شرایط شاهد: بلوغ (ج۱۲-۱۸-۷-۱۴۰۲)
بحث در روایات طایفه سوم اشتراط بلوغ در شاهد است. طایفه سوم روایاتی بود که ادعاء شده است مفاد آنها صحت شهادت صبی است و بر این اساس معارض با روایات عدم حجیت شهادت صبی به نحو مطلق قلمداد شده است. گفتیم با قطع نظر از روایت اسماعیل بن جعفر که اصلا روایت نیست، سه روایت در این طایفه وجود دارد. یکی روایت عبید بن زرارة بود که در آن بین امور کم ارزش و با ارزش تفصیل داده شده بود. روایت دیگر، روایت محمد بن حمران و روایت جمیل است که مفاد آن صحت شهادت صبیان در قتل است و سوم هم روایت طلحه است که مفاد آن پذیرش شهادت صبیان نسبت به اتفاقاتی است که بین آنها واقع شده است.
رُوِيَ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ شَهَادَةُ الصِّبْيَانِ جَائِزَةٌ بَيْنَهُمْ مَا لَمْ يَتَفَرَّقُوا أَوْ يَرْجِعُوا إِلَى أَهْلِيهِم (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۴۴)
طلحه اگر چه عامی است اما ثقه است و وثاقت او از تعبیر مرحوم شیخ که فرموده: « هو عامي المذهب إلا أن كتابه معتمد» قابل استفاده است.
طریق مرحوم صدوق به طلحه هم صحیح است. طریق او این چنین است:
«و ما كان فيه عن طلحة بن زيد فقد رويته عن أبي؛ و محمّد بن الحسن- رضي اللّه عنهما- عن سعد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد بن عيسى، عن محمّد بن يحيى الخزّاز؛ و محمّد بن سنان جميعا عن طلحة بن زيد»
مفاد این روایت این است که شهادت صبیان تا وقتی متفرق نشده باشند و یا پیش خانواده برنگشته باشند نسبت به اموری که بین خودشان اتفاق افتاده است معتبر است. برای استثناء موارد تفرق یا برگشت نزد خانواده هم امور متعددی را میتوان ذکر کرد از جمله اینکه تا وقتی متفرق نشدهاند گفتن برخی و سکوت دیگران اماره مفید اطمینان است هم چنین تفرق و فاصله گرفتن از واقعه ممکن است باعث غلبه اوهام و خیالات یا فراموشی بشود و هم چنین رجوع نزد خانواده ممکن است باعث تغییر در نگاه و نظر او بشود و ...
در هر حال از نظر ما این روایت از روایات طایفه دوم اخص مطلق است و لذا با آنها معارض نیست بلکه نهایتا و در صورت پذیرش آن و عدم رد آن به خاطر اعراض، مخصص آنها ست و نتیجه آن این است که شهادت صبیان با سه شرط حجت است. شرط اول فقط در اموری که بین خودشان اتفاق افتاده است و شرط دوم عدم تفرقه و شرط سوم عدم برگشت نزد خانواده.
علاوه که اعراض اصحاب از این روایت هم معلوم نیست. مخصوصا که صدوق در من لایحضره الفقیه که کتاب فتوایی او است این روایت را ذکر کرده است و ابوالصلاح حلبی هم بر اساس آن فتوا داده است (الکافی فی الفقه، صفحه ۴۳۶) و لذا اینکه مرحوم نراقی گفته است این روایت شاذ است به نظر ما تمام نیست.
روایت دیگری که در طایفه سوم مطرح است روایت محمد بن حمران است که مرحوم نراقی آن را به عنوان اصل ثانوی (اطلاقات دال بر اعتبار بلوغ در شاهد) مطرح کرد و حرف ایشان در جای خودش صحیح است چون ایشان در مقام تفکیک روایات نیست بلکه در مقام بیان اصل ثانوی است اما ما که روایات را تفکیک کردیم گفتیم این روایت را نمیتوان جزو روایات طایفه دوم شمرد و روایات طایفه دوم صرفا سه روایتی بود که مفاد آنها اعتبار بلوغ در شهادت علی الاطلاق است.
دو روایت دیگر روایت محمد بن حمران و جمیل است که در آن شهادت صبیان در قتل حجت دانسته شده است و عدم تعارض آن با روایات طایفه دوم روشن است چرا که اگر هم تمام باشد اخص مطلق از روایات طایفه دوم است و نهایتا مخصص آنها ست.
نتیجه اینکه روایات طایفه دوم که بر اشتراط بلوغ در شاهد دلالت داشتند تمام بودند و معارضی نداشتند.
اما مسالهای که باقی میماند بررسی تعارض خود روایات طایفه سوم است که آیا این طایفه از روایات با یکدیگر معارضند یا نه؟
برچسب ها: شرایط شاهد, بلوغ شاهد, شهادت صبی