جلسه پانزدهم ۱۳ مهر ۱۳۹۰


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

سه مطلب دیگر نسبت به کلام آخوند باقی مانده است. مطلب اول این است که اگر شک کنیم متکلم در مقام بیان است یا خیر چه باید کرد؟ مطلب دوم این است که متکلم ممکن است از برخی جهات در مقام بیان باشد و از برخی جهات نباشد. و مطلب سوم بحث انصراف است.

مطلب اول

مبنای آخوند وفاقا با مشهور متاخرین این شد که اطلاق ثبوتا متقوم به این است که متکلم در مقام بیان مرادش با همان کلام باشد بحث در این واقع می شود که چگونه احراز کنیم متکلم در مقام بیان است؟

مرحوم آخوند می فرمایند احراز اینکه متکلم در مقام بیان است به اصل عقلایی و بنای عقلا در مقام محاوره است. بیش از این در اطلاق لازم نیست و احتیاجی نیست یقین به اینکه در مقام بیان است پیدا کنیم. همین که قرینه ای بر اینکه در مقام بیان نیست نصب نکند کافی است برای اینکه حکم شود که در مقام بیان است. عقلا فقط جایی که احراز کنند متکلم در مقام بیان نیست به کلام استناد نمی کنند.

مرحوم آخوند می فرمایند این تمسک عقلا به اطلاقات از باب وضع نیست تا گفته شود اصل این نیست که متکلم در مقام بیان باشد. اگر عقلا استناد به اطلاق می کنند چون اطلاق را بر اساس وضع می دانند و لذا احتیاجی به مقدمات حکمت ندارند و لازم نیست احراز کنند متکلم در مقام بیان باشد اما کسانی که دلالت وضعی را قبول ندارند باید احراز کنند متکلم در مقام بیان باشد و نمی توانند با تمسک به عمل عقلا حکم به در مقام بودن بکنند.

مرحوم آخوند می فرمایند بعید است عمل عقلا مستند به وضع باشد و اصلا نسبت به قبل از سلطان العلماء ثابت نیست و لذا آنها نیز از باب مقدمات حکمت تمسک به اطلاق می کنند.

اگر این اصل را از امثال آخوند بگیریم و احراز را لازم بدانیم تمام اطلاقات از بین خواهند رفت چون در هر اطلاقی احتمال دارد در مقام بیان نباشد.

عرض ما به آخوند این است که می توان ادعای قطع کرد که سابقین بر سلطان العلماء اطلاق را وضعی می دانسته اند و لذا هیچ اثری از مقدمات حکمت قبل از سلطان العلماء در کلمات هیچ یک از اصولیین و علماء نیست و سلطان العلماء این ابتکار را انجام داده اند.

از این ادعای قطع که عقب نشینی کنیم باز هم احتمالش وجود دارد و با وجود این احتمال نمی توان اصل عقلایی را احراز کرد و همین که احتمال بدهیم عقلا از باب وضع به اطلاق عمل می کنند دیگر نمی توان ادعا کرد اصل عقلایی این است که متکلم در مقام بیان است.

و این به نظر ما از مفاسد قول به مقدمات حکمت است چرا که بدون احراز مقام بیان تمسک به اطلاق جایز نیست و اگر احراز مقام بیان در هر مورد خاص باشد بسیار نادر اتفاق خواهد افتاد و اگر به قاعده کلی و اصل عقلایی باشد باید بتوان این بنای عقلا را اثبات کرد که ممکن نیست.

مطلب دوم

اطلاق می توان از برخی جهات در مقام بیان باشد و از برخی جهات در مقام بیان نباشد و مثال آن هم آیه شریفه صید کلب است که فقط از حیث تذکیه در مقام بیان است و از حیث طهارت و نجاست در مقام بیان نیست. و شان اثبات صغروی آن در فقه است.

مرحوم آخوند بحث کبروی را ثبوتا مطرح کرده اند اما بحث اثباتی را بیان نکرده اند. یعنی اگر معلوم شد کلامی از حیثی در مقام بیان است اما نمی دانیم در سایر حیثیات در مقام بیان هست یا نه؟ از نظر ثبوتی می شود که از برخی جهات در مقام بیان باشد و از برخی جهات در مقام بیان نباشد اما در مقام اثبات اگر نسبت به یک جهت احراز کردیم متکلم در مقام بیان هست و در دیگر جهات شک کردیم چه باید کرد؟

مرحوم خویی گفته است اصلی که با آن احراز کنیم متکلم از همه جهات در مقام بیان است نداریم. یعنی اگر احراز کردیم متکلم از جهتی خاص در مقام بیان است و از سایر جهات شک کرد نمی توان احراز کرد از سایر جهات در مقام بیان است.

به نظر می رسد حرف مرحوم آخوند نیز همین است چون اگر بناشد به نظر مرحوم آخوند قدر متیقن در مقام تخاطب مانع شکل گیری اطلاق باشد یکی از مصادیق قدر متیقن در مقام تخاطب این است که احراز شود متکلم از یک جهت در مقام بیان هست. قدر متیقن از کلام بیان همین جهتی است که احراز شده است متکلم در مقام بیان آن است و ممکن است در مقام بیان از سایر جهات باشد و ممکن است نباشد و نمی توان با وجود قدر میتقن اطلاق را استفاده کرد. و نوبت به اصل عقلایی هم نمی رسد چون اصل عقلایی جایی است که کلام یا در مقام بیان باشد یا در مقام اجمال باشد ایشان فرمود اصل عقلایی این است که در مقام اجمال نیست و در مقام بیان است اما جایی که در مقام بیان از یک حیثیتی است اگر ما جمله را محدود به آن بکنیم نه به معنای ظهور در آن بحده بلکه یعنی ظهوری بیش از آن ندارد محذوری پیش نمی آید و لذا مرحوم آخوند اثباتا اینجا بحث نکرده اند.

مرحوم آخوند می فرمایند اگر فرض شد متکلم از یک جهت در مقام بیان باشد از دیگر جهات اطلاق نخواهد داشت مگر اینکه یک جهت دیگر از ملازمات شرعی یا عرفی یا عقلی این جهتی باشد که متکلم از ناحیه آن در مقام بیان باشد. مثلا گفته اند سور گربه پاک است و کسی بگوید این از جهت گربه بودن در مقام بیان است اما از این جهت که دهان آن قبلا آلوده به نجاست نشده نیست در مقام بیان نیست مرحوم آخوند می فرمایند این از ملازمات عادی است که گربه بودن ملازم با این است که دهانش به نجاست هر چند خون باشد آلوده می شود.

مطلب سوم

بحث انصراف بحث مهمی است و نادرا مساله ای اتفاق می افتد که در آن ادعای انصراف نشده باشد. مرحوم آخوند بحث انصراف را بر اساس مقدمه دوم از مقدمات حکمت دنبال می کنند. یکی از مناشی تقییدات بحث انصراف است. البته بحث انصراف در بحث عام نیز جاری است اما معمولا در بحث اطلاق مطرح می شود.

بحث اول این است که ماهیت انصراف چیست و بعد باید اقسام انصراف را بررسی کرد و در نهایت باید مناشی انصراف را برشمرد و دید که کدام قابل اعتماد است و کدام قابل اعتماد نیست.

اما ماهیت انصراف عبارت است از این که لفظی که به حسب وضع شامل یک مفهوم باشد بخواهد بر حسب استعمال از شمول همه آن مفهوم قاصر باشد و بعضی از آن مفهوم اراده شده باشد. مثلا رقبة که شامل مومن و فاسق است و ادعا شود انصراف به خصوص مومن دارد. مسح سر با تمام دست از نظر وضعی قابل صدق است اما در مقام استعمال منصرف به مسح با انگشتان دست است.

برای انصراف اقسامی ذکر کرده اند و در کلام آخوند به پنج قسم اشاره شده است که یک قسم را معتبر نمی داند و چهار قسم را معتبر می داند. از مرحوم شیخ شش قسم نقل شده است.

اما اقسامی که در کلام آخوند آمده است:

اول) انصراف بدوی که انصرافی است که با ادنی تاملی زایل می شود. ممکن است ابتداء به ذهن خطور کند که این معنا متعینا مراد باشد اما با تامل از بین می رود. هیچ کس این انصراف را مانع از تحقق اطلاق نمی داند.



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است