جلسه نودم ۱۴ اسفند ۱۳۹۶


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

بحث در تداخل جنایات متعدد از جانی واحد بود. اگر فرد واحد جنایات متعددی را بر شخص واحد انجام دهد و مجنی علیه بمیرد، آیا جنایت اول بر عضو، دیه مستقلی دارد یا دیه آن در دیه نفس تداخل می‌کند؟ مرحوم محقق به تداخل معتقد بودند مطلقا و مرحوم آقای خویی گفتند اگر دو جنایت به یک ضربه محقق شده‌اند دیه عضو در دیه نفس تداخل می‌کند و اگر دو جنایت به بیش از یک ضربه محقق شده باشند، اگر هر دو جنایت در مرگ موثر باشند باز هم دیه عضو در دیه نفس تداخل می‌کند اما اگر فقط یک جنایت در مرگ موثر باشد و جنایت دیگر در مرگ تاثیری نداشته باشد، دیه عضو در دیه نفس تداخل نمی‌کند و باید علاوه بر دیه نفس، دیه عضو هم پرداخت شود دلیل ایشان را هم توضیح دادیم.

دلیل اینکه اگر جنایات متعدد در مرگ موثر بوده باشند دیه آنها در دیه نفس تداخل می‌کند را تقریر کردیم و گفتیم به خاطر اطلاق مقامی ادله دیه نفس در این موارد دیه نفس ثابت است. ادله‌ای ثبوت دیه نفس در موارد قتل خطا یا شبه عمد، اقتضاء می‌کند اگر کسی دیگری را بکشد دیه نفس بر او واجب است، اینکه کشتن به چه چیزی باشد آیا به غیر ضربه و جنایت بر عضو باشد یا فقط به یک ضربه واحد باشد یا به ضربات متعدد باشد در روایت مذکور نیست و اطلاق مقامی آنها اقتضاء می‌کند در همه این موارد فقط دیه نفس ثابت است. و به نظر ما هم این دلیل صحیح است و لذا در جایی که جنایات متعدد در مرگ موثر باشند، تداخل دیه آنها در دیه نفس روشن است.
اما در جایی که جنایت اول تاثیری در مرگ نداشته باشد ایشان فرمودند اگر جنایات متعدد با ضربه واحد محقق شده‌اند دیه آنها در دیه نفس تداخل می‌کند به خاطر صحیحه ابی عبیدة و اگر جنایات متعدد با ضربات متعدد باشد دیه آنها در دیه نفس تداخل نمی‌کند.
عرض ما این است که بدون در نظر گرفتن ادله خاص، مقتضای اطلاقات و عمومات ثبوت دیه در جنایت بر اعضاء، عدم تداخل است. چون فرض این است که جنایت در مرگ تاثیری نداشته است بنابراین جنایت بر عضو صدق می‌کند و اطلاقات و عمومات ثبوت دیه اعضاء اقتضاء می‌کند دیه آن جنایت ثابت باشد چه اینکه بعدش جنایت دیگری که موجب مرگ بشود اتفاق بیافتد یا نه؟
اما اگر ادله خاص را در نظر بگیریم باید دید آیا صحیحه ابی عبیدة در مقام تفصیل بین ضربات واحد و ضربات متعدد است، یا در مقام تفصیل بین مواردی است که در طول جنایت‌های متعدد، جنایت اغلظ و شدیدتری اتفاق بیافتد و بین موارد غیر این.
روایت می‌گوید در جایی که جنایت غلیظ در طول جنایت خفیفی است که رخ داده است دیه تداخل می‌کند مثل اینکه ضربه را به سر زده است و همان ضربه در ادامه به جنایت غلیظ‌تری که همان رسیدن به مغز است رسیده است اما اگر جنایت غلیظ در طول جنایت خفیف نباشد هر چند به ضربه واحد باشد آیا در این موارد هم تداخل است؟ مثلا فرد با یک ضربه هم گوش و هم دست فرد را قطع کند.
به نظر ما اطلاق مقامی روایت همان مورد اول است یعنی روایت می‌گوید در جایی که جنایت غلیظی در ادامه و طول همان جنایت خفیف رخ داده باشد دیه جنایت اول در جنایت دوم تداخل می‌کند چرا که اگر آن جنایت خفیف نبود، اصلا جنایت دوم اتفاق نمی‌افتاد و جنایت دوم ادامه همان جنایت اول و با همان ضربه است اما در جایی که دو جنایت در طول هم نباشند یا دو جنایت به ضربات متعدد باشند روایت در این موارد به تداخل حکم نکرده است.
فرض روایت و تعلیل مذکور آن اندکاک جنایت خفیف در جنایت غلیظ در جایی است که این دو جنایت اتفاقا با هم ملازم و قرین نشده باشند بلکه جنایت خفیف مقدمه جنایت غلیظ است و جنایت غلیظ بدون آن جنایت خفیف محقق نمی‌شود. روایت یک امر عرفی را بیان می‌کند که اگر دو جنایت رخ داد که جنایت دوم جنایت اغلظ باشد که بدون تحقق جنایت اول ممکن نباشد دیه همان جنایت اغلظ را از او می‌گیرند. در جایی که فرد ضربه‌ای به سر فرد زده است که تا به مغز رسیده است و هوش او از بین  رفته است عرفا می‌گویند جانی هوش او را از بین برد، نه اینکه سر او را شکافت و هوش او را از بین برد یعنی دو جنایت مستقل از هم لحاظ کنند و لذا اگر دو ضربه زد، ضربه اول که موثر نبوده است و ضربه دوم موثر بوده است در اینجا از نظر عرف دو جنایت اتفاق افتاده است که هر کدام دیه مستقلی دارد در این مثال ضربه اول شکافی ایجاد کرده است و ضربه دوم به مغز رسیده است و هوش را از بین برده است.
و بر همین اساس هم اگر جنایات متعدد باشند، چنانچه همه آنها در طول یکدیگر بودند مثل اینکه اول قسمتی از دست را برید و بعد ادامه داد تا دست قطع شد، این طور نیست که بگوییم دو دیه لازم است یکی دیه قطع دست و دیگری دیه آن جراحت اول بلکه صرفا دیه قطع ید ثابت است چون جنایت واحد است.
به عبارت دیگر ملاک و مناطی که در روایت برای تداخل وجود دارد وقوع دو جنایت در طول هم است به طوری که یکی مقدمه دیگری باشد. چون در عرف در اینجا جنایت واقع شده را یک جنایت محسوب می‌کند بر اساس اطلاق مقامی ادله دیه اعضاء فقط دیه اغلظ را ثابت می‌داند چون مستفاد از اطلاق مقامی آن ادله این است که اگر جنایت بر عضو اتفاق افتاد دیه عضو ثابت است حال این جنایت بر عضو به یک ضربه باشد یا به ضربات متعدد همان طور که مستفاد از اطلاق مقامی دیه نفس این است که اگر کسی کشته شد دیه نفس ثابت است حال این کشته شدن به ضربه واحد باشد یا به ضربات متعدد باشد.
اما در جایی که دو جنایت واقع شده در طول هم نیستند و یکی مقدمه دیگری نیست دیه تداخل نمی‌کند تفاوتی ندارد با ضربات واحد باشد یا ضربات متعدد.

روایت در مقام بیان این نیست که اگر دو جنایت اتفاق افتاده که یکی موثر در مرگ نیست، با ضربه واحد باشد تداخل می‌کنند و اگر با ضربات متعدد باشد تداخل نمی‌کنند. اینکه روایت بگوید اگر فرد با یک ضربه دو جنایت انجام دهد مثلا قسمتی از گوش فرد را قطع کند و دستش را هم قطع کند چون دیه دست اغلظ است دیه قسمتی از گوش گرفته نمی‌شود، اما اگر با دو ضربه قسمتی از گوش را قطع کند و دست را هم قطع کند، هر کدام دیه مستقل دارند.



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است