شرایط شاهد: اسلام (ج۳۵-۲۲-۸-۱۴۰۲)
در جلسه گذشته گفتیم شهادت کافر هشت صورت دارد ولی این کلام اشتباه است و چهار صورت بیشتر قابل تصور نیست.
کافر یا به نفع مسلمان شهادت میدهد یا بر علیه مسلمان و یا به نفع کافر شهادت میدهد و یا بر علیه کافر.
اینکه گفتیم در هر کدام از این موارد طرف مقابل نزاع ممکن است مسلمان یا کافر باشند در همین فرض بالا متداخل است. مثلا شهادت کافر برای کافر بر علیه کافر فقط در فرضی قابل تصور است که طرف نزاع کافر باشد و شهادت کافر برای کافر بر علیه مسلمان فقط در فرضی قابل تصور است که طرف نزاع مسلمان باشد. لذا چهار قسم از هشت قسم، متداخلند و فقط در تعبیر متفاوتند.
البته تقسیم بعدی در مورد شهادت کافر بر علیه کافر که گاهی هر دو از یک ملتند یا دو ملتند صحیح است و لذا مجموع صور مساله به شش فرض میرسد.
در مقام استدلال بر اشتراط اسلام در شاهد بودیم. به دو روایت سکونی استدلال کردیم.
روایت سوم:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ شَهَادَةَ الصِّبْيَانِ إِذَا شَهِدُوا وَ هُمْ صِغَارٌ جَازَتْ إِذَا كَبِرُوا مَا لَمْ يَنْسَوْهَا وَ كَذَلِكَ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى إِذَا أَسْلَمُوا جَازَتْ شَهَادَتُهُمْ ... (تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۵۰)
این روایت هم از سکونی است. مفاد این روایت این است که شهادت غیر مسلمان حجت نیست و اطلاق هم دارد. روایت را مرحوم صدوق هم به اسنادش از سکونی نقل کرده است. (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۴۵)
علاوه بر این روایت، روایات دیگری هم وجود دارند که از آنها میتوان همین مفاد را استفاده کرد هر چند مفاد آنها با مضمون روایت سکونی متفاوت است. مضمون این روایات این است که اگر شخص هنگام تحمل شهادت کافر باشد ولی هنگام اداء مسلمان باشد شهادتش نافذ است و بلکه از برخی از آنها استفاده میشود که حتی اگر هنگام اداء هم کافر باشد ولی بعد مسلمان شود شهادتش مسموع است که از آنها استفاده میشود اسلام در قبول شهادت شرط است هر چند به نحو شرط متأخر.
رَوَى الْعَلَاءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الذِّمِّيِّ وَ الْعَبْدِ يُشْهَدَانِ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ يُسْلِمُ الذِّمِّيُّ وَ يُعْتَقُ الْعَبْدُ أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُمَا عَلَى مَا كَانَا أُشْهِدَا عَلَيْهِ قَالَ نَعَمْ إِذَا عُلِمَ مِنْهُمَا بَعْدَ ذَلِكَ خَيْرٌ جَازَتْ شَهَادَتُهُمَا (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۷۱)
اگر چه سوال راوی از شهادت ذمی بعد از اسلام و عبد بعد از عتق است اما مفروض راوی این بوده که شهادت کافر مسموع نیست و از این سوال کرده است که اگر در حال تحمل کافر باشند مانع قبول شهادت است؟ این سوال نشانه ارتکاز عدم حجیت شهادت کافر است و احتمال میدادهاند شخص باید در حال تحمل هم مسلمان باشد.
البته در این روایت شهادت عبد هم حجت دانسته نشده است و ما گفتیم این مساله محل اختلاف در روایات است و صرف این نکته نمیتواند مانع از تمسک به این روایت باشد.
وَ سَأَلَ صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ أَشْهَدَ أَجِيرَهُ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ فَارَقَهُ أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ بَعْدَ أَنْ يُفَارِقَهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَيَهُودِيٌّ أُشْهِدَ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ أَسْلَمَ أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ قَالَ نَعَمْ (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۷۰)
در ذهن راوی این بوده است که قبل از مفارقت شهادت نافذ نیست از این جهت که متهم است اما بعد از مفارقت شهادتش نافذ است و بعد از شهادت یهودی سوال کرده است که در هنگام تحمل کافر بوده ولی بعد مسلمان شده است و امام علیه السلام فرمودهاند شهادتش نافذ است. تقریر دلالت این روایت مثل روایت قبل است.
عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّبِيِّ وَ الْعَبْدِ وَ النَّصْرَانِيِّ يَشْهَدُونَ بِشَهَادَةٍ فَيُسْلِمُ النَّصْرَانِيُّ أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ قَالَ نَعَمْ. (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۹۸)
این روایت فرض نکرده است که بر چیزی شاهد گرفته شدهاند بلکه تعبیر شده است که به شهادتی شهادت میدهند و بعد نصرانی مسلمان میشود و لذا از آن میتوان استفاده کرد که حتی اگر شاهد بعد از اداء هم مسلمان شود شهادتش حجت است.
روایت را مرحوم شیخ هم نقل کرده است اما یونس روایت را با واسطه علاء از محمد بن مسلم نقل کرده است. (تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۵۳)
در هر صورت چه یونس بتواند از محمد بن مسلم بدون واسطه نقل کند و چه نتواند و علاء واسطه باشد در اعتبار روایت خللی وارد نمیکند.
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْيَهُودِيُّ وَ النَّصْرَانِيُّ إِذَا شَهِدُوا ثُمَّ أَسْلَمُوا جَازَتْ شَهَادَتُهُمْ. (تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۵۳)
این روایت همان روایت سکونی است که نقل کردیم.
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ نَصْرَانِيٍّ أُشْهِدَ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ أَسْلَمَ بَعْدُ أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ قَالَ نَعَمْ هُوَ عَلَى مَوْضِعِ شَهَادَتِهِ. (تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۵۴)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ نَصْرَانِيٍّ أُشْهِدَ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ أَسْلَمَ بَعْدُ أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ قَالَ نَعَمْ هُوَ عَلَى مَوْضِعِ شَهَادَتِهِ. (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۹۸)
این دو روایت هم مفادشان روشن است.
اما در مقابل آنها روایت جمیل وجود دارد:
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ نَصْرَانِيٍّ أُشْهِدَ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ أَسْلَمَ بَعْدُ أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ قَالَ لَا. (تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۵۴)
این روایت اگر چه در آنچه مقصود ما ست (عدم حجیت شهادت کافر) خللی وارد نمیکند اما در اینکه کفر در حال تحمل مخل است با روایات دیگر معارض است.
اگر چه حل این تنافی به محل بحث ما مربوط نیست اما از باب استطراد اشاره به وجه جمع بین آنها مناسب است.
روایاتی که بر حجیت دلالت دارند نص در حجیت و قبول هستند ولی روایت جمیل نص در عدم حجیت نیست و لذا قابل حمل است به اینکه بهتر است شهادت شخصی که در حال تحمل کافر بوده پذیرفته نشود. البته مرحوم آقای خویی معتقد است نمیتوان از ظاهر ادلهای که در مقام بیان حکم وضعی هستند رفع ید کرد ولی به نظر ما همین نص بودن یک دلیل بر حجیت و ظهور دلیل دیگر در عدم حجیت قرینه است بر حمل دلیل بر حکم تکلیفی و اینکه دلیل در حقیقت بیان استحباب عدم احتجاج به چنین شاهدی است.
برچسب ها: شرایط شاهد, شهادت مومن, شهادت مخالف, شهادت کافر