرورت بود که ایشان گفت ضرورت قاضی است که امری که در واقع حسن است به اعتقاد قبح قبیح نمی شود و بالعکس.
دوم اینکه فعل با اعتقاد به خلاف واقع امر اختیاری نیست. یعنی شرب مقطوع الخمریة امر اختیاری نیست یعنی قصد به فعل به فعل مقطوع الخمریة به عنوان آب مقطوع الخمریة تعلق نمی گیرد. یعنی آنچه در واقع آب است و خمر نیست این فرد قصد نکرده است شرب آب را به وصف مقطوع الخمریة بودنش. چگونه ممکن است چیزی که مورد قصد مکلف نیست باعث حسن یا قبح عمل شود. چگونه می شود چیزی که عنوانش متعلق قصد نیست دخالت در حسن و قبح عمل داشته باشد. قوام حسن و قبح به اختیاری بودن و قصدی بودن است و اگر عنوانی مورد قصد نبود نمی شود آن عنوان متصف به حسن یا قبح شود. نمی شود که شرب آب که مورد قصد فاعل نیست دخیل در اتصاف فعل به حسن داشته باشد.
سوم این است که قطع مورد التفات مکلف نیست و آنچه مورد التفات نیست نمی شود مورد حسن و قبح واقع شود. و چون بحث ما در قطع طریقی است قطع مورد التفات نیست.
بحث به اینجا رسید که مرحوم آخوند فرمود فعل متجری به اختیاری نیست. اگر فعل اختیاری نباشد جایی برای استحقاق عقوبت نیست اما شما فرمودید متجری مثل عاصی مستحق عقوبت است. مرحوم آخوند جواب می دهند که استحقاق عقوبت بر فعل متجری به نیست. این فرد متجری را بر خوردن آبی که یقین به خمر بودنش داشت عقاب نمی کنند بلکه به خاطر عزم و قصد او بر معصیت که هتک مولی است عقاب می کنند نه به خاطر فعل خارجی که انجام داده است.
بعد مرحوم آخوند فرموده است اگر عقاب بر قصد باشد عقاب محال خواهد بود. چون قصد و عزم از مبادی اراده است و مبادی اراده اختیاری نیست و گر نه تسلسل پیش می آید. اراده از نظر آخوند جزء اخیر علت تامه است که بعد از آن حتما معلول واقع خواهد شد و قصد و عزم در مراحل قبل از آن است.
آنچه اختیاری است خود اراده است اما مبادی آن اختیاری نیستند. اگر قصد امر اختیاری نباشد معنا ندارد بر امر غیر اختیاری عقوبت مترتب شود.
ایشان دو جواب به این اشکال می دهند:
۱. از کجا قصد و عزم که مقدمه اراده است اختیاری نیست؟ خود این عزم و قصد که از مبادی اراده است غالبا قابل عدم تحقق است و مکلف متمکن از ترک آن است. و اگر عدم تحقق آن در اختیار مکلف و تحت قدرت مکلف باشد یعنی قصد و عزم امری ارادی و اختیاری است. مکلف وقتی در عواقب کارش تامل کند قصد و عزم بر عمل نمی کند. قصد و عزم امر قهری نیست و مکلف می تواند مانع از تحقق آن بشود.
۲. عقوبتی که در باب تجری گفتیم ممکن است گفته شود عقوبت مربوط به عزم و قصد نیست بلکه به خاطر بعد مکلف از مولی است و این بعد ناشی از تجری است. مکلف به واسطه تجری از مولی دور می شود همان طوری که به واسطه معصیت هم از مولی دور می شود. عقوبت به خاطر خود مخالفت با مولی نیست بلکه به خاطر دوری از مولی است. معصیت متقوم به دو رکن است که یکی مخالفت با مولی است و دیگری قصد و عمد است. یعنی مخالفت عمدی و قصدی معصیت است. معصیت صرف مخالفت با مولی نیست بلکه باید قصد هم باشد.
در خود این معصیت که منشا استحقاق عقوبت است خود معصیت ارادی نیست بلکه مخالفت مولی ارادی است. مجموع اراده مخالفت ارادی نیست و گر نه تسلسل پیش می آید. این طور نیست که یک اراده به مخالفت تعلق بگیرد و یک اراده هم به اراده مخالفت تعلق بگیرد. اراده فقط به مخالفت تعلق می گیرد و مجموع این اراده و مخالفت می شود معصیت. با این حال مخالفت با مولی اختیاری است که اختیاری بودن آن به تعلق اراده به آن است نه تعلق اراده به اراده آن. و چون این مخالفت اختیاری و ارادی است منشا بعد از مولی و استحقاق عقوبت می شود. در مثل تجری هم تجری ارادی نیست مثل معصیت که ارادی نبود اما جزء تجری اختیاری است. در معصیت مخالفت حقیقی مورد اختیار مکلف است و در تجری عزم بر مخالفت خیالی ارادی مکلف است. این طور نیست که خود عنوان تجری که اراده جزء آن است اراده دیگری بخواهد. پس اگر ما گفتیم معصیت ارادی نیست معنایش این نیست که مکلف مختار در مخالفت با مولی نیست. اما اراده بر مخالفت ارادی نیست و گرنه تسلسل پیش می آید. پس استحقاق عقوبت در تجری به خاطر بعد از مولی است.
تا اینجا کلام آخوند اصلا هیچ ربطی به جبر ندارد و نمی توان به ایشان بحث جبر را نسبت داد.
ایشان در حاشیه کلامی دارند که چگونه ممکن است استحقاق عقوبت مربوط به بعد از مولی نباشد بلکه به خاطر امر دیگری باشد در حالی که معصیتی که موجب استحقاق عقوبت است اختیاری نیست یعنی غیر قصدی است. چون اراده در ذات معصیت است. معصیت یعنی مخالفت با اراده و این احتیاجی به اراده جدای از آن ندارد. معصیت یعنی مخالفت عمدی و عمد و اراده و قصد جزء معصیت است و مخالفت عمدی به اختیار نیست یعنی به اراده دیگری احتیاج ندارد. چون قصد به مخالفت اختیاری نیست بلکه خود مخالفت اختیاری است. در معصیت چون مخالفت ارادی و اختیاری است لذا استحقاق عقوبت هم هست.
این کلام کاملا دمخالف با جبر است و عجب است چگونه به آخوند جبر را نسبت می دهند.
ایشان می گوید همین را در مورد تجری هم بگویید. آنچه در تجری مورد اختیار مکلف است مخالفت خیالی است. و خود تجری اختیاری نیست بلکه جزء تجری که مخالفت خیالی و اعتقادی است اختیاری مکلف است.
این همان حرفی است که همه می گویند که اختیاری بودن همه چیز به اراده است و اختیاری بودن اراده به ذات خودش است و احتیاج به اراده ندارد.
بعد اشکالی مطرح می شود که اگر قرار است عقوبت به خاطر بعد از مولی باشد و بعد از خبث سریره نشات می گیرد. اگر مرحوم آخوند مناشیء فرض کند نمی خواهد فعل را از اختیاری بودن خارج کند. چرا کافر کفر را اختیار کرده است؟ به خاطر خبث ذاتی که دارد اما این علت تامه نیست بلکه مقتضی است و به واسطه آن مکلف کفر را اختیار می کند. خبث سریره سبب اختیار کافر است نه اینکه امری غیر اختیاری باشد.