شرایط شاهد: بلوغ (ج۹-۱۵-۷-۱۴۰۲)

گفتیم مقتضای اصل اولی که اصل عدم حجیت است و اصل ثانوی که اطلاقات و عمومات است اشتراط بلوغ و عدم حجیت شهادت صبی است مگر اینکه مخصصی برای آنها وجود داشته باشد مثل مساله قتل که محل اختلاف است و توضیح آن خواهد آمد.
در هر حال در کلمات برخی علماء ادعاء شده است که برخی روایات اعتبار شهادت، اطلاقی دارند که شامل شهادت صبی هم هست از جمله روایت محمد بن حمران.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شَهَادَةِ الصَّبِيِّ قَالَ فَقَالَ لَا إِلَّا فِي الْقَتْلِ يُؤْخَذُ بِأَوَّلِ كَلَامِهِ وَ لَا يُؤْخَذُ بِالثَّانِي. (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۸۹)
مرحوم آقای خویی از این روایت به صحیحه تعبیر کرده است و مرحوم نراقی از آن به روایت تعبیر کرده است.
گفته شده است محمد بن حمران مردد است بین النهدی که نجاشی او را ترجمه کرده و صراحتا توثیق کرده است و البته در ضمن ترجمه جمیل هم اشاره کرده است که کتاب مشترکی با جمیل داشته است و بین محمد بن حمران بن اعین که توثیق ندارد. برخی معتقدند اینکه نجاشی فقط محمد بن حمران النهدی را ذکر کرده است و مرحوم شیخ فقط محمد بن حمران بن اعین را، و این قرینه به ضمیمه برخی قرائن دیگر مثل اشتراک در مروی عنه و ... بر وحدت این دو عنوان دلالت دارد.
ما قبلا تصور می‌کردیم که محمد بن حمران همان النهدی است که توثیق دارد چرا که اصلا معلوم نیست شخص صاحب کتابی به اسم محمد بن حمران بن اعین وجود داشته است چرا که اگر وجود خارجی داشت قاعدتا نجاشی او را ذکر می‌کرد خصوصا که فهرست شیخ متقدم بر کتاب نجاشی است و مرحوم نجاشی کتاب او را دیده است پس یا محمد بن حمران بن اعین را یا صاحب کتاب نمی‌دانسته است یا اصلا چنین شخصی وجود خارجی نداشته است و آنچه در کلام شیخ مذکور است سهو و اشتباه است. بر این اساس روایت صحیحه است.
اما از کلمات عده‌ای از علماء استفاده می‌شود که محمد بن حمران بن اعین وجود دارد از جمله ابوغالب زراری از محمد بن حمران بن اعین نام می‌برد. (رسالة ابی غالب الزراری، صفحه ۱۱۴) و بلکه برخی از علماء معتقدند هر دو عنوان واحدند و عنوان اصیل همان محمد بن حمران بن اعین است.
مرحوم حاجی نوری در خاتمه مستدرک از مرحوم کاظمی در عدة نقل کرده است که ایشان گفته است محمد بن حمران بن اعین هم ثقه است. (مستدرک الوسائل، جلد ۲۳، صفحه ۱۷۲)
به نظر بعید نیست این به خاطر فهم از کلام ابوغالب زراری بوده باشد و یا از این جهت که جزو مشاهیر و معاریف بوده است و در مورد او قدحی وارد نشده است.
علاوه که وثاقت او را از طریق اکثار نقل اجلاء از او می‌توان اثبات کرد.
بر این اساس اگر وثاقت محمد بن حمران بن اعین را هم بپذیریم، این روایت صحیح خواهد بود.
نکته دیگری که اشاره به آن به مناسبت این بحث خوب است این است که می‌توان به وثاقت کسانی که در طرق نجاشی به کتب واقع شده‌اند قائل شد به این بیان که نجاشی در مقام اثبات وجود کتاب و مولف است برای رد کلام مخالفین شیعه و روشن است که این مهم با طریق ضعیف قابل اثبات نیست پس همین که نجاشی طریقی را ذکر می‌کند یعنی از نظر او این طریق چنین قابلیتی داشته است که وجود کتاب و مولف را اثبات کند و این جزء با طریقی که همه وسائط از او نظر او ثقه باشند ممکن نیست.
در هر حال در جلسه گذشته گفتیم محقق نراقی روایاتی را ذکر کرده است که از آنها اعتبار شهادت علی الاطلاق (حتی اگر شاهد صبی باشد) استفاده می‌شود و ما مثل خود محقق نراقی گفتیم حتی اگر این اطلاقات تمام هم باشند با روایاتی که از آنها عدم اعتبار شهادت صبی استفاده می‌شود تخصیص می‌خورند.
علاوه که حتی در دلالت برخی از آنها بر اعتبار شهادت علی الاطلاق حتی اگر شاهد صبی باشد تردید وجود دارد.
مثلا روایاتی که در آنها از خصوصیات برخی شهود سوال شده است یا امام علیه السلام در مقام دفع دخالت آن خصوصیات در اعتبار شهادت بیانی را فرموده‌اند. مثلا در روایت ابی بصیر
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِشَهَادَةِ الضَّيْفِ إِذَا كَانَ عَفِيفاً صَائِناً (تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۵۸)
امام علیه السلام در مقام بیان این هستند که مهمان نبودن از شرایط قبول شهادت نیست و این طور نیست که شهادت مهمان به نفع میزبان به خاطر اتهام مردود باشد. بله اگر در روایت این طور آمده بود که «تجوز شهادة العفیف الصائن» اطلاقی داشت که شامل صبی هم می‌شد.
هم‌چنین روایت سکونی:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ شَهَادَةَ الْأَخِ لِأَخِيهِ تَجُوزُ إِذَا كَانَ مَرْضِيّاً وَ مَعَهُ شَاهِدٌ آخَرُ. (تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۸۶)
که در مقام بیان این مطلب است که شهادت برادر به نفع برادرش قبول است و برادر بودن مانع قبول شهادت نیست.
هم چنین روایت علاء بن سیابة:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا تُقْبَلُ شَهَادَةُ سَابِقِ الْحَاجِّ لِأَنَّهُ قَتَلَ رَاحِلَتَهُ وَ أَفْنَى زَادَهُ وَ أَتْعَبَ نَفْسَهُ وَ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ قُلْتُ فَالْمُكَارِي وَ الْجَمَّالُ وَ الْمَلَّاحُ قَالَ فَقَالَ وَ مَا بَأْسٌ بِهِمْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُمْ إِذَا كَانُوا صُلَحَاءَ. (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۹۶)
که امام علیه السلام در مقام بیان این هستند که صرف اینکه کسی مکاری و شتردار و ... باشد موجب رد شهادتش نیست اما در مقام بیان این نیست که مکاری و جمال و ... حتی اگر بچه هم باشد شهادتش مقبول است.
و البته روایات دیگری هستند که دلالت آنها به نحو عموم یا اطلاق بر حجیت شهادت حتی اگر شاهد صبی باشد تمام است مثل:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي أَرْبَعَةٍ شَهِدُوا عَلَى رَجُلٍ مُحْصَنٍ بِالزِّنَى فَعُدِّلَ مِنْهُمُ اثْنَانِ وَ لَمْ يُعَدَّلِ الْآخَرَانِ فَقَالَ إِذَا كَانُوا أَرْبَعَةً مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَيْسَ يُعْرَفُونَ بِشَهَادَةِ الزُّورِ أُجِيزَتْ شَهَادَتُهُمْ جَمِيعاً وَ أُقِيمَ الْحَدُّ عَلَى الَّذِي شَهِدُوا عَلَيْهِ إِنَّمَا عَلَيْهِمْ أَنْ يَشْهَدُوا بِمَا أَبْصَرُوا وَ عَلِمُوا وَ عَلَى الْوَالِي أَنْ يُجِيزَ شَهَادَتَهُمْ إِلَّا أَنْ يَكُونُوا مَعْرُوفِينَ بِالْفِسْقِ. (الکافی، جلد ۷، صفحه ۴۰۳)
این تعبیر که «إِذَا كَانُوا أَرْبَعَةً مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَيْسَ يُعْرَفُونَ بِشَهَادَةِ الزُّورِ أُجِيزَتْ شَهَادَتُهُمْ جَمِيعاً» شامل صبی هم می‌شود و اینکه در آخر روایت گفته شده است «إِلَّا أَنْ يَكُونُوا مَعْرُوفِينَ بِالْفِسْقِ» منظور فسق اصطلاحی نیست که فقط در حق بالغین قابل تحقق است بلکه منظور این است که از راه صواب خارج باشند.
رُوِيَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع رَجُلٌ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَ أَشْهَدَ شَاهِدَيْنِ نَاصِبِيَّيْنِ قَالَ كُلُّ مَنْ وُلِدَ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ عُرِفَ بِالصَّلَاحِ فِي نَفْسِهِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۴۶)
رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ مَنْ وُلِدَ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ عُرِفَ بِالصَّلَاحِ فِي نَفْسِهِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۴۸)
و هم چنین روایت صدوق در امالی که حتی قید «شناخته شدن به صلاح» هم در آن نیامده است.
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ قَدْ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَ مَنْ لَا تُقْبَلُ فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُه‏ ... (الامالی، صفحه ۱۰۲)
و البته ایشان یک روایت دیگر را هم ذکر کرده است:
رَوَى الْعَلَاءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الذِّمِّيِّ وَ الْعَبْدِ يُشْهَدَانِ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ يُسْلِمُ الذِّمِّيُّ وَ يُعْتَقُ الْعَبْدُ أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُمَا عَلَى مَا كَانَا أُشْهِدَا عَلَيْهِ قَالَ نَعَمْ إِذَا عُلِمَ مِنْهُمَا بَعْدَ ذَلِكَ خَيْرٌ جَازَتْ شَهَادَتُهُمَا. (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۷۰)
اما به نظر این روایت در مقام بیان این است که مملوک بودن مانع قبول شهادت نیست و در عداد این روایات نیست.
در هر حال این روایات با روایات دال بر اشتراط بلوغ و عدم پذیرش شهادت صبی تخصیص و تقیید می‌خورند. اما ادعاء شده است روایات عدم پذیرش شهادت صبی به معارض مبتلا هستند در نتیجه مرجع همین اطلاقات و عمومات حجیت و اعتبار خواهند بود.
در کلمات علماء مجموعا سه روایت ذکر شده است. یکی روایت طلحة است که اگر چه امامی نیست اما چون گفته شده است کتاب او معتمد است وثاقت او ثابت است. توضیح بیشتر خواهد آمد.

برچسب ها: شهادت, شرایط شاهد, بلوغ شاهد, شهادت صبی

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است